(Minghui.org) در جلسه مطالعه گروهی فا در محلهمان در طول 8 سال گذشته، هر روز صبح پس از اتمام تمرینات فا را از بر میکردیم. اما فقط چند بار موفق شدیم جوآن فالون را از بر بخوانیم که در مقایسه با سایر تمرینکنندگان منطقهمان بسیار عقب هستیم.
استاد لی خیلی وقت پیش به این اشاره کرده بودند که تمرینکنندگان چانگچون به محض شروع تمرین، شروع به از بر کردن فا کرده بودند.
این موضوع باعث شد که تمرینکنندگان در مطالعه گروهیمان تصمیم بگیرند روزی 2 ساعت را به از بر کردن فا اختصاص دهند. پس از آن سخنرانیهای جدید استاد را میخواندیم و هنگ یین را از بر میکردیم.
طولی نکشید که طعم شیرین آن مشخص شد: هیچ کسی دیر نمیآمد. هر روز تجارب جدیدی داشتیم و احساس میکردیم شینشینگمان در حال ارتقاء است. چند نفر از ما اغلب به مناطق حومه رفتیم تا تجارب از بر کردن فا را با تمرینکنندگان آنجا به اشتراک بگذاریم. حالا بسیاری از تمرینکنندگان روستا نیز از بر کردن فا را شروع کردهاند.
چطور با از بر کردن فا ارتقاء یافتم
هنگام مدیتیشن و فرستادن افکار درست خوابم میبرد و تا مدتهای زیادی به همین منوال بود و تا سالها نتوانستم بر این حالت غلبه کنم. اما از بر کردن فا کاملاً مرا تغییر داد.
هنگام فرستادن افکار درست دیگر مانند گذشته خوابآلود نبودم و بهندرت دستم از حالت عمود میافتاد. هنگام مدیتیشن مانند گذشته درد نداشتم و احساس بسیار خوبی داشتم!
در قوزک پایم دچار شکستگی چندتکه شده بودم که حدود 4 سال متورم و دردناک بود. چند روز پیش موقع فرستادن افکار درست ناگهان جریان خنکی را از مرکز پایم به سمت بالا احساس کردم. سپس هنگام راه رفتن درد بسیار کمتری داشتم و تورم روز به روز کمتر تا اینکه کاملاً درمان شد.
کارهای خانه مانند شستن ظرفها و آشپزخانه را انجام دادم که سابقاً شوهرم انجام میداد. او از این موضوع بسیار خوشحال بود.
از بر کردن فا رنجشم نسبت به شوهرم را از بین برد
یک روز صبح وقتی شوهرم درحال خارج شدن از خانه بود ناگهان هوا سرد شد. برایش گرمکنی آوردم و پس از آنکه آن را پوشید چروکهای لباس را صاف کردم. او تحت تأثیر قرار گرفت چراکه ما سابقاً خیلی مشاجره و خودمان را به کارهای شخصیمان مشغول میکردیم و زندگی جداگانهای داشتیم.
از بر کردن فا به من کمک کرد آرام شوم و اشتباهات خودم را دریابم و بهسرعت خودم را اصلاح کنم. زمانی که از شوهرم احساس رنجش داشتم آن را از بین میبردم.
حقیقتاً توانستم رنجشم نسبت به شوهرم را رها کنم و با او رفتار مهربانانهای مانند اعضای خانواده داشته باشم. اگر آنها با هر محنتی مواجه میشدند، بیقید و شرط کمکشان میکردم. افکار و عقاید بشریام درباره زندگی جداگانه از بین رفت.
استاد بیان کردند:
«نمیتوانید بدون تأکید بر رشد شینشینگ تنها در طلب تبدیل گونگ در بدن فیزیکیتان باشید. مشکل آنجا خواهد ماند تا اینکه شینشینگتان رشد کند و فقط بعد از آن تغییرات همه جانبه اتفاق میافتد.» (جوآن فالون)
سابقاً شوهرم را به دیده تحقیر نگاه میکردم و خیلی از او متنفر بودم. بیش از حد مشروب مینوشید و بداخلاق بود. فقط کافی بود یک حرف ناخوشایند بشنود تا خشمگین شود. او برخورد خیلی بدی با خانواده من داشت و مادرم بهخاطر آن بیمار شده بود. چندین بار برای تقاضای طلاق به دادگاه رفتم. اما پس از یاد گرفتن دافا، دیگر به طلاق فکر نکردم.
در سال 1999 فالون دافا را یاد گرفتم و هر روز سخت تلاش کردم تا براساس اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری آن زندگی کنم. در هر مسئله اول دیگران را در نظر میگرفتم. اما از بین بردن تنفرم نسبت به شوهرم بسیار سخت بود.
گاهی خودم را مجبور میکردم با او مهربان باشم که حرف بدی درباره دافا نزند یا مانع من از اعتباربخشی به دافا نشود. این باعث شد من احساس بدتری داشته باشم و خسته شوم. پیش از اینکه بتوانم احساسات قدیمی را از بین ببرم، نوع جدیدی از تنفر بهوجود آمد.
بهویژه او به دافا و استاد بیاحترامی و کتابهای دافا را نابود میکرد و حاضر نبود به روشنگری حقایق من گوش کند و این باعث شد بیشتر از او متنفر شودم. عادات چندشآوری هم داشت که مرا اذیت میکرد. من که نمیتوانستم خشمگین شوم، فقط نگاههای تحقیرآمیزی به او میکردم.
تغییرات شوهرم
با اتفاقی که اخیراً رخ داد ناگهان متوجه شدم که تنفرم از شوهرم دلیل اجتناب او از گوش دادن به حقایق دافا بود. من او را تحقیر میکردم. همه چیز به دلیل وابستگی خودم بود!
یک روز صبح باران میبارید که شوهرم اعلام کرد میخواهد کتاب همه چیز برای قدرت: داستان واقعی جیانگ زمین را بخواند. من واکنشی به تغییر ناگهانی او نشان دادم. بهدقت فضای خانه را به یاد آوردم که حقیقتاً بهبود یافته بود. در طول چند ماه گذشته خیلی بیشتر از سراسر زندگی زناشوییمان با هم صحبت کرده بودیم.
این تغییر شگرف از زمانی شروع شده بود که من از بر کردن فا را شروع کرده بودم. در این میان توانسته بودم به درون نگاه و نگرشم را وسیعتر کنم.
امسال شوهرم به والدینم پیشنهاد کرد که در خانه یک طبقه ما زندگی کنند. او همچنین عهد بست که از آنها نگهداری کند و هزینههای آنها را بپردازد تا باری از دوش خواهر و برادر کوچکترم بردارد. او هرگز قبلاً چنین کاری نمیکرد.
سپس پلیس به خانهمان آمد تا از من عکس بگیرد اما من به آنها چنین اجازهای ندادم. پس از ترک آنها به شوهرم گفتم که آنها به حق ما تجاوز کرده بودند و این کار غیرقانونی بود. او فوراً به میان آمد و گفت که آنها حق شهروندی ما را زیر پا گذاشتهاند. او در گذشته هرگز از من حمایت نمیکرد بلکه مرا سرزنش هم میکرد.
حالا من و شوهرم نسبت به یکدیگر باملاحظه و مراقب هم هستیم. حرف بیشتری هم برای گفتن داریم. وقتی شبها دیر به خانه میآیم، گله و شکایتی نمیکند و زمانی هم که روی پروژههای دافا کار میکنم از من انتقاد نمیکند.
حرف استاد در جوآن فالون را متوجه شدم:
«...نور بودا همه جا میدرخشد، پسندیدگی و درستی همه چیز را هماهنگ میکند.»
در واقع تا زمانی که به سخنان استاد گوش دهیم و شینشینگمان را ارتقاء دهیم، خانوادههایمان بدون تلاش تغییر میکنند.
مطلبی که خواندید تنها یک تغییر کوچک در وضعیت کنونی تزکیهام بود. بارها تنفرم از همسرم دوباره آشکار شده است و ممکن است رفتارم از ملزومات فا بسیار فاصله داشته باشد. اما من سخت تلاش میکنم و فا را از بر و افکار عقاید بشری بیشتری را پاک و بر اساس استانداردهای فا عمل میکنم.
سپاسگزارم استاد! سپاسگزارم همتمرینکنندگان!
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود