(Minghui.org) یک سال پیش مشخص شد که مادر۸۰ ساله‌ام دچار سرطان ریه و در مرحله پیشرفته است. دکتر به ما گفت: «تومور ۸۰ درصد از ریه‌هایش را درگیر کرده و او به مرحله نهایی زندگی‌اش رسیده است.» این موضوع تمام خانواده‌مان را غمگین کرد و پدرم اشک می‌ریخت.

برادرم نمی‌توانست این خبر را باور کند و روز بعد از پزشک متخصص شیمی‌درمانی پرسید که آیا امیدی به بهبودی مادرم وجود دارد با خیر.

او گفت: «سرطان مادر شما به مرحله پایانی‌اش رسیده است و جراحی درخصوص او کاری از پیش نمی‌برد. حتی اگر تحت شیمی‌درمانی و پرتودرمانی قرار بگیرد، پیش‌بینی می‌شود تنها شش ماه دیگر زنده بماند. مگر اینکه معجزه‌ای اتفاق بیفتد، بعید است که بهبود یابد.»

از بین بردن درک نادرست درباره دافا

بیش از ۲۰ سال است که فالون دافا را تمرین کرده‌ام و می‌دانستم امیدی وجود دارد، زیرا در طی ۲۰ سال از تزکیه‌ام قدرت دافا را تجربه کرده‌ام.

به برادرم گفتم: «مأیوس نشو و نگران نباش. من راهی برای کمک به مادرمان دارم و تنها راه این است که او در فالون دافا تزکیه کند. شما شاهد ارزشمندبودن دافا هستید. تا زمانی که فرد صداقت داشته باشد و واقعاً بخواهد تزکیه کند، هیچ چیز غیرممکن نیست!»

همه با نظرم موافقت کردند، به استثنای پدرم که کارمند دولت بود. او گفت: «مادر شما می‌تواند هر چیزی به‌جز فالون دافا را تمرین کند. دولت ما آن را ممنوع کرده است، نمی‌توانیم کاری علیه سیاست‌های دولت انجام دهیم. به‌علاوه شما به‌خاطر تمرین فالون دافا در سال‌های گذشته متحمل رنج‌های بسیاری شده‌اید، چگونه مادرتان می‌تواند آن را تحمل کند؟ حتی نمی‌توانم تصورش کنم. بگذارید ابتدا ببینیم که بیمارستان چه پیشنهادی ارائه می‌دهد.»

مادرم برای شیمی‌درمانی در بیمارستان بستری شد. شیمی‌درمانی برای جسمش بسیار سنگین بود. هر روز دچار تهوع و استفراغ می‌شد. قادر به خوردن چیزی نبود و مقدار زیادی وزن از دست داد. نمی‌توانست صحبت کند، درد شدید قفسه سینه داشت و به سختی می‌توانست نفس بکشد. پس از آخرین جلسه، چنان نحیف و نزار شده بود که با دیدنش قلب ما شکست. سعی کردم مادرم را مجبور کنم دافا را تمرین کند، اما او می‌ترسید و از آزار و اذیت وحشت داشت و نگران پدرم بود.

درحالی‌که مادرم در بیمارستان بود، به خانه نزد پدرم آمدم تا از او مراقبت کنم. بنابراین فرصتی به من داده شد تا حقیقت درباره آزار و شکنجه را با جزئیاتی بیشتر برای پدرم روشن کنم. به‌تدریج، سوء تفاهم‌هایش درباره فالون دافا برطرف شد و موافقت کرد که مادر آن را امتحان کند.

تجربه ارزشمندی دافا

به محض ورود به خانه، سخنرانی‌های صوتی فا را برای مادرم پخش کردم برادرم همراه مادرم به تمام سری سخنرانی‌ها گوش داد. او عمیقاً تحت‌تأثیر آموزه‌های بنیادی فا قرار گرفت، درک کرد که انسان‌ها از کجا آمده‌اند، هدف زندگی انسان‌ها چیست، چرا مردم بیماری دارند و آیندۀ بشریت را فهمید. او تصمیم گرفت خودش را تزکیه کند.

بعد از اینکه مادرم به سخنرانی‌ها گوش داد، احساس خوبی پیدا کرد و گفت: «حالا می‌فهمم، برای من امید وجود دارد. فالون دافا اینجا برای نجات مردم است!»

او به تمرین فالون دافا ادامه داد. وضعیت سلامتی‌اش بهبود یافت و توانست غذا بخورد و به‌خوبی بخوابد، بنابراین انرژی و توانائی‌اش بازیابی شد. وزنش متعادل شد و صدایش به حالت عادی بازگشت. در عرض سه ماه، او همانند فرد جدیدی به نظر می‌رسید و احساس می‌شد.

وقتی سال نو نزدیک شد، مشغول تهیه غذاهایی شد که همیشه درست می‌کرد، به خرید رفت و آشپزی کرد. با انجام این کارها ابداً احساس خستگی نکرد!

افرادی که درباره بیماری‌اش آگاه بودند، ازجمله همسایگان، همکاران، دوستان و خویشاوندان، با دیدن مادرم که بسیار سالم و پرانرژی بود، شگفت‌زده شدند! همه آنها اعتقاد داشتند که این یک معجزه است.

مادرم ماجرای بهبودی‌اش را برای آنها توضیح داد و گفت که فالون دافا خوب است. بسیاری از پزشکان، پرستاران و همکاران نیز مایل بودند اعضای خانواده‌شان به آموزه‌های فا گوش کنند.

چند ماه بعد، مادرم برای بررسی به بیمارستان رفت و مشخص شد که سالم است. متخصص شیمی‌درمانی که اعلام کرده بود مادرم تنها شش ماه زنده می‌ماند، شگفت‌زده شد. او پرسید: «چطور این امکان‌پذیر است؟» مادرم به او گفت: «این فالون دافا است که زندگی‌ام را نجات داد!»

پدرم که شاهد این تغییر بود، عمیقاً تحت‌تأثیر قرار گرفت. او، که تحت آموزه‌های القائی حزب قرار گرفته بود و الحاد آن را پذیرفته بود، اظهار داشت: «فالون دافا آموزه‌ای حقیقی است، آن خرافات نیست، بلکه دانشی واقعی است. حکومت در آزار و شکنجه فالون دافا کاملاً مرتکب اشتباه شده است.