(Minghui.org)
رها کردن وابستگیها به موقعیت اجتماعی
در آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک در بیست و پنجمین سالگرد اشاعۀ دافا استاد بیان کردند:
«موجودات بشری صرفاً موجودات بشری هستند. گاهی اوقات درباره اینکه چقدر میتوانند درک کنند بیشازحد خوشبین هستیم. وقتی پی میبرید که نجات کسی بسیار مشکلتر از حد انتظار است، اینگونه است که سطح درک آن شخص پایینتر از آن چیزی است که انتظار داشتید و بالاتر نیست. بنابراین درخصوص آنهایی که صحبت با آنها سختتر است، باید در سطحی پایینتر صحبت کنید، فقط آنگاه میتوانند آن را بپذیرند. اگر واقعاً توانایی تحلیل منطقی آنچه میگفتید را میداشتند، اینگونه منفی واکنش نشان نمیدادند.»
وقتی این پاراگراف را خواندم، ناگهان متوجه یکی از وابستگیهایم شدم: اینکه بیشازحد به موجودات بشری اهمیت میدهم؛ درواقع برای تحصیلات شخص، مهارتها، موقعیت اجتماعی و وضعیت مالیاش بیشازحد اهمیت قائلم.
پدر و مادرم افراد روشنفکر و تحصیلکردهای بودند و پدر و مادرِ شوهر سابقم نیز از مسئولین دولتی بودند. در بخش عمده دوران زندگیام از موقعیت اجتماعی بالایی برخوردار بودهام. فکر میکردم این نشانهای از سطح و دستاوردهای شخص است. حتی پس از سالهای زیاد تزکیه، هنوز بهطور کامل این عقاید و تصورات را رها نکرده بودم.
پس از اینکه رژیم کمونیست در سال 1999 آزار و شکنجه فالون دافا را آغاز کرد، زندگیام دگرگون شد. شغلم را ازدست دادم و شوهرم مجبور شد مرا طلاق دهد، چراکه بسیاری از بستگانش در موقعیتهای دولتی کار میکردند.
از آنجا که بهمنظور پژوهشخواهی برای حق تمرین دافا به پکن رفتم و درباره این تمرین با مردم صحبت کردم، چند بار دستگیر و به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شدم. زندگیام پر از بدبختی بود. در شغلهای سطح پایین زیادی کار کردم، فقط برای اینکه درآمد مختصری داشته باشم و بتوانم زندگیام را بگذرانم. اغلب از اینکه جلوی خانواده و دوستانم درباره فالون دافا صحبت کنم، احساس شرمندگی میکردم.
با جستجوی عمیق در قلبم، متوجه شدم که هنوز مشتاق یک زندگی راحت و شاد هستم. بیشازحد به موقعیت اجتماعی اهمیت میدادم. اینکه خویشاوندان ثروتمندم مطالب روشنگری حقیقت مرا نمیپذیرفتند، درواقع انعکاسی از وابستگیهای من بود.
استاد بیان کردند:
«در گذشته وقتی فا را آموزش میدادم اصلی را توضیح دادم. برای اینکه مسئله را روشن کنم [مثالی میزنم]، یک چیزی که در فرهنگ حزب ح.ک.چ میگویند این است که: "قبل از اینکه دیگران را نصیحت کنید که خوب عمل کنند، باید اول خودتان بهخوبی عمل کنید."بنابراین بعد از اینکه برخی کار بدی انجام داده باشند و دیگران آن را به آنها گوشزد کنند، آنها میگویند: "تو خودت بهخوبی عمل نکردهای. به من نگو چه کنم. اگر میخواهی به من بگویی که چه کار کنم، خودت اول باید بتوانی بهخوبی عمل کنی."دقیقاً مانند عقیده و تصوری که در بالا آوردم، منطق آنها در اینجا به انحراف رفته است.» («آموزش فا در كنفرانس بینالمللی فای ایالات متحدهی غربی»)
متوجه شدم که مجبور نیستم با داشتن درآمد یا موقعیت اجتماعی بالا خودم را به مردمی که به حرفهایم گوش میدهند، ثابت کنم. در واقع، بسیاری از راهبان معروف در گذشته جز یک کاسه گدایی چیزی نداشتند، اما بسیار مورد احترام بودند.
خاتمه دادن به استفاده از دافا برای سرپوش گذاشتن بر وابستگیهایم
اخیراً دچار مقداری ناراحتی جسمی شدم و دیگر برای صحبت با مردم درباره فالون دافا بیرون نمیرفتم. میترسیدم که مبادا مردم بهخاطر وضعیت جسمیام، درباره دافا فکری منفی کنند. به دنبال بهانههایی بودم تا مسئولیتهایم را بهجا نیاورم و آزار و شکنجه را تأیید کنم.
متوجه شدم که از دافا بهعنوان بهانهای برای سرپوش گذاشتن بر وابستگیهایم استفاده میکنم. وقتی احساس خوبی نداشتم، آن را جدی نمیگرفتم، به درون نگاه نمیکردم یا برای از بین بردن مداخله افکار درست نمیفرستادم. در عوض، بهانههایی میآوردم تا از مواجهه شدن با مشکل و حلوفصل کردن آن جلوگیری کنم.
استاد بیان کردند:
«درواقع، تمام چیزهایی که همسو با دافا و افکار درست مریدان دافا نیستند، نتیجۀ دخالت نیروهای کهن هستند و این شامل تمام عوامل نادرستی که خودتان دارید نیز میشود. بههمین دلیل است که فرستادن افکار درست را یکی از سه کار مهمی قرار دادم که مریدان دافا قرار است انجام دهند. فرستادن افکار درست، هم بیرون و هم درون فرد را هدف قرار میدهد و هیچ موجود نادرستی نمیتواند بگریزد. صرفاً اینگونه است که در نحوۀ درنظر گرفتن فرستادن افکار درست و نحوۀ اداره کردن آن تفاوتهایی داشتهایم.» («دربارۀ امواج متلاطمی که مقالهای درخصوص روح کمکی بهوجود آورد»)
فکر میکردم که مطالعه دافا مانند گرفتن یک بیمهنامه است و من بیمار نخواهم شد یا هیچ رنج و محنتی را تجربه نخواهم کرد. به اینکه دافا از من محافظت میکند، وابسته بودم.
این ذهنیت در تلاشهایم برای روشنگری حقیقت نیز منعکس میشد. هنگام صحبت با مردم درباره این تمرین بر مزایای تمرین دافا تأکید میکردم و اشاره نمیکردم که شخص باید برای کسب فا سختیهایی را نیز تحمل کند.
وقتی ذرهای حالم بد بود، اولین فکرم این بود که بهخوبی تزکیه نکردهام و شایستگی این را ندارم که مردم را نجات دهم. این عقیده و تصوری منحرف بود که فرهنگ حزب به آن خوراک داده بود. آنگاه شیطان قادر بود از تفکر بشری من سوءاستفاده و با من مداخله کند.
وقتی حقایق را برای مردم روشن میکنم، این قدرت فا است که آنها را نجات میدهد، نه به این دلیل که چقدر خوب تزکیه کردهام و چقدر زیاد از مزایای دافا بهرهمند شدهام. تا زمانی که قلبم براساس فا است، استاد به من کمک خواهند کرد.
همچنین درک کردم که پشت بسیاری از عقاید و تصورات منحرف، افکار بشری و افکار منفی، نیروهای کهن هستند. وقتی این افکار ظاهر میشوند، باید برای از بین بردن آنها افکار درست بفرستم.
رها کردن حسادت و نیاز به اعتباربخشی به فا
کوشا باقی ماندن در تزکیه بسیار دشوار است. در حال حاضر متوجه شدهام که بخشی از دلیلِ این دشواری، حسادت و میلم برای اعتباربخشی به خود است. وقتی به نتایج دلخواهم دست نیافتم، انگیزهام را برای کوشا بودن ازدست دادم و در تزکیهام سست شدم. هرچه بود، در تزکیهام هنوز در طلب چیزهایی بودم.
استاد بیان کردند:
«حسادت قطعاً چیزی است که باید از آن رها شوید. این ذهنیت خیلی خطرناک است و میتواند باعث شود در همۀ جنبههای تزکیهتان شل شوید و شما را نابود کند. نمیتوانید حسادت داشته باشید!» (آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک در بیست و پنجمین سالگرد اشاعۀ دافا)
یک روز ناگهان در حین مطالعه فا به این درک رسیدم که وقتی در زمان حبسم در اردوگاه کار اجباری، اظهاریه انکار دافا را امضاء کردم، بهدلیل حسادت و میلم به اعتباربخشی به خودم بود. وقتی نگهبانان درباره این صحبت کردند که چقدر خوب تزکیه کردهام و سطحم چقدر بالا است، ازخودراضی شدم و تمام مطالب درهم و برهمی که به من القاء کردند را باور و با آنها موافقت کردم و این سبب شد مرتکب جدیترین اشتباه در تزکیهام شوم.
وقتی شنیدم که سایر تمرینکنندگان نیز دستگیر شدهاند یا تحت آزار و شکنجه قرار گرفتهاند، تمایلم برای اعتباربخشی به خود نیز ظاهر شد. فکر کردم شاید آنها بهخوبی تزکیه نکردهاند یا وابستگیهایی دارند که منجر به آزار و شکنجه آنها شده است. برای مدتی طولانی، نتوانستم وابستگیهایم را در این نوع تفکر تشخیص دهم، اما حالا بهمحض اینکه ظاهر میشوند، میتوانم آنها را شناسایی کنم.
تزکیه خودخواهی
اغلب به سایر تمرینکنندگان کمک میکردم مقالات خود را بنویسند یا آنها را ویرایش کنند و آنها بهتدریج به من وابسته شدند. با وابستگی قویام به اعتباربخشی به خود بهندرت آنها را رد میکردم. خیلی سرم شلوغ بود و در تزکیهام سست شده بودم و مشکلاتی جسمی را تجربه میکردم. اما وقتی این اتفاق میافتاد، بهجای اینکه به درون نگاه و خودم را اصلاح کنم، همیشه اولین فکرم این بود که چگونه با روشهای بشری مشکل را حلوفصل کنم.
یک تمرینکننده قدیمی در بسیاری از جنبهها بهخوبی عمل میکرد، اما به تماشای یک برنامه تفسیری در تلویزیون سلسله تانگ جدید وابسته بود. او را تشویق کردم که هر روز زمان بسیار زیادی را صرف تماشای تلویزیون نکند، اما به حرفم گوش نداد. بنابراین درباره او، مقداری افکار منفی رشد دادم. در حالی که روی مقاله تبادل تجربه او کار میکردم، از دستش عصبانی شدم. درواقع حسادتم بود که در این ماجرا نقش بازی میکرد و نسبت به او مهربان و نیکخواه نبودم.
به تمرینکننده دیگری کمک کردم تا اشتباهات نوشتاری جوآن فالون دستنویس خود را اصلاح کند. وقتی دیدم اشتباهات زیادی دارد، قلبم مملو از گله و شکایت شد. فکر کردم وقتش را هدر داده است و ناراحت شدم. حتی فکر نکردم که این فرصتی برای رشد شینشینگم است. خیلی با او نامهربان بودم.
استاد بیان کردند:
«همچنين ميخواهم به شما بگويم كه سرشت شما در گذشته واقعاً براساس خودپرستي و خودخواهي بود. از حالا به بعد هر آنچه كه انجام ميدهيد، اول بايد ديگران را در نظر بگيريد تا اينكه روشنبيني درستِ ازخودگذشتگي و نوعدوستي را كسب كنيد. بنابراين از حالا به بعد هر آنچه كه انجام ميدهيد يا هر آنچه كه ميگوييد، بايد ديگران- يا حتي نسلهاي آينده- را همراه با ثبات هميشگي دافا در نظر بگيريد.» («کوتاهی نداشتن در سرشت بودایی» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
«اگر همیشه با دیگران بامحبت و دوستانه باشید، اگر همیشه وقتی کاری انجام میدهید دیگران را درنظر بگیرید، و هرگاه مسائلی با دیگران دارید اول فکر کنید که آیا آنها میتوانند آن را تحمل کنند یا آیا برای آنها باعث صدمهای نمیشود، آنگاه مشکلی نخواهید داشت. بنابراین وقتی تزکیه میکنید باید از استانداردهای بالا و حتی بالاتری پیروی کنید.» (جوآن فالون)
«هر زمان که چیزی اتفاق میافتد یا هر زمان که موقعیتی بروز میکند، حتی اگر چیز کوچکی باشد، اولین فکر من درباره دیگران است، چراکه این دیگر برایم طبیعی شده است- ابتدا به فکر دیگران هستم.» («آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۰۲ در بوستون»)
متوجه شدم که فقط پس از اینکه خودخواهی و خودپرستی را رها کنیم، میتوانیم حقیقتاً با سایرین خوب باشیم.
از آن به بعد، تزکیه برایم بسیار آسان شده است. از سردرگمی درباره اینکه چه وابستگیهای خاصی دارم، رها شدم. فقط به این نگاه میکنم که آیا انگیزهام برای انجام کاری بر اساس فا است یا برای خودم است یا برای سایرین. بدون توجه به اینکه چه اتفاقی میافتد، میتوانم آن را فرصت خوبی برای رشد خودم درنظر بگیرم.
کمک به همتمرینکنندگان برای غلبه بر رنج و محنت
یکی از تمرینکنندگان محلی به نام «آن»، دچار رنج و محنت جسمی شدیدی شده بود و بهسختی میتوانست حرکت کند. ما محل برگزاری جلسه مطالعه گروهی فا را به خانه او تغییر دادیم و همراه او بهنوبت فا را مطالعه کردیم، تمرینات را انجام دادیم و افکار درست فرستادیم. حتی یک تمرینکننده 83 ساله که راه رفتن برایش تا حدودی دشوار بود، اصرار کرد که به این مطالعه گروهی فا با «آن» بپیوندد.
سه روز در هفته فا را با «آن» مطالعه میکردم. دو یا سه سخنرانی از جوآن فالون را در صبح و سپس نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر را مطالعه میکردیم. درکهای خود از فا را نیز با هم بهاشتراک میگذاشتیم.
پس از دو هفته، وضعیتش بهتدریج بهبود یافت و توانست خودش بهآرامی راه برود.
اما یک روز، ناگهان درد شدیدی در پاهایش ظاهر شد و دیگر نمیتوانست بایستد. تحت تأثیر قرار نگرفتیم و به مطالعه فا با او ادامه دادیم و کمک کردیم تا باورش را به استاد و فا تقویت کند.
پس از گذشت مدتی، دوباره توانست بایستد. او را تشویق کردم تمرینات را با من انجام دهد. با وجود درد بسیار شدید، تمام پنج تمرین را انجام داد. واقعاً برایش خوشحال بودم و عزم و استقامتش را تحسین میکردم.
دردِ ستون فقرات و پاهایش بهتدریج از بین رفت و توانست بهطور عادی حرکت کند.
طی دو ماه مطالعه فا با او، در تزکیه خودم نیز رشد زیادی کردم. آموختم که از سایرین انتقاد نکنم، نسبت به آنان باملاحظه باشم و درکشان کنم.
بهبودی «آن» باورم به استاد و فا را نیز تقویت کرد. اعتمادبهنفس بیشتری پیدا کردم و میتوانم بر هر گونه ناراحتی و حالت غیرطبیعی جسمی غلبه کنم.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود