(Minghui.org) در طول یک نوبت کاریِ ارسال پیامک، مکالمهام با تمرینکنندهای مرا بیدار کرد و سبب شد رویکرد و نگرشم درباره کمک به نجات مردم را دوباره مورد ارزیابی قرار دهم.
در ابتدا، میخواستم بیرون بروم تا حقایق را بهصورت رودررو برای مردم روشن کنم، اما همیشه چیزی مانعم میشد. بنابراین به روشنگری حقیقت ازطریق تماس تلفنی روی آوردم، اما پس از چند روز تماس تلفنی، دیگر تمایلی برای همکاری در این پروژه نیز نداشتم.
سپس به روشنگری حقایق ازطریق ارسال پیامک روی آوردم، چراکه فکر میکردم همکاری در این پروژه آسانتر است و ازطرفی آن نیز کمک به نجات مردم محسوب میشود.
اگرچه درباره این پروژه نیز رویکردی جدی نداشتم؛ گویا فقط تظاهر به همکاری در این پروژه میکردم. در طول یک نوبت کاری ارسال پیامک، پس از اینکه شماره تلفنها را مرتب و پیامکها را ارسال میکردم، درحالی که هنوز نوبت کاریام تمام نشده بود، در زمان باقیمانده کارهای خانه و سایر وظایف شخصیام را انجام میدادم.
اخیراً احساس کردم چیزی درست نیست. اگرچه ارسال پیام از صحبت با مردم آسانتر است، اما ارسال پیام هنوز نقش مهمی در نجات مردم ایفاء میکند و نگرش من مستقیماً بر نتایج تأثیر میگذارد.
متوجه شدم که تفکر و تلاش کافی صرف کارم نمیکنم، اما به این مشکل اهمیتی ندادم و روشهایم را بلافاصله اصلاح نکردم.
نتیجه خوب از طریق همکاری
مدتی پیش بود که با موضوعی در این خصوص مواجه شدم. ازآنجا که تعداد بسیار کمی شماره تلفن در فهرستم وجود داشت، در زمان کوتاهی پیامها را ارسال کردم، اما نرخِ پاسخدهی فوری به پیامها خیلی پایین بود- این چیزی بود که قبلاً برایم اتفاق نیفتاده بود.
تمرینکننده مسئول از من پرسید که آیا پیش از این نیز پیامک ارسال کردهام و من جواب مثبت دادم. سپس صحبتی جدی با من داشت: «فقط نباید به بخش خودمان اهمیت بدهیم. باید با یکدیگر همکاری کنیم و قبل از ارسال پیام برای هر شماره، میبایست ابتدا با آن تماس بگیریم. این مؤثرتر است. همچنین هر پیام نباید صرفاً براساس یک متن کلی باشد؛ آن باید در حالتهای خاص اصلاح شود. فقط ازطریق همکاری با یکدیگر میتوانیم به نجات مردم کمک کنیم.»
سخنان این تمرینکننده عمیقاً بر من تأثیر گذاشت. به درون نگاه کردم و متوجه شدم که خیلی مغرورم و رویکردم نسبت به وظایفم بهاندازه کافی جدی نیست. پس از اینکه متوجه مشکلاتم شدم، بهسرعت افکارم را اصلاح کردم.
پیام را انتخاب و محتوایش را ویرایش کردم و برای ویرایشهای بیشتر آن را برای تمرینکننده سرپرست ارسال کردم. ما با همکاری هم تلاش میکردیم. حالا در طول یک نوبت کاریِ ارسال پیامها احساس نمیکنم که کاری برای انجام دادن وجود ندارد- حتی احساس میکنم زمان کم است. حالا به فوریت نجات مردم بیشتر آگاه هستم.
وظایف ساده نگرش ما را منعکس میکنند
احساس میکردم ارسال پیامهای متنی وظیفه خیلی سادهای است، اما آن طرز فکر و رویکرد انعکاسی از وضعیت تزکیهام نیز بود.
اگر تلاش کافی صرف آن نکنم و با تمام قلبم آن وظایف را انجام ندهم، نتایج خوب نخواهند بود. همچنین متوجه شدم که پس از کامل کردن همه وظایف محوله، اگر زمانی در آن نوبت کاری برایم باقی بماند، میتوانم افکار درست بفرستم. شنیدهام که سایر تمرینکنندگان نیز میگویند درحالی که سایرین پیامها را ارسال میکنند، اگر تمرینکنندهای افکار درست بفرستد، مفید خواهد بود.
همیشه میخواستم در این زمینه کمک کنم، اما بهخاطر وابستگیهای زیادی که مانع فکر کردنم میشدند، این کار را انجام نمیدادم. باور دارم که میزان عزممان برای تکمیل کارها و میزان فکر و تلاشمان برای انجام آنها، همگی نگرش ما را درباره نجات مردم آشکار میکنند. نباید وظایفمان را با بیمیلی یا صرفاً برای رفع تکلیف، انجام دهیم، وگرنه خودم، موجوداتی که منتظر نجات هستند و استاد را ناامید خواهم کرد.
در طول تزکیهام استاد، درخصوص وابستگیهایم اشارات زیادی به من کردهاند. برای نمونه مدتی پیش در یک رؤیا تمرینکننده دیگری به من گفت: «ساک تو از همه سنگینتر است، چطور آن را حمل میکنی؟ میخواهی چه کار کنی؟» پس از بیدار شدن، متوجه شدم که باید بهسرعت وابستگیهایم را رها کنم و هر آنچه قرار است را انجام دهم. هم ارسال پیامک و هم دورههای نوبتکاریام همگی بخشی از مسیر تزکیهام هستند. هر روز باید رشد کنم؛ این موضوعی واقعاً جدی است.
چند روز پیش، پس از اینکه در یک راهپیمایی در هنگ کنگ شرکت کردم، ساعت 2 صبح به خانه رسیدم. ازآنجا که باید صبح سر کار میرفتم، از تمرینکننده دیگری خواستم مسئولیت نوبت کاری ارسال پیامهای مرا در اواخر آن روز برعهده بگیرد، اما وقتی پس از کار به خانه بازگشتم، آن تمرینکننده گله کرد که من همیشه به او تکیه میکنم تا کار نوبتهای کاری مرا برعهده بگیرد و گفت روی شمارههایی که برایم آماده کرده، کار کنم. خیلی ناراحت شدم.
شوهرم نیز به برخی از وابستگیها بین من و آن تمرینکننده اشاره کرد و گفت که اگر نتوانم نوبت کاری دوشنبهها را بهخوبی انجام دهم، باید کنار بکشم. دلایل زیاد دیگری نیز برای کنار کشیدن داشتم و فکر کردم از سرپرست پروژه درخواست کنم جایگزینی برایم پیدا کند.
از خودم پرسیدم: آیا واقعاً باید همکاری در این پروژه را کنار بگذارم؟ این مسئولیت من است، این چیزی است که قول دادهام که انجام دهم و نمیتوانم در وسط پروژه کنار بکشم. اگر این کار را بکنم، آیا در دام نیروهای کهن گیر نیفتادهام؟ آن نه تنها مانعی بین من و تمرینکنندگان ایجاد خواهد کرد، بلکه به نیروهای شیطانی نیز اجازه خواهد داد تا از شکافهای من سوءاستفاده کنند که سبب نتیجهای ناخوشایند خواهد شد.
هیچ چیزی بدون دلیل اتفاق نمیافتد. به درون نگاه کردم.
متوجه شدم که هنگام ارسال پیامها برای نجات مردم، رویکردی جدی ندارم و هر از گاهی از سایرین میخواهم مسئولیتهایم را برعهده بگیرند. این مشکلی در تزکیهام است. به شوهرم گفتم: «این نتیجه بیکفایتی خود من است- نه هچ کس دیگری.» پس از اینکه متوجه این موضوع شدم، احساس آرامش کردم.
از این پس با رویکرد جدی سه کار را انجام خواهم داد. در تزکیه هیچ مسئلهای کوچک و بیاهمیت نیست و ما باید با همه چیز با جدیت برخورد کنیم.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه