(Minghui.org) تقریباً ۲۰ سال است که فالون دافا را تزکیه می‎کنم و هر بار که محبت و محافظت بی‌حد و مرز استاد را به یاد می‎آورم، به گریه می‎افتم. هرچند هرگز استاد را شخصاً ندیده‎ام، اما احساس می‎کنم که استاد همیشه همراه ما هستند و خانواده سه نفره‎ام از برکت‎های شگفت‎انگیز و خیرخواهی بی‌حد و مرز استاد بهره‎مند شده‎اند.

کسب فا

من کودکی بیمار بودم. هنگامی که به میانسالی رسیدم، کم‌کم به بیماری‎های مزمن یکی پس از دیگری مبتلا شد: مانند آرتریت، سردرد، و به‎ویژه به فیبروئيد رحمی که در سال ۱۹۹۷ تشخیص داده شد. آنها بزرگتر و بزرگتر می‎شدند، و خیلی احساس ضعف می‎کردم و هر روز در محل کار درحال کشمکش با این وضعیتم بودم.

برادر کوچکتر شوهرم که تمرین‎کننده دافا بود، با دیدن شرایط دردناکم به من پیشنهاد کرد که تمرین فالون گونگ را یاد بگیرم. فکر کردم امتحان آن ضرری ندارد و برای شرکت در مطالعه گروهیفا رفتم. همانطور که به دیگران در حال خواندن کتاب جوآن فالون گوش دادم، بیماری‎هایم را به‎طور کامل فراموش کردم. فکر کردم: «این کتاب فوق‎العاده است. من نیز یک نسخه از آن را خواهم گرفت.» آن روز با نسخه‎ای از جوآن فالون به خانه برگشتم.

ماه نوامبر بود، و نصف کتاب را خوانده بودم، که ناگهان وزش بادی را احساس کردم، با اینکه تمام پنجره‎ها بسته بودند. سپس صدای بلندی شنیدم، مثل صدای تیراندازی. نمی‎دانستم چه اتفاقی افتاده بنابراین از هم‎تمرین‎کنندگان پرسیدم. آنها گفتند: «فقط چند روز است که کتاب را می‎خوانی و حتی تمرینات را شروع نکرده‎ای، اما استاد تنظیم کردن بدنت را شروع کرده‎اند. آنچه که شنیدی، باد نبود بلکه چرخش فالون بود. تو واقعاً خوش‌شانسی.»

پس از آن، تمام بیماری‎هایم ناپدید شدند. وقتی با دوچرخه سر کار می‎رفتم، احساس می‎کردم کسی از عقب مرا هل می‎دهد و به ندرت احساس خستگی می‎کردم.

واقعاً فرصت تزکیه را گرامی می‎دارم و هر روز آموزه‎های استاد را می‌خوانم، حتی در هنگام استراحت در محل کارم. دافا در قلبم ریشه کرده و همه اینها بنیان محکمی برای کمک به من در تحمل مشکلات آینده است.

چند سال اول پس از کسب فا، سخت‎ترین دوران زندگی‎ام بود. شوهرم تمام پس اندازهایمان را برای راه‌اندازی کسب و کار در خارج از شهر برده بود. دخترم تازه وارد دبیرستان شده بود و حقوق ماهانه‎ام که حدود ۴۰۰ الی ۵۰۰ یوان بود برای تأمین مخارجمان کافی نبود. امیدوار بودم که شوهرم برایمان پول بفرستد، اما در طی دو سالی که گذشت، هرگز مبلغی نفرستاد. بیشتر و بیشتر احساس ناراحتی می‎کردم و در قلبم شروع به گله و شکایت از او کردم. اغلب اوقات گریه می‎کردم. خوشبختانه، آن زمان فا را به دست آورده بودم.

کلمات استاد اغلب در ذهنم ظاهر می‎شد و حس درد و رنج را در قلبم پاک می‎کرد. استاد بیان کردند:

«همچنین می‌خواهم به نکته دیگری تأکید کنم: اینکه، تمرین‌کنند‌گان ما ملزم هستند فقط یک راه تزکیه را دنبال کنند. به همگی می‌گویم که این گفتۀ برداشتن ِبهترین‌ها از هر مدرسه، گفته‌ای از مردم عادی است. آن در زبان جامعه تزکیه‌کنندگان نیست. در فراگیری فنون، یادگرفتن از هر کسی که مهارت‌های خوبی دارد مسئله‌ای نیست. اما از منظر بُعد‌های بالاتر، اصول بشریت معکوس هستند. آنچه انسان خوب درنظر می‌گیرد ممکن است خوب نباشد. کاملاً برعکس هستند. شما می‌بینید که سَمت ما روز است، اما سمتی دیگر تاریک است. آنچه شما صحیح درنظر می‌گیرید شاید صحیح نباشد. چرا این‌طور است؟ اصل ساده‌ای را به همه می‌گویم. همه می‌دانند که وقتی مردم رنج می‌برند، خوب نیست، یا اگر کسی به شما ظلم کند، احساس خوب و راحتی ندارید. به همگی می‌گویم که وقتی فرد کمی درد بکشد و کمی سختی بکشد، چیز خوبی است! می‌بینید آنچه که می‌گویم حقیقتاً متفاوت است. چرا؟ زیرا وقتی از بُعد سطح‌بالاتر دیده شود، این قانون کاملاً برعکس ‌است. آنها بر این باورند که برای انسان، انسان بودن هدف نیست. اگر در جامعه بشری کمی سختی بکشید و کارمایی که از زندگی‌های گذشته خود بدهکار هستید را باز بپردازید، قادر خواهید بود به بُعد بالاتر برگردید. حتی ممکن است به مکانی بازگردید که زندگی‌تان در ابتدا خلق شد، شگفت‌انگیز‌ترین مکان. حتی اگر نتوانید بالا بروید، در زندگی بعدی خود سختی‌های کمتری خواهید داشت زیرا کارمای‌تان تقلیل یافته ‌است.» (سخنرانی سیدنی)

کلمات استاد روحم را مانند جریان چشمه پاک کردند، و احساس خوبی داشتم. دیگر احساس خشم و رنجش نداشتم و به فکر منافع شخصی‎ام نبودم. در برابر تمام مشکلات زندگی، قلبم آرام و سبک شده بود.

شوهرم فا را کسب می‎کند

وقتی شوهرم به خانه برگشت، نمی‎توانستم باور کنم. وضعیت سلامتی‎اش خوب نبود. وقتی راه می‌رفت، نفس نفس می‎زد و پف کرده بود. به من گفت که شروع کسب و کار بسیار دشوار بود و زمانه بسیار سختی را گذرانده بود و نتوانسته بود پولی به‎دست آورد.

جوری به من نگاه می‎کرد که انتظار داشت با او دعوا کنم. اما وابستگی به شهرت، نفع شخصی و احساسات عاطفی را در حالی که او رفته بود رها کرده بودم، و دیگر مثل قبل نبودم. شکایتی نکردم و فقط امیدوار بودم که برای معاینه به بیمارستان برود.

اما ما هیچ پولی نداشتیم، و در واقع، هنوز هم بدهکار بودیم. شوهرم سخت تلاش می‎کرد تا آن را بپردازد. با کمال تعجب، هر بار تمرینات را انجام می‎دادم، شوهرم می‎گفت که احساس راحتی می‎کند. کلمات استاد را به یاد آورم:

«ما به نجات خود و نجات دیگران، نجات همه موجودات ذی‎الشعور اعتقاد داریم. بنابراین وقتی فالون به‎طرف داخل می‎چرخد، خود شخص را نجات می‎دهد و وقتی به‎طرف خارج می‎چرخد، دیگران را نجات می‎دهد. وقتی به‎طرف خارج می‎چرخد انرژی را به بیرون می‎فرستد و به دیگران نفع می‎رساند. و با این کار، افرادی که در محدوده میدان انرژی شما قرار دارند، همگی نفع می‌برند و ممکن است احساس بسیار خوبی داشته باشند.» (جوآن فالون)

شوهرم گفت: «پس از تمرین فالون گونگ تغییرات زیادی کرده‎ای. چگونه می‎تواند اینقدر شگفت‌انگیز باشد؟ من نیز می‎خواهم این کتاب را بخوانم.» این گونه بود که شوهر فا را در سال ۲۰۰۳ کسب کرد.

استاد چندین بار بدن شوهرم را پاک کردند و ما هرگز نمی‎دانیم استاد چه مقدار کارما را برای او تحمل کردند. وقتی شوهرم جوان بود، از کشتن پرندگان لذت می‎برد و به این فکر می‎کردم که چه مقدار موجود به‎دلیل رفتارهای او آسیب دیده‎اند. با این حال، به نظر می‌رسید که کیفیت روشن‎بینی خوبی دارد، چرا که هر بار افراد سعی می‎کردند او را به رفتن به بیمارستان تشویق کنند، او می‎گوید: «من تزکیه‎کننده‎ام و هیچ بیماری ندارم.»

یک بار زمانی که در حال از بین بردن کارما بود، بیش از ۱۵ کیلوگرم وزن کم کرد. دو هفته بعد، سالم و سرحال بود، مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده بود. به‎طور معمول سرکار رفت. واقعاً شگفت‌انگیز بود. بدون کمک استاد هرگز سلامتی‎اش را باز نمی‎یافت.

امروزه اغلب شوهرم تجاربش را در زمینه تزکیه با همکارانش در میان می‎گذارد، با اینکه محل کارش نسبتاً «حساس» است و او فقط یک کارمند قراردادی است. او از استاد بسیار سپاسگزار و به دافا پایبند است. اگر مجبور باشد بین دافا و کارش، یکی از آنها را انتخاب کند، هرگز تزکیه را رها نخواهد کرد.

دخترم نیز تمرین‎کننده می‎شود

دخترم از زمانی که متولد شد، وضعیت سلامتی‎اش خوب نبود. اغلب سرماخوردگی داشت و دچار تب‎های شدیدی می‎شد. با گذشت زمان دچار التهاب شدید بینی شد و با اینکه به بیمارستان‎های زیادی مراجعه کرده بودیم، هیچ کدام مفید واقع نشدند.

در سال ۲۰۰۲، زمانی که دخترم برای امتحان ورودی به دانشگاه آماده می‎شد، دچار تب خفیفی شد. آزمایش بیمارستان نشان داد که در ریه‎هایش سایه‎ای دیده می‎شود. به مدت یک ماه تحت درمان با سرم قرار گرفت اما بهبودی حاصل نشد. با دیدن دختر جوانم در بستر با بدنی سرد، واقعاً نگران شدم، خصوصاً وقتی که امتحان به‎زودی در راه بود.

تمرین‎کننده‎ای به من گفت: «هیچ دارویی نمی‎تواند دختر تو را درمان کند. چرا از او نمی‎پرسی که آیا می‎خواهد تزکیه کند؟ شاید استاد بتوانند به او کمک کنند.»

ناگهان نور امیدی را دیدم. چطور این قبلاً به ذهنم نرسیده بود؟ با اینکه دخترم فالون گونگ را تمرین نمی‎کرد، اما همیشه اعتقاد داشت که خوب است. حتی در ژوئن ۱۹۹۹ چند بار در مطالعه فای گروهی با من شرکت کرد.

به او گفتم: «شاهد این بوده‎ای که چگونه با تمرین فالون گونگ سالم شدم. استاد ریشه تمام بیماری‎هایم را از بین بردند. اگر بخواهی در دافا تزکیه کنی، استاد ممکن است به تو نیز کمک کنند. اگرچه سخت است (با توجه به شدت آزار و شکنجه در آن زمان)، اما آینده‎ای روشن خواهی داشت.»

دخترم در طول شب درباره آن فکر کرد و روز بعد گفت: «مامان، من نیز فالون گونگ را تمرین می‎کنم. می‎خواهم همه این داروها را دور بریزم، زیرا آنها نمی‎توانند مرا درمان کنند. از استاد می‎خواهم که از من مراقبت کنند و فردا به مدرسه می‎روم.»

واقعاً از شنیدن آن خوشحال شدم. این، تمایل قلبی او از مدتها پیش بوده است.

واقعاً شگفت انگیز بود، با اینکه چند روز به مدرسه نرفته بود، روزی که به مدرسه برگشته بود، در آزمون رتبه اول را کسب کرد. او به‎سرعت سلامتی‎اش را بازیافت و بعدها در دانشگاهی که می‎خواست به تحصیل در رشته تخصصی بپردازد، پذیرفته شد. معلمان و همکلاسی‎هایش شگفت‎زده شده بودند. با این حال، ما در قلب‎مان می‎دانیم که این استاد بودند که به او خرد و سلامتی عطا کردند. استاد بیان کردند:

«یک شخص باید به خودِ واقعی اولیه‎اش برگردد، واقعاً هدف واقعی انسان بودن این است. بنابراین، هر گاه کسی بخواهد تزکیه کند، می‌گویند سرشت بودایی‌اش نمایان شده است. چنین فکری، با ارزش‌ترین فکر است، زیرا می‌خواد به خودِ واقعی اولیه‎اش برگردد، می‌خواهد فراسوی این سطح مردم عادی برود.» (جوآن فالون)

در حالی که به دانشگاه می‎رفت، هر آخر هفته وقتی به خانه برمی‎گشت، من و دخترم برای توزیع مطالب اطلاع‌رسانی و ارسال نامه برای روشنگری حقیقت درباره فالون گونگ به بیرون می‎رفتیم. هنگامی که جنبش «خروج از ح.ک.چ» آغاز شد، دخترم بلافاصله بیانیه‎ای را به‎صورت آنلاین نوشت که از لیگ جوانان که به آن ملحق شده بود، خارج ‎شد و به هم‎اتاقی‎هایش نیز کمک کرد تا آنها نیز خارج شوند.

پس از فارغ‎التحصیلی، به دخترم پیشنهاد شغلی خوبی شد. او همیشه مثل یک تزکیه‎کننده رفتار می‎کرد و اعتماد مدیران و همکارانش را به خود جلب کرد. به‎عنوان حسابدار، مدیرش حتی از او خواسته بود تا اداره پول‎های نقد را به‎عهده گیرد. او همچنین به همکارانش در اداره کمک کرد تا از سازمان‎های ح.ک.چ خارج شوند و نسخه‎ای از دی‎وی‎دی شن‎یون را به مدیرش داد. همه چیز توسط استاد نظم و ترتیب داده شده بود.

استاد به ما چیزهای فراوانی عطا کردند، و تمام خانواده‎ام از تزکیه در دافا احساس خوشبختی می‎کنند. می‎خواهیم همه افرادی که رابطه تقدیری دارند را تشویق کنیم تا کتاب جوآن فالون را مطالعه کنند. در آن، شما تمام پاسخ‎ها درباره زندگی را پیدا خواهید کرد و از مزایای بی پایانی لذت خواهید برد.