(Minghui.org) از سال 2013 تا 2015 بهعنوان معلم گفتاردرمانی در یک مدرسه کودکانِ استثنائی در استرالیا مشغول به کار بودم. دافا نه تنها به من خرد و خلاقیت بخشید تا در کارم بهتر عمل کنم، بلکه استانداردهای اخلاقیام را نیز رشد داد و تأثیر مثبتی بر کل مدرسه گذاشت. در حال حاضر بهخاطر تربیت و بزرگ کردن دو فرزند خردسالم سرم شلوغ است، اما خاطرات آن سالها را بسیار واضح و روشن بهخاطر دارم.
در این مناسبت ویژه روز جهانی فالون دافا، مایلم برخی از تجارب گذشتهام را بهاشتراک بگذارم. پس از خواندن فراخوان مینگهویی برای ارسال مقالات تمرینکنندگان غربی، مصمم شدم در این فراخوان شرکت کنم تا به عالی بودن فالون دافا اعتبار ببخشم و به دنیا نشان دهم که چگونه ما غربیها از مزایای این تمرین بهرهمند شدهایم.
رها کردن شهرت و اعتبار
وقتی تازه به این مدرسه استثنائی آمده بودم، شنیدم که آسیبشناس گفتاریِ قبلی بهخاطر فشار از سوی معلمان و والدین آنجا را ترک کرده است. اینکه تنها گفتاردرمانگر در کل مدرسه بودم، وظیفهای بسیار سنگین و مستلزم این بود که به مراجعات از سوی کلاسها در هر مقطعی رسیدگی کنم. دانشآموزان درجه خفیفی از معلولیت فکری داشتند و بسیاری از آنها به اوتیسم مبتلا بودند.
اولین نگرشم این بود که بدون توجه به نتیجه نهایی، مثبت باقی بمانم و مسائل را آسان بگیرم. به خودم یادآوری میکردم که نگران منتقدان نباشم و با لبخند زدن و زیاد فکر نکردن درباره مسائل آنها را تحمل کنم. هر روز در منزل، یک سخنرانی از جوآن فالون، آموزههای اصلی فالون دافا، را میخواندم، در اتومبیل در مسیر رفتن به محل کار کنفرانسهای صوتی استاد را گوش میدادم و گاهی قبل از خواب هنگ یین را ازبر میکردم. صبحها قبل از رفتن به سر کار، برخی از تمرینات را نیز در ساحل انجام میدادم. احساس میکردم ذهنم مملو از حقیقت، نیکخواهی و بردباری است.
زبان اول من فرانسه بود. بهخوبی میدانستم که معلمان بعد از شنیدن لهجهام ممکن است حسی منفی به من بدهند. در یکی از روزهای ابتدایی کارم در آن مدرسه، در جلسهای با مافوقم و بسیاری از معلمان دیگر، معلم لوسی (نام مستعار) گفت: «آیا شما گفتاردرمانگر جدید هستید؟ اما چنین لهجهای دارید! آیا بچهها حرف شما را متوجه میشوند؟»
تحت تأثیر حرفش، احساس شرمندگی کردم و تاحدی اعتمادبهنفسم را ازدست دادم.
چند ماه بعد از کار در این مدرسه، بهتدریج رابطه نزدیک و خوبی با سایر معلمان برقرار کردم. یک روز، مدرسه درمانگر حرفهایِ جدیدی با نام آنیه (اسم مستعار) را استخدام کرد و من او را در مدرسه همراهی کردم تا با محیط آشنا شود و او را به سایر معلمان معرفی کردم. وقتی او را به لوسی معرفی کردم، جلوی من به آنیه گفت: «چه باطراوت! یک معلم بدون لهجه!»
احساس خجالت کردم و بلافاصله قلبم بهدرد آمد، اما بهسرعت بهخاطر آوردم که یک تمرینکننده فالون دافا هستم و باید یاد بگیرم که هر تحقیری را تحمل کنم. استاد لی هنگجی، بنیانگذار فالون گونگ، بیان کردند:
«بهعنوان یک تمرینکننده، اولین کاری که باید قادر باشید انجام دهید این است که، "وقتی مورد حمله قرار میگیرید تلافی نکنید، وقتی توهین میشوید جوابش را ندهید". باید تحمل کنید.» (جوآن فالون)
کلاس درس لوسی را ترک کردیم و هیچ چیزی در این باره به آنیه نگفتم. اگر فالون دافا را تمرین نمیکردم، چیزی تحقیرکننده درباره لوسی به آنیه میگفتم تا از اعتبارم محافظت کنم. همان روز دیرتر، آنیه گفت: «حرفهای بودن و اخلاق کاری شما واقعاً برایم الهامبخش است.»
به او گفتم: «سعی میکنم در هر کاری که انجام میدهم، اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری را دنبال کنم.»
ما بهسرعت دوستان خوبی برای یکدیگر شدیم و او بعداً تمرینات فالون دافا را آموخت.
ابتدا به سایرین فکر کردن
در محل کار قبلیام در یک آموزشگاه خصوصی، تقاضا زیاد بود و والدین 92 دلار در ساعت برای خدمات ما پرداخت میکردند، اما در این مدرسه استثنائی از گروه درمانگر انتظار میرفت در هر زمان و هر مکانی که نیاز است، کمک کند و این یکی از دلایلی بود که چرا اکثر درمانگرها نمیخواستند به کار در این مدرسه ادامه دهند.
وقتی مدیر مدرسه ما را نامنویسی کرد تا در صبح همراه کارکنان کمکیِ کلاسها با اتوبوس بهدنبال دانشآموزان برویم، مانند همکارانم شکایت نکردم. معمولاً در صبح به برنامهریزی زیادی برای انجام دادن کارها در آن روز نیاز داشتیم. با درخواست مدیر برای این نامنویسی، زمان بسیار کمی از آن روز باقی میماند. سعی کردم آنچه را که بیعدالتی بهنظر میرسید، به چیزی مثبت تغییر دهم. از این فرصت استفاده کردم تا با کودکان بیشتری آشنا شوم و به دانشآموزان یاد دهم چگونه بهطور درستی با هم سلام و احوالپرسی کنند، چیزی که در کلاس درس باید رویش کار میکردیم.
چند ماه بعد در طول هفته شنا، از همه خواسته شد تا در کل هفته در استخر کمک کنیم. پیشنهاد دادم در آب باشم تا به معلمان شنا کمک کنم. بودن در استخر به این معنی بود که نمیتوانستیم گزارشهای زبانیمان را بنویسیم یا به سایر مراجعات رسیدگی کنیم، اما آن چیزی بود که مدیر مدرسهمان مایل بود ما انجام دهیم، چون تعداد معلمان شنا کافی نبود. هیچ کسی در گروه درمانی نمیخواست شنا کند، بنابراین همگی انتخاب کردند که بیرون آب بمانند و به نوشتن یادداشتها برای معلمان کمک کنند.
من کل هفته را در آب سپری کردم و بدون شکایت، مواظب مکس (نام مستعار)، دانشآموزی مبتلا به اوتیسم شدید، بودم. فقط میخواستم در هر جایی که میتوانم کمک کنم. معلم شنای مکس و مادرش عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفتند، زیرا نگهداشتن او در آب همراه تعداد زیادی دانشآموز دیگر بسیار پراسترس بود. در طول آن هفته و هفتههای بعد از آن، براثر ماندن طولانیمدت در آب پوستم بسیار خشک شد. به هنگام نشستن در مدیتیشن در وضعیت لوتوس درد و سوزش داشتم. در قلبم به خودم میگفتم که مقاومت کن، تحمل کن و شکایت نکن. بعد از چند دقیقه مدیتیشن، درد متوقف میشد.
وقتی نزدیک بود بهخاطر زایمانم آنجا را ترک کنم، بسیاری از معلمان از تلاش و کارم قدردانی کردند. یک روز پس از وارد شدن به اتاق، مشاور رفتاری که ارتباط کاری زیادی با او داشتم، گفت: «شخصی بسیار خالص حالا وارد اتاق میشود.»
درک کردهام که فالون دافا بسیار قدرتمند است. آن میتواند هر کسی را اساساً تغییر دهد و روحش را پاک کند.
تزکیه بردباری در منزل
حالا با نگاه به دو پسرم یکی 2 ساله و دیگری 7 ماهه که درحال رشد و بزرگ شدن هستند، سخت تلاش میکنم تا این اصول جهانی را بهتدریج به آنها معرفی کنم. آزمونهایی که حالا باید در خانه بر آنها غلبه کنم، بسیار متفاوت هستند. پسرانم فرصتهای زیادی دراختیارم قرار میدهند تا بردبارتر شوم، مخصوصاً وقتی در کل روز برای چیزهای مختلف گریه میکنند. حالا واکنش کمتر و کمتری به آنها نشان میدهم و آرامتر شدهام.
یاد گرفتهام که افکار منفیام مانند «این رفتار غیرقابلقبول است!» را ازبین ببرم و به خودم یادآوری میکنم که یک تمرینکننده فالون دافا هستم که بردباری و نیکخواهی را تزکیه میکند. میخواهم قلبم را وسعت ببخشم تا بیکران شود.
در حالی که پسرانم بازی میکنند، به کنفرانسهای صوتی استاد لی گوش میکنم یا وقتی قدم میزنیم یا آنها تاببازی میکنند، اشعار هنگ یین را برایشان میخوانم. یک بار در هفته تمرینات را در یک مرکز اجتماعات انجام میدهم و هر روز صبح قبل از خوردن صبحانه به پسر دوسالهام نشان میدهم که چگونه مدیتیشن نشسته را انجام دهد. آن فقط چند دقیقه طول میکشد، اما فکر میکنم کمی تلاش در هر روز میتواند بعداً تفاوت بزرگی را ایجاد کند.
پسر دو سالهام عاشق داستان است، بنابراین درباره هن شین از جوآن فالون که تحقیر خزیدن از زیر پای کسی را تحمل کرد، به او گفتم. وقتی در ظاهر بازی میکردیم، به او نشان دادم که وقتی شخصی او را اذیت میکند، چگونه لبخند بزند و بگوید: «نگرانیای وجود ندارد.»
اغلب میشنوم که آواز فالون دافا هائو (فالون دافا خوب است) را میخواند. او درباره موجودات الهی در آسمانها صحبت میکند، درحالی که به او میآموزم چیزهایی که نمیتواند ببیند را باور کند. چند ماه پیش اتفاق شگفتانگیزی رخ داد. شوهرم در حیاط خلوت مشغول سوزاندن چوب بود و روز بعد زغالها هنوز داغ بودند. در حالی که درباره باغ سبزیجات صحبت میکردیم، پسرم افتاد و دستش را روی زغالها گذاشت. شوهرم فریاد کشید و بلافاصله دست پسرم را در حوضچه گذاشت. پسرم شوکه شده بود. او را در آغوش گرفتم و لون یو را برایش ازبر خواندم و عبارات «حقیقت، نیکخواهی و بردباری خوب است و فالون دافا خوب است» را برایش تکرار کردم. روی دستش یخ گذاشتیم، اما او آن را نمیخواست. روز بعد، هیچ علامتی از سوختگی روی دستش نبود. من و شوهرم شگفتزده شده بودیم. دوستم بعداً گفت که یکی از پسرهای محله دستش را روی زغالهای داغ گذاشت و باید با هلیکوپتر از اینجا به یکی از بیمارستانهای شهر برده شود.
فالون دافا ذهنم را تعالی بخشیده و الهامبخش مردم اطرافم بوده است تا به افراد بهتری تبدیل شوند. چنین تمرین خوبی در چین بهشدت تحت آزار و شکنجه قرار میگیرد. در برابر همه آنهایی که براثر تبلیغات حزب کمونیست علیه فالون دافا گمراه شدهاند، احساس مسئولیت میکنم و امیدوارم که بهسرعت حقایق را درک کنند و موضع روشن و درستی را برگزینند.
(ارائهشده در «گرامیداشت روز جهانی فالون دافا» 2018 در وبسایت مینگهویی)
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.