(Minghui.org) اخیراً من و همسرم اختلافی شدید و حتی خشونت‌آمیزی را پشت سر گذاشتیم. این رویداد درست همانطوری بود که استاد بیان کردند: «شاید به‌محض این‌که وارد منزل شوید، همسرتان درست جلوی روی شما از شدت خشم منفجر شود. اگر بتوانید آن‌را تحمل کنید تمرین‌های امروز بیهوده نبوده است.» ( «سخنرانی چهارم» جوآن فالون)

یک شب، وقتی می‌خواستم بخوابم، همسرم ناگهان دیوانه‌وار عصبانی شد و با پرخاش و فحاشی گفت: «به من بگو آنروز با آن زن در خانه‌اش پشت در بسته، چکار داشتی؟ مرا احمق فرض نکن! زمان زیادی طول کشید تا در را باز کنی!» سپس مرا هل داد و به من لگد زد. سپس ادامه داد: «تو نمی‌توانی از زنان دور بمانی! همیشه با آنها رابطه نامشروع داشته‌ای! ... حتی به آنها پول می‌دهی! تو بی‌شرم هستی!»

من هیچ‌وقت رابطه نامشروع نداشته‌ام. همسرم مرا در حالی دیده بود که برای چاپ مطالب مربوط به دافا نزد یکی از هم‌تمرین‌کنندگان خانم رفته بودم و پول را نیز برای خرید وسایل مربوط به چاپ به او پرداخت کردم.

شوکه شده بودم که همسرم، به‌عنوان یک تمرین‌کننده جدی و کوشا، آنقدر درباره من دچار سوء‌تفاهم شده بود و به من و نیز آن تمرین‌کننده خانم توهین می‌کرد. این مورد بی‌انصافی واقع شدن و اینچنین تحقیر شدن باعث شد که احساس کنم انگار قلبم دچار خونریزی شده است. اما سکوت کردم چون استاد آموزش دادند که: «نباید وقتی کسی ضربه‌ای به شما می‌زند یا ناسزا می‌گوید، پاسخ متقابل دهید.» (سخنرانی در سیدنی)

همسرم بیشتر و بیشتر عصبانی می‌شد. او بی‌وقفه مرا هل می‌داد و فحاشی می‌کرد. بالاخره پایم را محکم گرفت و مرا به زمین زد. متعجب شدم که توان و زور او تا این حد زیاد بود. احتمالاً به این خاطر بود که خشم زیادی داشت. اما من هنوز هم ساکت بودم و هیچ عمل متقابلی انجام ندادم.

ناگهان، دختر 12 ساله‌مان وارد شد. از دیدن این صحنه مات و مبهوت شده بود و بی سر و صدا از اتاق خارج شد. این وضعیت آنقدر شرم‌آور بود که ما کاملاً سکوت کردیم. همسرم آرام شد و عذرخواهی کرد: «متأسفم. می‌دانم که این کار را انجام ندادی. آن موقع فقط عصبانی بودم.» با طعنه به او گفتم: «اگر تمرین‌کننده فالون دافا نبودم، آنچنان ضربه‌ سختی به تو می‌زدم که بینی‌ات می‌شکست.»

استاد بیان کردند: «او حقیقتاً به‌طور واقعی عصبانی است. زیرا هر کسی که کارما به‌دست می‌آورد، کسی است که احساس ناراحتی می‌کند. قطعاً به این شکل است.» («سخنرانی چهارم» جوآن فالون)

همسرم زمانی که کارمای مرا از بین می‌برد، می‌بایست احساس بسیار بدی داشته باشد. اگر چه پاسخ ضربه زدنش را ندادم، اما هنوز در قلبم احساس عصبانیت و ناراحتی داشتم. بنابراین به الزامات استاد در تزکیه نرسیده‌ام: «تحمل کردن، به‌طوری که کاملاً بدون خشم و شکایت باشد، بردباری یک تزکیه‌کننده است.» («بردباری چیست (رن)؟» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

بعد از نگاه به درون متوجه شدم، اگر چه من رابطه نامشروع نداشتم، اما در اعماق ذهنم هنوز هم زنان زیبا را تحسین می‌کردم و به آنها توجه می‌کردم. آیا آن شهوت نیست؟ در بعد دیگر، خشم همسرم به این شهوت نشانه می‌رفت که من هنوز به‌طور کامل آن را از دست نداده بودم. بنابراین از منظر یک سطح بالاتر تزکیه، حق با او بود.

در مقایسه با من، همسرم در تعاملاتش با مردان خیلی خوب عمل می‌کرد. او هرگز در مقابل سایر مردان لباس شنا نمی‌پوشید و حتی دعوت‌هایی که از طرف بستگانش برای رفتن به مراکز تفریحی برای شنا بود را رد می‌کرد. همسرم بانویی بسیار سنتی است. او با خودش بسیار سختگیر است و هرگز بر اشتباهاتش سرپوش نمی‌گذارد. او اخیراً سریعاً در حال رشد و بهبود بوده است. به همین دلیل است که بلافاصله پس از اینکه آرام شد از من عذرخواهی کرد.

در یک جلسه مطالعه گروهی فا، تجربه‌ام را درباره اینکه چگونه با این رویداد متوجه وابستگی‌ام به‌شهوت شدم، با همسرم و سایر تمرین‌کنندگان به اشتراک گذاشتم.

استاد بیان کردند: «حق با اوست. من مقصرم، بحث بر سر چیست؟» («حق با کیست، چه کسی اشتباه می‌کند.»از هنگ یین III)

هر زمان که اختلافی ظاهر می‌شود، اگر سخنان استاد همواره در ذهن‌مان باشد، همیشه می‌توانیم اختلافات را پشت سر بگذاریم و وابستگی‌هایی را پیدا کنیم که به‌طور عمیقی پنهان شده‌اند. وقتی متوجه وابستگی‌ها می‌شویم و تصمیم می‌گیریم که آنها را رها کنیم، استاد به ما کمک می‌کنند تا آنها را کنار بگذاریم. وقتی از شر وابستگی‌های‌مان رها شدیم، اختلاف و تضاد از بین می‌رود. زیرا احتمالاً آن توسط استاد نظم و ترتیب داده شده بود، تا رشد کنیم.

همانطور که به سمت پایان تزکیه‌مان پیش می‌رویم، الزامات، بالاتر و بالاتر می‌روند. همیشه باید خودم را با فا هدایت کنم و بیشتر و بیشتر با خودم سخت‌گیر باشم، تا به‌طور 100٪ به الزامات استاد برسم.