(Minghui.org) در سال 1996، در 35 سالگی تمرین فالون دافا را آغاز کردم. آزار و شکنجه فالون دافا به‌مدت 18 سال ادامه داشته است. بارها دستگیر و بازداشت شده‌ام، مورد تعقیب، تحت نظارت و در لیست افرادی قرار گرفتم که پلیس به‌دنبال‌شان بود. چند بار نیز تقریباً تا سرحد مرگ شکنجه شدم.

با وجود آزار و شکنجه، هرگز به استاد و دافا خیانت نکردم. استاد بیان کردند: «حتي اگر سر من قطع شود، بدن من هنوز آنجا خواهد نشست.» («نمایش بسیار عظیم» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر) به‌عنوان یک مرید دافا، فقط به پیشرفت سخت‌کوشانه در تزکیه‌ام، اعتباربخشی به دافا و نجات موجودات ذی‌شعور اهمیت می‌دهم.

در سال 2007 غرفه‌ای را در نزدیکی در ورودی یک سوپرمارکت دائر و شروع به فروش تلفن‌های همراه و لوازم جانبی‌شان کردم. آن مکانی عالی است که استاد برایم نظم‌و‌ترتیب داده‌اند تا به فا اعتبار ببخشم و تعداد بیشتری از مردم را نجات دهم.

همیشه به مشتریانم درباره فالون دافا و اینکه آن را تمرین می‌کنم، می‌گویم. بیش از 98 درصد از مشتریانم از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمان‌های وابسته به آن خارج شده‌اند. اکثر ساکنین این منطقه می‌دانند که دافا را تمرین می‌کنم. گاهی هم‌تمرین‌کنندگان با افرادی برخورد می‌کنند که به آنها می‌گویند: «من قبلاً از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) خارج شده‌ام. آن فروشندۀ تلفن همراه به من کمک کرد.»

از آنجا که با همه از صمیم قلب مهربانانه رفتار می‌کنم، مردم نیز مهربان و در عوض مراقبم هستند و از من محافظت می‌کنند. بارها به من گفته‌اند: «دولت به‌تازگی دستور جدیدی صادر کرده است. آنها در تلویزیون پاداش‌هایی به مبلغ 5 الی 20 هزار یوآن را برای گزارش یک تمرین‌کننده فالون دافا به مسئولین تبلیغ می‌کنند. باید مراقب باشید، زیرا در مکان مشخصی هستید که به‌راحتی می‌توان شما را یافت.»

حدود ده سال از زمانی که کارم را کنار این سوپرمارکت شروع کرده‌ام، می‌گذرد و تاکنون هیچ کسی مشکلی برایم ایجاد نکرده یا گزارش مرا به دولت نداده است. استاد بیان کردند:

«نیروهای کهن جرأت ندارند جلوی روشنگری حقیقت ما یا نجات موجودات ذی‌‌‏شعور را بگیرند. آن‌‏چه کلیدی است این است که وقتی کارها را به انجام می‌‌‏رسانید به آنها اجازه ندهید از شکاف‌ها در وضعیت ذهنی‌‌‏تان سوءاستفاده کنند.» («آموزش فا در کنفرانس فای 2002 در بوستون»)

با همه، اعم از غنی یا فقیر، خوش‌تیپ یا بدلباس، دوست یا غیردوست، پیر یا جوان، مأمور پلیس یا فردی عادی، چه آنهایی که پذیرای صحبت‌هایم هستند یا در برابر آنها مقاومت می‌کنند، با مهربانی و خلوصی یکسان رفتار می‌کنم. به‌نظرم همه آنها جزء اعضای خانواده‌ام هستند و همیشه موضوع فالون دافا و خروج از حزب کمونیست چین را با آنها مطرح می‌کنم. بیشتر مراقبم تا سمت منفی مردم را تحریک نکنم. اگر شخصی حالت خصمانه داشته باشد، بدون عصبانی شدن لبخند می‌زنم. استاد بیان کردند: «فقط با تحت تأثیر قرارنگرفته باقی ماندن قادر خواهید بود تمام موقعیت‌ها را اداره کنید.» («آموزش فا در کنفرانس فای غرب میانه ایالات متحده»)دفعه بعد که آن فرد را در سوپرمارکت ببینم، همچنان با او با احترام سلام و احوالپرسی می‌کنم، گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است. وقتی زمان مناسبی است، دوباره درباره دافا و خروج از ح.ک.چ با او صحبت می‌کنم. هنوز تعداد بسیار کمی هستند که از خروج از حزب کمونیست چین اجتناب می‌کنند.

وقتی موفق می‌شوم کسی را به خروج از حزب کمونیست چین متقاعد کنم، به خودم هشدار می‌دهم که بیش‌ازحد خوشحال یا ذوق‌زده نشوم. وقتی شخصی با پیشنهادم موافقت نمی‌کند، تلاش می‌کنم رنجشی به دل نگیرم تا مانع بیشتری برایش ایجاد نشود. استاد بیان کردند:

«در روند تزکیه، در زمینه‌های دیگر نیز باید مراقب باشید که وابستگی شوق و اشتیاق بیش‌ازحد را رشد ندهید. این ذهنیت به‌راحتی می‌تواند توسط شیطان‌ها مورد استفاده قرار گیرد.» (جوآن فالون)

صحبت با کارگران ساختمانی

از آنجا که این سوپرمارکت تا دیروقت باز است، کارگران از خارج از شهر که در مکان‌های ساخت‌وساز در آن نزدیکی کار می‌کنند، اغلب شب‌ها بعد از کار برای خرید می‌آیند. با آنها سلام و احوالپرسی و گفتگو می‌کنم. یک روز کارگری برای خرید سیگار آمد. به او کمک کردم از ح.ک.چ خارج شود.

این سوپرمارکت نزدیک به محل ساخت‌وساز راه‌آهن است و اکثر کارگرانی که در آنجا کار می‌کردند، از مناطق روستایی جنوب بودند. همیشه به آنها تخفیف‌های زیادی می‌دادم و درباره دافا با آنها صحبت می‌کردم. همچنین به آنها نشان یادبود دافا را می‌دادم و می‌گفتم که عبارت «فالون دافا خوب است» را تکرار کنند. همه آنها تشکر می‌کردند.

کارگران ساختمانی به‌صورت چرخشی کار می‌کردند و افراد مختلفی فقط برای صحبت کردن به غرفه‌ام می‌آمدند. یک شب دسته‌ای از آنها به غرفه‌ام آمدند. یک بلندگو و نوارهای صوتی درباره فرهنگ سنتی چین، نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست و سایر موضوعات را به آنها دادم تا بتوانند در خوابگاه به‌صورت گروهی به آنها گوش دهند. هنگامی که به زادگاه خود بازگشتند، به دوستان‌شان توصیه کردند وقتی برای کار به شهر آمدند، می‌توانند تلفن‌های همراه را با قیمت پایین‌تر از من خریداری کنند. بسیاری از مکان‌های ساخت‌وساز دیگر در این منطقه مشابه بودند. به‌محض اینکه یک کارگر درباره فروشگاهم مطلع می‌شد، دوستانش را نزد من می‌آورد.

مهربانی با شخصی که از من دزدی کرد

یک روز گروهی از مردان جوان برای خرید تلفن همراه به غرفه‌ام آمدند. خیلی زود متوجه شدم که آنها از طریق دوستان خود در زادگاه‌شان درباره من شنیده‌اند. همانطور که درباره چگونگی خروج از ح.ک.چ با آنها صحبت می‌کردم، متوجه شدم یکی از آنها خواهری دارد که دافا را تمرین می‌کند. او یک تلفن همراه خریداری کرد.

روز بعد یکی از آنها برگشت و مقداری وقت صرف کرد تا تلفن همراهی انتخاب کند. در نهایت آن را نخرید و رفت. سپس متوجه شدم که یکی از تلفن‌هایم گم شده است. می‌دانستم که نیروهای کهن از مهربانی‌ام سوءاستفاده کرده‌اند. آن شخص را درست بیرون بازار پیدا کردم و پرسیدم: «آیا تو تلفن مرا برداشتی؟» او انکار کرد. بعد از اینکه پافشاری کردم که حقیقت را می‌دانم، تلفن را به من بازگرداند. نمی‌خواستم اتهامی به او بزنم یا مشکلی برایش درست کنم، بنابراین با پلیس تماس نگرفتم و صرفاً اجازه دادم برود.

مدت زیادی بعد از آن، مردی با من تماس گرفت و گفت که می‌خواهد به غرفه‌ام بیاید و امیدوار است که مرا ببیند. همین که وارد شد، او را شناختم؛ او همان مرد جوانی بود که سعی کرده بود آن تلفن را از من بدزدد. می‌دانستم سپاسگزار است که بدون وارد کردن اتهامی به او، اجازه دادم برود. مهربانی و نیک‌خواهی مریدان دافا احتمالاً نه تنها می‌تواند یک شخص را نجات دهد، بلکه تمام موجودات در کیهان مربوط به او را نیز نجات خواهد داد.

صحبت کردن با جوانان درباره دافا

اغلب گروه‌هایی از جوانانِ هم‌سنِ پسرم را می‌دیدم که به بازار می‌آمدند. بعضی گردشگرانی بودند که در هتل‌هایی در آن نزدیکی اقامت داشتند، برخی در دبیرستان‌ها و کالج‌های محلی تحصیل می‌کردند، در حالی که سایرین کارگرانی از خارج از شهر بودند. یک روز، پنج جوان برای خرید به سوپرمارکت آمدند. احساس کردم افکار درستم به‌اندازه کافی قوی نیست، بنابراین از استاد کمک خواستم. سپس با شکیبایی منتظر ماندم تا از سوپرمارکت بیرون بیایند.

وقتی دیدم که بیرون می‌آیند، گفتم: «آیا هنوز بیماری سارسِ سال 2003 را به‌یاد دارید؟ بسیاری از پزشکانِ بیمارستان جیشویتانِ پکن براثر آن جان باختند. چرا فکر می‌کنید که بلایای طبیعی بسیار زیادی وجود دارند؟ همه آنها به‌خاطر سقوط اخلاقیات است. ح.ک.چ فاسد است. حتی بدتر اینکه مردم بی‌گناه را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهد، مانند کشتن دانشجویان در سال 1989 و آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان فالون دافا به‌خاطر باور خود و تلاش برای خوب بودن. ح.ک.چ تمرین‌کنندگان را برخلاف میل‌شان تحت برداشت اعضای بدن قرار می‌دهد. خوبی پاداش داده و شرارت مجازات می‌شود. هنگامی که آسمان حزب کمونیست چین را مجازات می‌کند، همه اعضایش نیز همراه آن مدفون خواهند شد. آیا تاکنون به هیچ یک از سازمان‌های ح.ک.چ پیوسته‌اید؟»

آنها گفتند: «به لیگ جوانان و پیشگامان جوان پیوسته‌ایم، اما به حزب ملحق نشده‌ایم.» گفتم: «بگذارید نام مستعاری برای‌تان پیدا کنم و سپس می‌توانید از این سازمان‌ها خارج شوید.» آنها موافقت و از من تشکر کردند.

در غرفه‌ام به بسیاری از جوانان کمک کرده‌ام از ح.ک.چ و سازمان‌های جوانان آن خارج شوند. گاهی وقتی چهره‌شان را فراموش و دوباره درباره خروج از ح.ک.چ با آنها صحبت می‌کنم، یادآوری می‌کنند که قبلاً این کار را برای‌شان انجام داده‌ام و اینکه چه نام مستعاری به آنها داده‌ام.

یک خانواده سه‌نفره گاهی برای خرید تلفن همراه به غرفه‌ام می‌آمدند و در نهایت به هر سه‌شان کمک کردم از حزب کمونیست چین خارج شوند. بسیاری از دختران مدرسه ابتدایی در آن نزدیکی مرا «خاله» صدا می‌زدند. اغلب هدیه‌های کوچکی به آنها می‌دهم. آنها همگی شنیده‌اند که عبارت «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار می کنم.

نجات مردم با تقویم‌های مینگهویی

از وقتی آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای 2015 نیویورک منتشر شد، احساس می‌کنم که روند نجات مردم سرعت گرفته است. به‌محض اینکه تقویم‌های سال‌ نوی مینگهویی آماده می‌شوند، شروع به توزیع آنها در غرفه‌ام می‌کنم. اگر آن تقویم دیواری باشد، آن را به‌خوبی رول می‌کنم و در پوشش چرمی‌اش قرار می‌دهم. اگر تقویم رومیزی باشد، به مردم می‌گویم که چطور در بهترین حالت آن را روی میز قرار دهند و با دو دستم آن را تقدیم‌شان می‌کنم. اکثرِ مردم تشکر می‌کنند و سپس می‌توانم درباره دافا و خروج از ح.ک.چ به آنها بگویم. یک روز جعبه‌ای پر از تقویم‌های دیواری و کیسه بزرگی از تقویم‌های رومیزی را برای توزیع در غرفه‌ام داشتم. آن روز در سوپرمارکت حراج بزرگی بود و مشتریان زیادی آمده بودند. وقتی در صف انتظار بودند تا خریدشان را در صندوق حساب کنند، درست مقابل غرفه‌ام بودند. برای چند دقیقه افکار درست فرستادم و تصمیم گرفتم تمام تقویم‌ها را بین مشتریان توزیع کنم. می‌دانستم که استاد مراقبم هستند و همه چیز را برایم نظم و ترتیب می‌دهند و من صرفاً آنچه می‌توانم در این بُعد انجام دهم را به انجام می‌رسانم. ذهنم روشن بود و احساس می‌کردم میدان انرژی مثبتِ عظیمی من و همه افراد در آن بازار را احاطه کرده است. حتی آن بازارِ معمولاً پرسروصدا ناگهان آرام شد. به‌نظر می‌رسید همه موجودات مراقب من هستند و تک‌تک حرکات مرا نظاره می‌کنند.

درحالی که مشتریان با مواد غذایی از فروشگاه بیرون می‌آمدند، به آنها نزدیک می‌شدم تا تقویم‌ها را به آنها بدهم و درباره دافا و خروج از ح.ک.چ با آنها صحبت کنم. با همه رفتاری محترمانه و مؤدبانه داشتم. درحالی که به صحبت کردن با یک مشتری و کمک به او برای خروج از ح.ک.چ خاتمه می‌دادم، مشتری بعدی خارج می‌شد. زمان‌بندی عالی بود، زیرا استاد مراقبم بودند. در عرض دو ساعت، تمام تقویم‌ها را توزیع کردم.

برخی از مشتریان بیش از یک تقویم می‌بردند تا به خانواده و دوستان خود بدهند. برخی بعداً دوستان خود را به غرفه‌ام می‌آوردند. یک روز مرد مسنی به غرفه‌ام آمد و گفت: «من یک تقویم از شما گرفتم. حالا مورد برکت قرار گرفته‌ام.» خوشحال و شگفت‌زده شدم. سپس گفت پس از آنکه تقویم 2017 مینگهویی را دریافت کرد، فرمانداری زادگاهش در نهایت درخواستِ حقوق بازنشستگی کارگری‌اش را تأیید کرد. سپس چند تقویم دیگر درخواست کرد و گفت که آنها را برایم توزیع خواهد کرد.

نجات مردم درحین توزیع کیسه‌های پلاستیکی

به‌دلیل اینکه توزیع تقویم‌ها محدود به حوالی سال نو بود، درباره راه‌های دیگری برای جذب بیشتر مردم به غرفه‌ام و نجات آنها فکر کردم. متوجه شدم کهاکثر مردم وقتی تقویم را در یک کیسه پلاستیکی باکیفیت به آنها می‌دهم، خوشحال می‌شوند. بنابراین تصمیم گرفتم کیسه‌های رایگان را به مشتریانی که نیاز داشتند بدهم. استاد به ما آموختند: «با پيروي از عقل و منطقي بودن به فا اعتبار بخشيد، با خردمندي حقيقت را روشن كنيد، با رحمت فا را اشاعه و مردم را نجات دهيد- اين بنيان گذاشتن تقواي عظيم يك موجود روشن‌بين است.» («منطقی بودن» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 2) از آنجا که فکر درستی داشتم، استاد به من خرد دادند تا آن کار را به‌انجام برسانم.

کیسه‌های پلاستیکی با بالاترین کیفیت را تهیه کردم. وقتی می‌دیدم کسی ممکن است به یک کیسه نیاز داشته باشد، کیسه‌ای پیشنهاد می‌دادم تا خریدهایش را در آن بگذارد. سپس درباره دافا و خروج از ح.ک.چ با آنها صحبت می‌کردم. اکثر مردم به‌خاطر مهربانی‌ام بسیار تشکر می‌کردند و صحبت‌هایم برای روشنگری حقیقت را می‌پذیرفتند.

یک روز زن و شوهر جوانی در حال عبور بودند، مشخص بود که خانم باردار است. آنها مقدار زیادی مواد غذایی خریده بودند. به آنها نزدیک شدم و کیسه‌ای به آنها دادم. به خانم گفتم: «در زمان زایمان عبارت "فالون دافا خوب است" را تکرار کنید و آن می‌تواند به کاهش دردتان کمک کند.» نگران بودم که ممکن است حقیقت را به‌طور کامل درک نکرده باشند، بنابراین در ادامه گفتم: «به‌نظرتان زمین چگونه به‌وجود آمد؟ و انسان چگونه به‌وجود آمد؟ نه حزب کمونیست چین و نه علم می‌توانند آن را خلق کرده باشند. پس آسمان‌ها باید آنها را خلق کرده باشند. فالون دافا یک روش راستین تزکیه است. اگر به دافا اعتقاد داشته باشید، مورد برکت قرار می‌گیرید. به آن مسئولین رده‌بالای ح.ک.چ که سقوط کرده‌اند و مجازات شده‌اند، نگاه کنید. آنها فالون گونگ را مورد آزار و شکنجه و تمرین‌کنندگان را تحت برداشت غیرقانونی اعضای بدن‌شان قرار دادند. خوبی پاداش داده و شرارت مجازات می‌شود. مردم باید به‌خاطر جرائم خود مجازات شوند و ح.ک.چ به‌خاطر آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان فالون گونگ یقیناً مجازات می‌شود. اگر عضو حزب کمونیست چین یا سازمان‌های وابسته به آن هستید، باید از آنها خارج شوید تا خودتان را نجات دهید. آیا عضو ح.ک.چ هستید؟» آنها گفتند که به لیگ جوانان و پیشگامان جوان پیوسته‌اند. پیشنهاد دادم که با استفاده از نام مستعار از این سازمان‌ها خارج شوند. آنها موافقت و از من تشکر کردند و سپس دست در دست هم دور شدند.

مهم نیست که به چه تعداد از مردم کمک کرده‌ام از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن خارج شوند، مدام به خودم یادآوری می‌کنم که دچار شوروشوق بیش‌ازحد نشوم و ذهنیت خودنمایی را رشد ندهم، زیرا می‌دانم این استاد هستند که به من خرد و توانایی می‌دهند. وقتی فکر می‌کنم که بسیاری از هم‌تمرین‌کنندگان هنوز زندانی هستند یا به‌زور تحت برداشت اجباری اعضای بدن‌شان قرار می‌گیرند و چند صد میلیون نفر هنوز نجات داده نشده‌اند، می‌دانم که مسئولیتم بسیار بزرگ است. درحال نوشتن این نکته، اشک در چشمانم حلقه زده است.

کمک به مردم برای دسترسی به مطالب اطلاع‌رسانی

یک روز دو مرد جوان با هدایایی به غرفه‌ام آمدند. شگفت‌زده شدم، چراکه هیچ بک را بجا نمی‌آوردم. یکی از آنها توضیح داد: «ما در یک شرکت محلی همکار هستیم. والدینم فالون دافا را تمرین می‌کنند. یک روز همکارم کمکی از شما گرفت و توانستم وارد وب‌سایت مینگهویی شوم. قبلاً خودم نیز فالون دافا را تمرین می‌کردم، اما چند سال پیش آن را کنار گذاشتم. حالا می‌خواهم دوباره آن را شروع کنم. آیا ممکن است به من کمک کنید؟» از شنیدن اینکه کار خوبی انجام داده‌ام، بسیار خوشحال شدم.

طی روند روشنگری حقیقت با مردمی برخورد می‌کنم که به حرف‌هایم گوش نمی‌کنند. بعضی ادعا می‌کنند که مأمور پلیس و مسئول پرونده‌های مربوط به فالون گونگ هستند. سپس به آنها می‌گویم که این حتی برای‌شان مهم‌تر است که به حقیقت گوش دهند و درباره فالون دافا بیشتر بدانند. بعضی تهدید می‌کنند که گزارش مرا به پلیس و حتی به من دشنام می‌دهند. وقتی این اتفاق می‌افتد، به خودم یادآوری می‌کنم که آنها همگی اعضای خانوادۀ استاد و موجودات ذی‌شعوری هستند که باید نجات‌شان دهم. استاد بیان کردند:

«نیک‌خواهی یک انرژی عظیم است، انرژی خدایان راستین. هرچه نیک‌خواهی بیشتری حضور داشته باشد، این انرژی بیشتر می‌شود، و می‌تواند هر چیزی که بد است را متلاشی کند. این چیزی است که هرگز آموزش داده نشده است، خواه شاکیامونی باشد یا تزکیه‌کنندگان گذشته. بزرگ‌ترین تجلی شن نیک‌خواهی است، و این نمایشی از انرژی عظیم است. آن می‌تواند تمامی چیزهایی که درست نیست را متلاشی کند.» («آموزش فا در کنفرانس بین‌المللی فای واشنگتن دی‌سی 2009»)

استاد این موقعیت را برایم ایجاد کردند تا بتوانم حقیقت را برای مردم روشن کنم. به همین دلیل، از آزار و اذیت احتمالی نمی‌ترسم و می‌دانم که هیچ کس دیگری نمی‌تواند مسیر تزکیۀ مرا تغییر دهد.