(Minghui.org) از کودکی همیشه مریض بودم و به همین منوال بزرگ شدم. نه تنها از بیماریهای زیادی رنج میبردم، بلکه بسیار کوتهبین هم بودم.
وقتی مطالعه فالون دافا را آغاز کردم، اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباریِ آن بهسرعت در قلبم جا گرفت، همچنین این اصل که باید ابتدا سایرین را درنظر بگیریم. مدت کوتاهی پس از اینکه تمرین فالون دافا را آغاز کردم، بسیاری از بیماریهایم درمان شدند.
بهعنوان مالک یک رستوران با پیروی از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری با مشتریانم برخورد میکنم و آنها به من اعتماد دارند. آنهایی که مواد و ملزومات لازم را برایم تأمین میکنند، میدانند که اگر بهدلیل اشتباه در محاسباتشان پول کمتری از من بگیرند، پس از اینکه متوجه شوم، پولشان را به آنها پرداخت میکنم.
یک بار یکی از آنها گفت که همه فروشندگان در بازار، پیر و جوان، میدانند من فرد خوب و درستکاری هستم. به او گفتم: «این بدین دلیل است که فالون دافا را تمرین میکنم. این تمرین به من میآموزد که اول به سایرین فکر کنم.»
او یکی از فروشندگانی است که بهدفعات زیاد وقتی کمتر از مقدار واقعی از من پول گرفته، پس از متوجه شدن، باقی پول را به او پرداخت کردهام. او میگوید: «سالهای زیادی است که سبزیجات میفروشم. تعداد کمی از مردم هستند که وقتی هر بار بهاشتباه پول کمتری از آنها میگیرم، باقی را به من پرداخت میکنند. مطمئنم که اشتباهاتی روی حسابهای آنها نیز کردهام. هرگز به کسی به مهربانی شما برخورد نکردهام.»
یک بار به او گفتم که حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) از زمان بهدست گرفتن قدرت در چین، 80 میلیون نفر را بهقتل رسانده است. ح.ک.چ هیچ کار خوبی انجام نداده است. او درباره پدرش به من گفت که تحت آزار و شکنجه قرار گرفت و بهسختی از مرگ نجات یافت. در نتیجه او و خواهران و برادرانش با سختیهای زیادی بزرگ شدند.
یک بار در فریزرم تکههای بزرگی از دندههای خوک داشتم. آشپزم مرا مطلع کرد که این گوشت مربوط به حیوان مریضی است و برای استفاده خوب نیست. نمیخواستم هیچ گونه گوشتی برای مشتریانم سرو کنم که درخصوص بهداشت و سلامتش شک و تردیدی وجود داشت. برخی از کارکنان فکر میکردند باید همچنان از آن گوشت استفاده کنم، اما تصمیم گرفتم که صرفاً آن را دور بیندازم. هنگام صحبت با یک فروشنده، او گفت که عروسش آن دندهها را به من فروخته است. او اظهار کرد من درستکارترین فردی هستم که تاکنون دیده است و اینکه ابتدا به رفاه سایرین فکر میکنم. در ادامه گفت: «من و همسرم هرگز به انسانی مانند شما برخورد نکردهایم.»
فروشنده دیگری به من سبزیجات فروخت و بهاشتباه مبلغی کمتر از مبلغ واقعی از من گرفت. وقتی متوجه شدم و باقی پول را به او دادم، تحت تأثیر قرار گرفت. آن فروشنده گفت: «همه میگویند که تمرینکنندگان فالون دافا بهترین انسانها هستند و حالا در این خصوص متقاعد شدهام.»
یک اتوبوس مسافر از شهر بایشان که تازه از سفرشان به هنگ کنگ برگشته بودند، به رستوران ما آمدند. پس از اینکه رفتند، همسرم یک کولهپشتی پیدا کرد. او با راهنمای آن تور تماس گرفت و راهنما صاحب کولهپشتی را میشناخت.
پس از چند ساعت، صاحب کولهپشتی برگشت تا آن را بگیرد. بعد از دیدن کوله خیالش راحت شد و نگاهی به محتویاتش انداخت. او معلم زبان انگلیسی بود و چیزهای ارزشمندی در هنگ کنگ خریده بود. میخواست بهعنوان پاداش، 50 دلار به همسرم بدهد، اما همسرم نپذیرفت.
او پیشنهاد داد بنری برای تشکر از ما سفارش دهد، اما همسرم باز پیشنهادش را رد کرد. در انتها نامهای به اداره بازرگانی محلی نوشت، شماره تلفنش را به ما داد و دعوت کرد که هر وقت میتوانیم به دیدارش برویم.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.