(Minghui.org) من و همسرم با وجود رعد و برق و بارندگی در مسیر رفتن به سمت منزل تمرینکننده دیگری بودیم تا سخنرانیهای تصویری استاد را تماشا کنیم.
همانطور که از مدرسهای که سابق براین تدریس میکردم میگذشتیم، تراکتوری که با سرعت در حال عبور بود به ما برخورد کرد. همسرم نقش بر زمین شد و من به کنار جاده پرتاب شدم. زمانی که افتادم، آن تراکتور را دیدم که از کنارم عبور کرد. فقط یک فکر را در ذهنم نگه داشتم: «حالم خوب است و راننده را برای دریافت پول تحت فشار قرار نخواهم داد.» به همسرم کمک کردم که بلند شود و متوجه شدم که او نیز آسیب ندیده است.
تراکتور بیش از 10 متر جلوتر بالاخره توقف کرد و راننده میخواست ما را به بیمارستان ببرد. اما گفتیم که فالون دافا را تمرین میکنیم و از او پول اخاذی نخواهیم کرد. به او گفتیم که میتواند آنجا را ترک کند.
معلمان و دانشآموزان درست قبل از تصادف بیرون آمده بودند و چند تمرینکننده در جمعیت حضور داشتند. آنها همگی شاهد این تصادف بودند. ما لباسهایمان را تمیز کردیم و به سخنرانیهای تصویری استاد رفتیم.
ماجرای ما که چطور بعد از تصادف بلند شدیم، در منطقهمان پخش شد و بیش از ده نفر از آن مدرسه، از جمله مدیر و معاون مدرسه تمرین فالون دافا را شروع کردند. بهعلاوه در حدود 50 نفر از روستایم و سه روستای مجاور نیز تمرین تزکیه دافا را شروع کردند.
در آن زمان یک تمرینکننده جدید بودم و در اواسط چهل سالگی قرارداشتم. بعد از شروع تمرین، درد مزمن کمرم ناپدید شد و همسرم نیز بهقدری تحت تأثیر قرار گرفت که او نیز تمرین را شروع کرد.
ایمان به استاد و فا
در اکتبر 2006 منطقهمان تحت آزار و شکنجه شدیدی قرار گرفت: تمرینکنندگان تحت آزار و اذیت قرار گرفتند و دستگیر، و محلهای تولید مطالب دافا نابود شدند. من و همسرم مجبور شدیم که پنهان شویم. بعد از ترک آنجا، پلیس مکرراً به منزلمان هجوم آورد و آنجا را غارت، و بسیاری از وسایلمان را توقیف کرد.
پلیس بهمنظور یافتن محل اقامتمان، سه مرتبه دختر کوچکمان را دستگیر و دختر و پسر دیگرم را تحت آزار و اذیت قرار داد. مأموران پلیس ده هزار و پانصد یوآن از دختران و پسرم اخاذی کردند. با این حال محل اقامتمان را پیدا نکردند.
مسئولین حقوق بازنشستگیام را مسدود کردند و برای ما هیچ منبع درآمدی باقی نگذاشتند. با این حال، هیچ چیزی نتوانست باورمان به استاد و فا را تغییر دهد.
یک شغل نگهبانی در یک کارخانۀ تولید آبجو پیدا کردم و ماهانه سیصد یوآن دریافت میکردم که برای پرداخت اجارهخانه و غذایمان کافی بود. بعداً تجهیزات لازم برای محل تولید مطالب را خریدیم و اطلاعات درباره آزار و شکنجه را در روستاهای اطراف پخش کردیم. بهدلایل امنیتی، اکثراً شبها مطالب را توزیع میکردم.
بیداری از غم و اندوه
همسرم بهطور ناگهانی در تاریخ 15 آوریل 2013 درگذشت که سختی های زیادی را برایم بههمراه آورد. من بیش از شش ماه ناراحت و غمگین بودم و نمیتوانستم هنگام خواندن کتاب های دافا تمرکز کنم. تقریباً به یک فرد عادی تبدیل، و با کارمای بیماری روبرو شدم.
علاوه بر این، همسرم تمام کارهای خانه را انجام میداد، از جمله پخت و پز و کمک به تولید و ارائه مطالب دافا. من نمیتوانستم زندگیام را بگذرانم. هیچ کس نبود که به من کمک، یا از من مراقبت کند.
سپس این فای استاد را خواندم،
«انسانها در توهم زندگی میکنند و نمیتوانند این موضوعات را رها کنند. بعضی از افراد نمیتوانند پسران و دخترانشان را رها کنند و آنها را به حال خودشان بگذارند و ادعا میکنند که آنها چقدر خوب هستند و سپس آنها درمیگذرند. شخص ممکن است از خوب بودن مادرش صحبت کند، اما او نیز درگذشته است. این شخص بهقدری غصهدار است که اغلب میخواهد مادرش را برای بقیه زندگی خود دنبال کند. چرا درباره این موضوع نمیاندیشید؟ آیا آنها این کار را انجام نمیدهند تا شما را فرسوده کنند؟ آنها این کار را انجام میدهند تا شما قادر نباشید یک زندگی خوب را ادامه دهید.» (جوآن فالون)
سخنان استاد مرا بیدار کرد. به خودم گفتم که باید خودم را دلگرم کنم و به مسیری که استاد برایم نظم و ترتیب دادهاند ادامه دهم.
فرزندانم به دیدنم میآمدند و بعد از سال نوی چینی به خانه خود بازمیگشتند. بهعلاوه، نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست و سایر مطالب روشنگری حقیقت را توزیع، همچنین بنرهای اطلاعرسانی دافا را نصب میکردم. بهعلاوه تابلوهای نمایشی که دافا را بدنام میکرد، سیاه میکردم.
بعد از بازگشت به خانه وقتی به فکر همسرم میافتادم که درگذشته بعد از بازگشت از یک شب توزیع مطالب دافا به خانه، برایم غذا آماده میکرد، ذهنم پر از غم و اندوه میشد. سپس متوجه شدم که باید این آزمون را بگذرانم. من دافا را کسب کرده بودم، بنابراین هیچ چیزی برای غم و اندوه وجود نداشت.
قانون اساسی حق شکایت از جیانگ زمین را صادر میکند
از آنجا که تصورات بشری بسیاری داشتم، نُه بار بازداشت شدم و ۱۰۰ هزار یوآن از من اخاذی شد. با این وجود، دستگیری دوباره و دوباره مرا نترساند. برعکس، مرا منطقیتر و دقیقتر ساخت.
در ژانویه ۲۰۰۵ به چینگدائو رفتم. زمانی که بلیط قطار برگشتم را میخریدم، آن را با اسکناسی که بر روی آن کلمات روشنگری حقیقت نوشته شده بود، پرداخت کردم. فروشنده بلیط، گزارش مرا به پلیس داد. وقتی از قطار پیاده شدم، دو مأمور پلیس مرا متوقف کردند، چمدان و بستههایی که داشتم را جستجو کردند و کتاب جوآن فالون، دستگاه پخش صوت و سایر وسایل شخصیام را مصادره کردند.
در حالی که آنها از اسکناسها عکس میگرفتند، من درباره دافا صحبت کردم، از جمله حقه خودسوزی تیانآنمن، سنگی ۲۰۰ میلیون ساله که حاوی عبارت «حزب کمونیست چین نابود خواهد شد» است و اینکه بیش از ۲۰۰ هزار نفر علیه جیانگ زمین شکایت بهثبت رساندهاند. همچنین از آنها خواستم که از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) خارج شوند و توضیح دادم که بهعنوان عضوی از حزب، آنها نیز به خاطر جنایاتی که حزب مرتکب شده است متهم میشوند.
آنها مرا در ساعت ۱۰ شب به خانه بردند و آنجا را غارت کردند. سپس مرا به اداره پلیس بردند. این بار نهم بود که دستگیر شده بودم.
روز بعد، مدیر بخش امنیت داخلی روستا، شکایتم علیه جیانگ را به من نشان داد و پرسید که آیا من آن را نوشتهام.
من گفتم: «این نامه شکایت کیفریام علیه جیانگ است. از اسم واقعیام استفاده کردم. رسید شکایتم از طرف دادستانی عالی و دادگاه عالی خلق در تلفن همراهم وجود دارد.»
رئیس بخش امنیت داخلی روستا در ساعت ۳ بعدازظهر وارد شد و به چهار تن از مأموران دستور داد از من خون بگیرند. به آنها گفتم علیه هر کسی که مرا مجبور به انجام هر کاری کند، شکایت خواهم کرد.
به مدیر بخش امنیت داخلی روستا گفتم: «شکایتم علیه جیانگ زمین را خواندهاید. آزار و شکنجه که شما به من اعمال کردید در شکایتم ذکر شده است. من از شما متنفر نیستم؛ زیرا شما نیز قربانی تهمتها و تبلیغات منفی حزب هستید. از جیانگ زمین شکایت کردم تا از حقوق مدنیام استفاده کنم.»
او پرسید که چه کسی این حق را به من داده است تا از جیانگ شکایت کنم. پاسخ دادم: «قانون اساسی این حق را به من میدهد!»
رئیس بخش امنیت داخلی روستا گفت که میتوانم به خانه بروم. او از من خواست تا هویت آنها را در اینترنت برملاء نکنم. از او پرسیدم که آیا وبسایت مینگهویی را میخواند و او سرش را به علامت تأیید تکان داد.
از او پرسیدم: «آیا وبسایت مینگهویی حقیقت را میگوید؟» و او فقط آهی کشید.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه روشنگری حقیقت