(Minghui.org) نام من فنگ لیان است و 74 ساله هستم. من در منطقه‌ای روستایی زندگی می‌کنم و حدود دو سال قبل تمرین فالون دافا را آغاز کردم.

سرطان غیرقابل درمان ناپدید می‌شود 

در آوریل 2011 دچار درد شدیدی در دهانم شدم. پزشکان محلی قادر به تشخیص یا درمان بیماری‌ام نبودند. در نهایت با متخصصین بیمارستان بیماری‌های دهان دانشگاه ووهان مشاوره کردم. تشخیص آنها سرطان پیشرفته دهان بود. پزشکان نتوانستند درمانی ارائه دهند ازاین‌رو مرا با داروهایی که بیش از یک هزار یوآن هزینه داشت، به خانه فرستادند.

خواهرزاده‌ام که تمرین‌کننده فالون دافا است، به من توصیه کرد تا تمرین فالون دافا را امتحان کنم. او گفت که اگر آن را انجام دهم، اتفاقات شگفت‌انگیزی می‌تواند رخ دهد. من که چیزی برای از دست دادن نداشتم به پسرم گفتم: «وضعیت مالی خانواده ما خوب نیست. پول بیشتری صرف خرید داروهایم نکنید. سعی خواهم کرد که فالون دافا را تمرین کنم.»

در آن روز، از شوهرم که او نیز تمرین‌کننده است خواستم که تمرینات را به من نشان دهد. وقتی مدیتیشن کردم، آرامش و تهی‌شدن کامل را تجربه کردم. صبح روز بعد، بدنم بسیار سبک بود و به‌راحتی قدم برمی‌داشتم. شگفت‌زده شدم.

در عرض یک هفته بیماری‌ام از بین رفت. فالون دافا کاری را انجام داد که چند بیمارستان و متخصص پزشکی نتوانسته بودند انجامش دهند! این واقعاً معجزه بود.

توانایی ناگهانی برای خواندن

از آنجا که من تنها یک سال به مدرسه رفته بودم، سوادم محدود بود و تنها می‌توانستم چند کلمه اولیه را تشخیص دهم. برای یادگیری آموزه‌های دافا، در جلسه مطالعه گروهی فای محلی شرکت کردم. در ابتدا، عقب می‌نشستم و هر کسی که می‌خواند به او گوش می‌کردم. سه روز بعد، سایر تمرین‌کنندگان پیشنهاد دادند که سعی کنم چند جمله بخوانم. اما حتی نمی‌توانستم ساده‌ترین کلمات را بخوانم، و رها کردم.

در آن روز، هنگام بازگشت به خانه در حالی که یک نسخه از جوآن فالون را در آغوش گرفته بودم، گریه کردم. گفتم: «استاد لی (بنیانگذار)، نمی‌توانم بخوانم. چگونه می‌توانم آموزه‌های دافا را یاد بگیرم؟» روز بعد، استاد به‌طور خارق‌العاده‌ای کلمات جوآن فالون را بر روی دیوار منعکس می‌کردند. من به‌طور غیرقابل وصفی نیکخواهی استاد را لمس کردم، ماه بعد را صرف مطالعه جوآن فالون در خانه کردم. هر وقت کلمه‌ای را نمی‌توانستم درک کنم، از نوه‌ام کمک می‌خواستم.

یک ماه بعد، تمرین‌کنندگان محلی به دیدارم آمدند و از من خواستند دوباره به جلسه مطالعه گروهی فا برگردم. آنها وقتی شنیدند که جوآن فالون را سلیس و روان می‌خوانم شگفت‌زده شدند، توضیح دادم که چگونه استاد به من کمک کردند تا یاد بگیرم. این ماجرا آنها را به‌شدت ترغیب کرد.

آگاه کردن مردم در کافه‌ام

به‌عنوان تمرین‌کننده دافا، مسئولیت ما روشنگری حقیقت و آگاه کردن موجودات ذی‌شعور است. در ابتدا، با سه‌چرخه موتوری‌ام با تمرین‌کنندگان دیگر به فواصل دور می‌رفتیم تا با مردم صحبت و مطالب اطلاع‌رسانی را توزیع کنیم. با وجود اینکه توانستم با تعدادی از مردم صحبت کنم، این شیوه برای من بهترین نبود.

شبی در رؤیا دیدم که روی سکوی بلندی در کنار یک خانم سالخورده ایستاده‌ام. سکوی ما به دره ژرفی مشرف بود و یک نردبان به سمت بالا می‌رفت. وقتی بیدار شدم، ناگهان متوجه شدم. برای روشنگری حقایق نیازی به طی مسافت‌های طولانی نیست. کافه‌ام مناسب‌ترین سکو برای آن است! احساس کردم که تشویق شدم تا در نزدیکی منزلم با مردم درباره فالون دافا صحبت کنم.

ابتدا با افرادی که به کافه‌ام می‌آمدند درباره دافا صحبت می‌کردم. برای‌شان چای می‌آوردم و گفتگو می‌کردم و بعد آنها را برای ترک حزب کمونیست چین و سازمان‌های وابسته به آن تشویق می‌کردم. بسیاری از مشتریانم مسن و از اعضای قدیمی حزب هستند. بعدها تمرین‌کننده دیگری به نام «یه» آمد تا به من کمک کند. درحالی‌که یکی از ما با مردم صحبت می‌کرد، دیگری برای پاک کردن مداخلات، افکار درست می‌فرستاد. به این ترتیب، ما موفق شدیم که روزانه به‌طور متوسط چهار تا پنج نفر را به ترک حزب ترغیب کنیم.

بعدها، وقتی که این رؤیا را به یاد آوردم، متوجه شدم که آن بانوی سالخورده‌ در کنارم روی سکو، یه بود!