(Minghui.org) بهخاطر اینکه در مرکز دستیاری محلی فالون دافا یک دستیار بودم، در سال 1999 پس از آغاز آزار و شکنجۀ فالون دافا از سوی رژیم کمونیستی چین هدف آزار و اذیت قرار گرفتم. همچنین در سال 1994 در دو سخنرانی استاد لی هنگجی، بنیانگذار فالون دافا، شرکت کرده بودم. در حین آزار و شکنجه، از من بازجویی کردند، مرا تحت نظر قرار دادند، به مرکز شستشوی مغزی بردند و به حبس محکوم کردند.
پس از آزادی در سال 2007 با مشکلات بسیاری روبرو شدم. شوهرم فوت کرده بود و پسرمان هنوز به دانشگاه میرفت. از شغل دولتیام بهعنوان منشی اخراج شده بودم و هیچ درآمدی نداشتم.
مسئولین منطقه و کمیتۀ خیابانی مرا مورد تهدید و ارعاب قرار دادند، از من خواستند که به آنها گزارش بدهم، مرا تحت نظارت قرار دادند و تلفنم را شنود کردند.
برخی از تمرینکنندگان پیشنهاد کردند که به خارج از کشور بروم یا به مناطق روستایی نقل مکان و با یکی از خویشاوندانم زندگی کنم. در ابتدا هیچ راهحلی به ذهنم نمیرسید. پس از مطالعۀ فا فهمیدم چه باید بکنم.
استاد بیان کردند:
«زمانی که در طول تزکیهتان با آزمونهای سخت مواجه میشوید، مجبورید خودتان را تزکیه کنید و به خودتان نگاه کنید - آن به معنی تصدیق آزمونهای سختِ نظم و ترتیب داده شده توسط نیروهای کهن و سعی در خوب عمل کردن در بین آزمونهای سختی که آنها نظم و ترتیب دادهاند نیست؛ ما حتی وجودشان را تصدیق نمیکنیم. ما بهطور بنیادی درحال نفی کردن تمام چیزهایشان هستیم، و تمام کارهایی که درحالیکه آنها را نفی میکنید و از دست آنها رها میشوید انجام میدهید، و فقط آن کارها، تقوای عظیم است. اینطور نیست که شما درحال تزکیه کردن در میان آزمونهای سختی که آنها خلق کردند هستید. بلکه شما قرار است که درحالیکه آنها را تصدیق نمیکنید، حتی ازبین بردن تجلیات آزمونهای سختشان را تصدیق نمیکنید، در مسیر خود بهخوبی گام بردارید.» («آموزش فا در کنفرانس فای شیکاگو ۲۰۰۴»)
استاد به وضوح بیان کردند که ایشان آزار و شکنجهای که نیروهای کهن نظم و ترتیب دادند را تصدیق نمیکنند. بدون تصدیق استاد، این آزار و شکنجه هیچ ریشهای در جهان ندارد، بنابراین فقط یک توهم است.
استاد همچنین به ما گفتند که هر کاری که تمرینکنندگان دورۀ اصلاح فا انجام دادند، مبنایی برای حیاتهای آینده خواهد شد. بنابراین نباید از مسیر درست تزکیه منحرف شویم.
همچنین درک کردم که باید در سه قلمرو تزکیه کنم. چطور میتوانم مجبور به مخفی شدن بشوم؟ از نجات مردم در این محیط اجتناب نخواهم کرد. این درک به من کمک کرد تا برای کاری که باید انجام میدادم خرد لازم را کسب کنم.
شادی و آرامش درونی
پسرم در تعطیلات زمستانی بهسر میبرد، بنابراین با او به دیدن رؤسای دولتی منطقه رفتیم تا درخواست کنیم که به سر کار بازگردم. در این روند، چند نفر از منشیهای دولتی حقایق آزار و شکنجه را فهمیدند و از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) خارج شدند.
من بهعنوان یک کارگر قراردادی در یکی از بخشهای دولت محلی استخدام شدم. با اینکه حجم کارم نسبت به کار قبلیام بیشتر و حقوقش کمتر بود، اهمیتی برایم نداشت. صرفاً چالشها را بهعنوان فرصتهایی برای ازبین بردن وابستگیهایم درنظر گرفتم.
برخی از همکاران پشت سرم غیبت یا گاهی به من بیاعتنایی میکردند. توجهی به آن نمیکردم و مطابق با استاندارد اخلاقی بالاتر یک تمرینکنندۀ فالون دافا رفتار و روابطم را با مردم عادی بهخوبی متعادل میکردم. مهم بود که مردم زیبایی فالون دافا را ازطریق اعمال و صحبتهایم ببینند.
پسرم به شوخی گفت که بهنظر میرسد گنجی پیدا کردهام و نه صرفاً یک کار کارگری قراردادی. او هنوز نمیتوانست شادی و آرامش درونی یک تمرینکننده که هیچ وابستگی به شهرت و نفع شخصی ندارد را درک کند.
هیچ یک از افراد در محل کارم، چه رؤسا و چه همکاران، بهخاطر اینکه فالون دافا را تمرین میکردم نسبت به من تبعیض قائل نشدند، چراکه آنها شاهد خوبی دافا بودند.
بسیاری از همکاران و مسئولین از حزب خارج شدند و برخی از همکاران و اعضای خانوادهشان شروع به تمرین فالون دافا کردند.
مسئولین دولتی با حقیقت دافا آشنا میشوند
یکی از مدیران سابقم که به کار در شهرداری ارتقاء یافته بود از طریق یک سری ارتباطات مرا پیدا و به صرف شام دعوت کرد. او نمیتوانست باور کند که به جوانی و چالاکی بیش از ده سال پیش هستم.
او گفت که اگر مانند من در زندگیاش با چنین سختیها و شکستهای بسیاری مواجه شده بود، خودکشی کرده بود.
گفتم: «ما شهرت، نفع شخصی و احساسات را سبک میگیریم. قلبمان با فا پر شده است. بنابراین یک نیروی درونی قدرتمند و ذهنی باز داریم و شاد هستیم.»
هنگام غذا خوردن دربارۀ ارزشهای فالون دافا صحبت کردم و آن را مخالف با تاریخ سیاه و شیطانی حزب کمونیست دانستم. پیش از اینکه از هم جدا شویم، او از حزب خارج شد.
بسیاری از مسئولین دولتی منطقه، شهر و حتی استان میخواستند بهطور خصوصی با من صحبت کنند. حقیقت را برای آنها روشن کردم و همگی از حزب خارج شدند. تعداد کمی از مدیران تمرین فالون دافا را نیز آغاز کردند.
مدیر دفتر بخش ما روبروی میز من مینشست. متوجه شدم که ادارۀ 610 محلی به او مأموریت داده که مرا تحت نظر قرار دهد. با شنیدن این موضوع، هر روز صبح افکار درست میفرستادم تا عوامل شیطانی پشت او را ازبین ببرم. او بهنظر عادی میآمد و طبق معمول کارهایی به من ارجاع میکرد.
اما یک روز او مدارکی از طرف ادارۀ 610 آورد تا همه امضاء کنند. در آن مدرک خواسته شده بود که شخص امضاء کننده قول دهد که فالون دافا را تمرین نکند و اگر تمرینکنندهای را میشناسد، به مسئولین اطلاع دهد.
به او گفتم که در طول تاریخ هیچ کسی که یک باور راستین را آزار و شکنجه کرده سرانجام خوبی نداشته است. گفتم: «علاوه براین، مردم منطقۀ ما به قدرت "افکار درست"باور دارند. لطفاً مورد استفادۀ افراد بد قرار نگیرید.» پس از فرستادن افکار درست، او فرمها را دور انداخت.
نیت خالص
پیش از اینکه رسماً بازنشسته شوم، در سال نوی چینی هدایایی به همکارانم دادم. امسال کاغذهایی دادم که رویش حروف «فو» (به معنی «بخت خوب» به زبان چینی) و کلمات «جِن، شن، رن» (حقیقت، نیکخواهی، بردباری) با حروف بزرگ نوشته شده بود.
با اینکه هرگز هدیهای به مدیر دفتر نداده بودم، تصمیم گرفتم که امسال پنج «فو»ی بزرگ (به معنای پنج برکت) به او بدهم. با او صحبت کردم و او قبول کرد که از حزب خارج شود و یک سیدی موسیقی دافا را نیز پذیرفت. اما مرا به ادارۀ 610 گزارش داد.
وقتی برای دریافت باقیماندۀ پاداش دستمزدم به محل کارم بازگشتم، یکی از کارمندان سابقم به من هشدار داد و گفت که شش مأمور از کمیتۀ امنیت ملی به اداره آمده بودند و کشو و کمد همه را برای یافتن مطالبی که من توزیع کرده بودم گشتند.
او پرسید: «آیا آنها تو را در خانه مورد تهدید و ارعاب قرار دادند؟» او تعجب کرد که هیچ کسی به خانۀ من مراجعه نکرده است.
فهمیدم که استاد درمقابل مداخلۀ نیروهای کهن از من محافظت کرده بودند چراکه هیچ فکر منفی نداشتم و نیتم خالص بود.
چند سال بعد، همکاران سابقم به من گفتند که آن رئیس اداره و خانوادهاش به بیماریهای بسیاری مبتلا شدند و در شرف مرگ بودند.
برای بیش از ده سال، خانهام یک مکان خانوادگی برای چاپ مطالب و مکان مطالعۀ گروهی بوده است. تمرینکنندگان با یکدیگر همکاری میکردند و سه کار را به خوبی انجام میدادند.
مأموران خانهمان را جستجو نکردند و ما را مورد تهدید و ارعاب قرار ندادند. هرگز هیچ نگرانی نداشتم که ممکن است مورد آزار و شکنجه قرار بگیرم. هر مانعی در مسیرم را بهعنوان فرصتی برای ازبین بردن برخی از وابستگیهایم درنظر گرفتم. اگر الزامات فا را برآورده سازم، افکار درست قوی و اعمال درست داشته باشم، میتوانم بر تمام موانع غلبه کنم.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.