(Minghui.org) در سال ۱۹۷۶ به بیماری پوستیِ عجیبی مبتلا شدم. آن بیماری باعث شده بود پوست دستانم ترک بردارد و ملتهب و دردناک شود. برای درمان به طب چینی و غربی رجوع کردم، اما هیچکدام مؤثر نبود. به جوانی درمانده تبدیل شده بودم و نسبت به افرادی که می‎توانستند زیبایی دستانشان را به رخ بکشند، حسادت می‎کردم. بنابراین تا آنجا که ممکن بود دستانم را پنهان نگه می‎داشتم. گله‌مند بودم و احساس می‎کردم در حقم بی‎انصافی شده است. خلق و خویم نیز بد شده بود.

قبل از اینکه با شوهرم ازدواج کنم، والدینم از او قول گرفتند که به‌دلیل بیماری پوست دست‌هایم، هیچ یک از کارهای خانه را انجام ندهم. شوهرم به قولش عمل کرد و علاوه بر آن به تمامی خواسته‎های خودخواهانه‎ام تن می‌داد.

همچنین به پسرمان اجازه نمی‎دادم برای بازی به مزارع برود و اصرار داشتم که فقط در جایی بنشیند که من به او اجازه می‎دهم و محدودیت‎های غیرمنطقی زیاد دیگری نیز برایش قرار داده بودم. پسرم از ترس عصبانی شدنم، دستوراتم را اطاعت می‎کرد.

در طول ایام سال نوی چینی ۱۹۹۷به دیدن پدر و مادرم رفتم و صحبت‎های بستگانم درباره مزایای تمرین فالون گونگ (فالون دافا) را شنیدم. تا آن زمان به این باور نداشتم که تمرین تزکیه می‎تواند بیماری را درمان کند، بنابراین علاقه‎مند نشدم. وقتی شنیدم که این تمرین کمک کرده تا مادر و شوهرخواهرم سیگار کشیدن را ترک کنند، علاقه‎مند شدم. خواهر و شوهرخواهرم همچنین گفتند که این تمرین باعث بهبودی زندگی زناشویی‎شان شده است.

خواهرم از من پرسید که آیا به شرکت در جلسات پخش ویدئوی سخنرانی استاد لی علاقه‎مند هستم. (آقای لی هنگجی، بنیان‎گذار و معلم فالون دافا است. در شرق، یک معلم محترم، استاد خطاب می‎شود.) او به من گفت که کلاس‎ها همیشه رایگان هستند، و داوطلبان تمرین‎ها را به من آموزش خواهند داد. مردد بودم، اما با این حال تصمیم گرفتم آن را امتحان کنم. لحظه‎ای که استاد شروع به صحبت کردند، سوء ظنم از بین رفت. در قلبم می‎دانستم که هر کلمه‎ای که ایشان می‎گفتند درست است. وقتی استاد درباره پایه و اساس بیماری انسان توضیح دادند و اینکه چرا برای بهبود شخصیت‎مان باید تزکیه کنیم، از رفتار خودمحورانه‎ام عمیقاً پشیمان شدم.

تصمیم گرفتم فالون دافا را تمرین کنم و مصمم شدم خودم را تغییر دهم. رفتارم را کنترل و شروع به انجام کارهای خانه کردم و با وجود درد ناشی از آن، هیچ گله و شکایتی نداشتم. همچنین به نحوه رسیدگیِ بهتر به مشکلات زندگی روزمره‎ام فکر کردم. با پشتکار به تزکیه‎ ادامه دادم، و بیماری پوستی‎ام در عرض دو ماه ناپدید شد. بسیار خوشحال بودم و با هر فردی که مواجه می‎شدم، درباره بهبودی شگفت‎انگیزی که تجربه کرده بودم، صحبت می‌کردم. این امر باعث تقویت ایمانم به دافا و تزکیه شد.

پس از چند ماه به خانه بازگشتم و با خوشحالی دستان سالمم را به شوهرم نشان دادم. از او عذرخواهی کردم: «این همه سال تو را اذیت و ناراحت کردم. قول می‎دهم که مثل قبل رفتار نمی‎کنم و از تو می‎خواهم که مرا ببخشی و به من فرصت دوباره بدهی.»

شوهرم کمی تردید داشت و گفت: «مطمئنی می‎توانی تغییر کنی؟»

به او پاسخ دادم: «فالون دافا یک تمرین تزکیه آسمانی است که می‎تواند شخص را اساساً به فردی خوب، مهربان و متواضع تغییر دهد.»

شوهر و پسرم با مشاهده بهبود در رفتارم و سرشت نیکخواهم نسبت به خانواده، در طول زمان به قدرت شگفت‎انگیز دافا باور آوردند. شوهرم آنقدر تحت تأثیر قرار گرفت که او نیز یک تمرین‎کننده دافا شد.