(Minghui.org) گاهی کوشا نبودهام و حتی برای مدتی به کسی نمیگفتم که یک تمرینکننده هستم، چرا که میترسیدم مردم با معیار قرار دادن من، نسبت به فالون دافا نظری منفی پیدا کنند. مادرم باید مدام به من یادآوری میکرد که فا را مطالعه کنم. چند بار برای توزیع مطالب روشنگری حقیقت بیرون رفتم. این کار را انجام میدادم، چراکه میترسیدم سه کاری که استاد از ما خواستهاند را انجام ندهم، اما در کل زمانی که مطالب را روی دستگیرۀ در منازل میگذاشتم، از ترس به خود میلرزیدم.
اشاره استاد دال بر اینکه یک مکان تهیه مطالب راهاندازی کنم
مکان تهیه مطالب محلی ما در سال 2005 بههم ریخت و بسته شد. تمرینکنندگان، از جمله هماهنگکننده آنجا، دستگیر شدند. آن شب رؤیایی داشتم. در رؤیایم استاد روی یک گل نیلوفر آبی غولآسا نشسته بودند و چند گل نیلوفر آبی کوچکتر نزدیک ایشان دیده میشد. وقتی ایشان نامم را صدا زدند، به یک بودای زن تبدیل شدم و کنارشان نشستم. پرتو درخشانی از نور طلایی صحنه را روشن کرده بود.
صبح روز بعد متوجه شدم که تمرینکنندگان محلی دستگیر شدهاند. در همان روز دیرتر، سه تمرینکننده به دیدار ما آمدند و به مادرم گفتند که چه اتفاقی افتاده است. آنها گفتند که باید یک مکان جدید راهاندازی کنیم و احساس میکردند که من بهترین فرد برای اداره آن هستم. بلافاصله معنی رؤیایم را فهمیدم و متوجه شدم که استاد اشاره میکنند که باید کار هماهنگی تولید و تهیه مطالب را برعهده بگیرم!
اولین فکرم این بود که استاد کمکِ مرا میخواهند و کنار من هستند، درنتیجه بدون تردید، مکان جدید را راهاندازی و کار هماهنگی آن را برعهده گرفتم.
حفاظت از محتوای مطالب
حفظ محتویات تهیهشده در یک مکان تهیه مطالب بسیار مهم است. من فقط از مطالب وبسایت مینگهویی استفاده کردهام.
استاد در «آموزش فا در کنفرانس فای 2004 غرب آمریکا» بیان کردند:
«اما همانطور که میدانید، مریدان دافا لازم است به کمال نائل شوند، بنابراین هیچ چیزی نباید با شکلی که مریدان دافای امروز به فا اعتبار میبخشند مداخله کند- این بینهایت حساس و مهم است. هیچ چیزی خارج از مطالعۀ فا را اضافه نکنید. بنابراین ابداً نمیتوانید چیزی را که بخشی از خود دافا نیست بین مریدان دافا پخش کنید، ابداً نمیتوانید باعث بوجود آمدن هیچ اختلالی برای مریدان دافا شوید.»
گاهی تمرینکنندگان اطلاعات جالبی را میآوردند که از خارج از شهر یا از سایر وبسایتها دریافت کرده بودند و از من میخواستند نسخههایی از آنها آماده کنم تا بتوانند آنها را توزیع کنند. تمرینکنندهای مطالبی را آورد، حاوی اطلاعاتی که خیلی مربوط به نجات مردم یا روشنگری حقیقت نبودند و از من خواست آنها را چاپ کنم، اما درخواستش را رد کردم. او به یک فروشگاه چاپ رفت و نسخههایی از آن را تهیه کرد، اما در حال توزیع آنها مورد حمله و ضربوشتم قرار گرفت.
تمرینکننده دیگری تعدادی دیویدی درباره جنگ چین و ژاپن آورد و گفت که سایر تمرینکنندگان این اطلاعات را دوست دارند و از من خواست که تعدادی کپی از آن آماده کنم، اما نتوانستم آن دیویدیها را در وبسایت مینگهویی پیدا کنم و فکر کردم که آن اطلاعات به روشنگری حقیقت مربوط نیست، بنابراین درخواستش را رد کردم.
او گفت: «تو بیشازحد خودمحور هستی. من تنها تمرینکنندهای هستم که هنوز با تو صحبت میکنم.» فکر کردم آنچه انجام دادهام بر اساس فا است و تسلیم نشدم.
استاد در جوآن فالون بیان کردند:
«اما معمولاً وقتی تضادی پیش میآید، اگر شما را برانگیخته نکند، به حساب نمیآید، اثری ندارد و شما قادر نیستید بهواسطه آن رشد کنید.»
در طول کنفرانسهای تبادل تجربهای که در سه منطقه محلی برگزار شد، در این باره صحبت کردم. پیشنهاد کردم که هر گونه محتوا یا دستگاههای پخش MP3 غیرمرتبط با دافا را حذف کنیم، چاپ و انتشار هرگونه مطلب غیرمرتبط با روشنگری حقیقت را متوقف کنیم و جلوی انتشار اطلاعات درباره بلایا یا پایان یافتن دنیا را بگیریم.
بعداً تمرینکنندهای به من گفت: «میتوانستم بگویم که تو به فلان و بهمان تمرینکننده اشاره میکنی. همه متوجه شدند.» دو نفر دیگر نیز نزد من آمدند و گفتند: «شما دو نفر (من و فلان تمرینکننده) باید با هم صحبت کرده و مشکلاتتان را حلوفصل کنید.»
ابتدا تحت تأثیر قرار گرفتم و احساس کردم که مورد بیانصافی قرار گرفتهام. پس از آنکه آرام شدم، گفتم: «ما هیچ اختلافی نداریم. من صرفاً تصمیم گرفتم نسبت به فا و همتمرینکنندگان مسئولانه عمل کنم. نسبت به تمرینکنندگان بهعنوان بدنی واحد نیز مسئول هستم» و توضیح بیشتری ندادم.
اولویت دادن به منافع سایر تمرینکنندگان
طی 13 سالی که این مکان تهیه مطالب را اداره کردهام، همواره یک فکر را حفظ کردهام: «اگر استاد آزمون و رنج و محنتی را برایم نظموترتیب ندادهاند، پس آن را نخواهم داشت.» چشم سومم باز است و میتوانم برخی از پدیدههایی که استاد طی سخنرانیهایشان شرح میدهند را ببینم.
گاهی قبل از یک دور دستگیریها در منطقهام برخی چیزها را دیدهام یا شنیدهام. در بعُدهای دیگر دیدم که پس از دستگیری سایر تمرینکنندگان، شیطان به سراغ من آمد، اما من درامان بودم.
پس از برعهده گرفتن مسئولین این مکان تهیه مطالب، وقتی اولین دستگیری رخ داد، به درون نگاه کردم. متوجه شدم که خودخواه هستم. سعی نمیکردم مطالب را در خانهام ذخیره کنم و فقط مقادیرِ مورد درخواستِ تمرینکنندگان را تولید میکردم. فکر میکردم این ایمنیام را تضمین میکند.
نتیجه این بود که وقتی تمرینکنندگان برای توزیع مطالب وقت داشتند و سراغم میآمدند، مطالب اضافی نداشتم تا به آنها بدهم، اما به محض اینكه مطالب اضافی تولید كردم، آنها مجدداً سرشان شلوغ شد و زمانی برای توزیع آنها نداشتند. متوجه خودخواهیام شدم و تصمیم گرفتم مقداری مطالب در خانهام نگه دارم. به این ترتیب وقتی سایر تمرینکنندگان به آنها نیاز داشتند، مطالب آماده داشتم.
وقتی دور دوم دستگیریها اتفاق افتاد و چند تمرینکننده دستگیر شدند، دیدم که درحال محافظت از خودم هستم. برای محافظت از خودم و مکان تهیه مطالبم، مواد خام را سفارش میدادم و سپس تلفنم را خاموش میکردم. تمرینکننده دیگری مواد خام را جمعآوری میکرد و آنها را به خانهام میآورد. آیا این محافظت از خودم و سایرین را درمعرض خطر قرار دادن نبود؟ این وابستگی چقدر وحشتناک بود! پس از آن، هم کار سفارش و هم کار دریافت مواد را خودم برعهده گرفتم.
بعد از دور سوم دستگیریها، خودم را بیشتر بررسی کردم و خودخواهیِ بهطور عمیقتر پنهانم را یافتم. اغلب به سایرین میگفتم: «تمرینکنندهای که سه کار را بهطور استوار انجام میدهد، بیشتر از همه در امان است.» درست بود که سه کار را خیلی باجدیت انجام میدادم، اما وقتی به ایمنی فکر میکردم، معمولاً ایمنی خودم بود که نگرانش بودم.
تمرینکنندگان فالون دافا باید عاری از خودخواهی و نوعدوست باشند و اولویت را به منافع سایرین بدهند. ما بهعنوان موجوداتی که جذب فا شدهایم، باید اول به ایمنی سایر همتمرینکنندگان توجه داشته باشیم. فکر میکنم که بهخاطر خودمان، هریک از ما بایست روی چیزی که باید انجام دهیم تمرکز کنیم تا بتوانیم نسبت به فا و همتمرینکنندگان مسئول باشیم. پس از رسیدن به این درکها، تصمیم گرفتم منافع همتمرینکنندگان را، بدون توجه به اینکه آن چیست، در اولویت قرار دهم.
وقتی سایر تمرینکنندگان تحت آزار و اذیت بودند، کارم را پنهان یا متوقف نکردم و طی سیزده سال گذشته استوار و درامان بودهام.
آیا هدف نیروهای کهنِ شیطانی متوقف کردن ما از نجات مردم نیست؟ بنابراین وقتی سایر تمرینکنندگان تحت آزار و اذیت قرار میگیرند، ما باید حتی بهتر عمل کنیم. باید سهم خودمان را بهخوبی انجام دهیم و وقتی سایر تمرینکنندگان دستگیر میشوند، باید جبرانِ بخش ازدسترفته را بکنیم. باید بدون به خطر انداختن تلاشهایمان برای نجات مردم، آنها را نجات دهیم.
ما با نظموترتیبات نیروهای کهن همراه نخواهیم شد.
نیکخواهی و انتخابها
استاد هم درباره نیکخواهی و هم درباره انتخابها صحبت کردهاند. درطول 13 سال گذشته که این مکان تهیه مطالب را اداره کردهام، همانطور که نیکخواهیام بیشتر شده، تصمیم گرفتهام مسئولیتهای بیشتر و بیشتری را برعهده بگیرم.
در ابتدا فقط یک دستگاه کپی داشتم. وقتی به سر کار میرفتم، آن دستگاه و مواد خام را بستهبندی میکردم. وقتی از سر کار برمیگشتم، دوباره دستگاه را راهاندازی میکردم. سپس فا را مطالعه میکردم یا کارهای خانه را انجام میدادم. باید وقت زیادی را نیز صرف فرزندم میکردم، زیرا وقتی اداره این مکان تهیه مطالب را برعهده گرفتم، او فقط چهار سال داشت. هر شب تا ساعت10:30 یا 11 مطالب را چاپ میکردم.
حتی اگرچه فقط چند مطلب را چاپ میکردم، وقتی بیرون میرفتم، اغلب میدیدم که بعضی از آنها دور ریخته شدهاند. این جریان ناراحتم میکرد، اما بعد فکر کردم: «چرا این را میبینم؟»
یک روز، همانطور که فلایری که دور انداخته شده بود را برمیداشتم، صحنهای را از طریق چشم سومم دیدم. پس از اینکه تمرینکنندهای که آن فلایر را توزیع کرده بود، باقی مطالب را در سبد دوچرخهاش میگذاشت، فکر میکرد: «بالاخره انجام شد. حالا باید به خانه بروم و برای خانوادهام غذا بپزم.»
سپس صحنه دیگری را دیدم. تمرینکنندهای درحال چاپ مطالب، خانه خود را تمیز میکرد. او فکر میکرد: «وقتی چاپ در نهایت انجام شد، میتوانم روی تمیز کردن خانهام تمرکز کنم.»
با دیدن این صحنهها، خیلی احساس شرمندگی کردم! هنوز وقتی مطالب را چاپ میکردم، افکار مشابهی داشتم! نجات مردم چنین موضوع جدیای است، اما آن را جدی نگرفته بودم. خیلی غیرمسئولانه عمل میکردم!
پس از اینکه متوجه این موضوع شدم، روی کیفیت کارم تمرکز کردم. اطمینان حاصل میکردم که برچسبها و پاکتهای دیویدی بهخوبی و تمیز آماده و تهیه شوند. سایر مطالب مانند بستهبندیها، برچسبهای دیویدی، برچسبها و تقویمها را با وضوح بالا چاپ میکردم. به بهترین نحو ممکن قلبم را روی تهیه آنها میگذاشتم.
بعداً استاد چند بار به گسترش زمان پایان اصلاح فا اشاره کردند. فکر کردم،: «دلیلش این است که ما بهخوبی تزکیه نکردهایم! تعداد موجوداتی که نجات دادهایم، کافی نیست.»
آیا بعضی از تمرینکنندگان عهد بستهاند که مطالب را تهیه کنند، اما برای کمک قدم پیش نگذاشتهاند؟ میدانستم که باید مسئولیتهای بیشتری را برعهده بگیرم و به پیشرفت اصلاح فا کمک کنم.
محکم کردن عزمم برای نجات تعداد بیشتری از مردم
تعداد چاپگرهایم را به سه چاپگر افزایش دادم. یک دستگاه کپی دییدی در تعداد انبوه، را نیز تهیه کردم. بهطور تماموقت، از ساعت 7:00 صبح تا 10:30 شب، مشغول تهیه مطالب بودم. سایر تمرینکنندگان نیز هر آنچه تولید میکردم را توزیع میکردند.
پسرم در آن زمان در مدرسه ابتدایی بود و شوهر سابقم هر ماه مبلغ 500 یوآن برای پسرم واریز میکرد. من پول نقد، شغل یا هیچ پساندازی نداشتم. حتی پول کافی برای خرید جورابهای نو نداشتم.
گاهی قبل از خواب، به پسرم نگاه میکردم. اشک در چشمانم حلقه میزد. چند بار فکر کردم: «استاد، خیلی خستهام. نمیتوانم ادامه دهم. میخواهم تهیه مطالب را کنار بگذارم.» اما بعد از انجام تمرینات در روز بعد، طبق معمول کامپیوتر و دستگاهها را روشن میکردم. این انتخاب من بود و اصلاً پشیمان نیستم.
طی این سالها دیدهام که چگونه به این جهان فرود آمدهام. از طریق چشم سومم زمین قبلی و اینکه چطور در این اقیانوس منتظر بودم را دیدم. دیدم که برای چند هزار سال در این زمین در مدارس بودا، دائو و مدارس غیرعادی تزکیه کردهام. قلمروهایی که در تزکیه دافا به آنها دست یافتم را دیدم. میدانستم آنچه انجام دادهام، نسبت به آنچه استاد به من دادهاند، بسیار کم بوده است.
یک روز قلمرویی که نیروهای کهن از آن سرچشمه گرفتهاند و نظموترتیباتی که برای من دادهاند را دیدم. این نظموترتیبات مانند گردش چرخهای ساعت عمل میکردند، مانند چرخش چرخدندهها در یک ساعت. وقتی به آن سطح صعود کردم، چرخدندههایی که نیروهای کهن برای منطقه ما نظموترتیب داده بودند را دیدم. هر چرخدنده کوچک بخشی از یک چرخدنده بزرگتر بود. بخشهای مجاور حتی چرخدنده بزرگتری را شکل میدادند که به چرخدندهای برای کل استان وصل شده بودند. هر استان به بخشی از یک چرخدنده برای کل کشور تبدیل میشد. هر کشور یک چرخدنده جهانی را میساخت. این مجموعه از چرخدندهها با جزئیات بسیار زیاد میچرخیدند.
هماهنگیِ خوب برای نجات مردم
بهمحض اینکه متوجه ضرورت نجات مردم شدم، بر این متمرکز شدم که با پیشرفت اصلاح فا همگام شوم. تعداد دستگاههایم را به 5 تا افزایش دادم. همتمرینکنندگان دو بار در سال توزیعهایی در مقیاس وسیع انجام میدادند. هر بهار چند تمرینکننده با اتومبیل به مناطق روستایی میرفتند. آنها با سامانه موقعیتیاب جهانی، مناطق مجاور را روی نقشه شناسایی میکردند و حتی یک خانواده را هم از دست نمیدادند.
وقتی به روز 13 مه، روز جهانی فالون دافا، نزدیک میشدیم، از دو ماه قبل شروع به تولید برچسبها میکردیم. احساس میکردیم حتی اگر یک نفر در شهرمان واقعیتهای فالون دافا را درک نکند و نداند که 13 مه روز جهانی فالون دافا است، بهخوبی عمل نکردهایم.
در ماه نوامبر توزیع مطالب روشنگری حقیقت در مناطق روستایی و تولید تقویمها را تمام کرده و سپس شروع به کار روی مجله محلی روشنگری حقیقتمان میکنیم. ما روی افشای بازرسی خانهها در منطقهمان، دستگیریها و جریمه غیرقانونی تمرینکنندگان به خوبیکار میکنیم.
برخی از تمرینکنندگان و مردم عادی، با استفاده از نام واقعیشان مقالاتی مینویسند. تمرینکنندگان در این باره نوشتهاند که فالون دافا چقدر شگفتانگیز است و چطور دیدگاهشان درباره زندگی را بهتر کرده است. مردم عادی درباره مزایایی که پس از تصدیق خوبی فالون دافا دریافت کردهاند، مینویسند. این ماجراها شیطان را شوکه کرده و در نتیجه محیطمان بهبود یافته است.
قادر نبودهام بخشی از جلسات مطالعه گروهی فا باشم، بنابراین شروع کردم تا درحین اینکه حواسم به کار دستگاهها است، فا را ازبر کنم. در ابتدا هر روز فقط میتوانستم یک سخنرانی را ازبر کنم. وقتی سعی میکردم بیشتر ازبر کنم، دچار سرگیجه میشدم و احساس بدی داشتم. برخی روزها آنقدر سرم شلوغ بوده که هیچ وقتی برای ازبر کردن فا نداشتهام.
زمستان گذشته مقداری زمان آزاد داشتم، بنابراین شروع کردم تا هر روز فا را مطالعه کنم. اکنون میتوانم هر روز چهار سخنرانی را ازبر کنم. هر زمان که مجلات را سرهم میکنم یا فلایرها را از هم جدا میکنم، فا را ازبر میخوانم. معتقدم که به این طریق، مطالب قدرت فا را حمل خواهند کرد. تزکیه شخصیام را با نجات مردم ادغام کردهام. اکنون احساس میکنم که حقیقتاً مردم را نجات میدهم.
در اینجا مایلم مقالهام را با نقلقولی از استاد، «یک یادآوری»، پایان دهم:
«برای یک مرید دافا الزامی است که بهطور روزانه از تزکیهاش اطمینان حاصل کند و روشنگری حقایق و نجات مردم، همان مأموریت یک مرید دافا است. شما نمیتوانید بدون هر یک از این دو به سوی کمال سفر کنید. اینکه چقدر خوب انجام میدهید بازتابی است از اینکه آیا در تزکیهتان کوشا هستید. وضعیت فعلی امور در جامعه ممکن است تغییر کند، اما الزامات تزکیه هرگز تغییر نمیکنند، زیرا آنها استانداردهای کیهان و استانداردهای دافا هستند.»
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.