(Minghui.org) درود بر استاد. درود بر همتمرینکنندگان
من در سال 2005 بعد از نقل مکان از کانادا به بوستون تمرین فالون گونگ را شروع کردم و آزمونهای بسیاری را گذراندم. میخواهم تجربیاتم را درباره چگونگی بهبود شینشینگم در هنگام انجام پروژههای دافا با شما به اشتراک بگذارم.
بعد از کنفرانس فای 2015 نیویورک ("آموزش فا در کنفرانس فا 2015 نیویورک")، شاید یادآوری استاد بود یا شاید من آماده بودم، اما ناگهان احساس کردم که کارهای روزانهام شامل سر کار رفتنم، مطالعه فا، انجام تمرینات و شبها برقراری تماسهای تلفنی با مردم در چین، باز هم کافی نبودند. در گذشته، وقتی متوجه شدم که برخی از پروژههای محلی برای مدت زمان طولانی معوق ماندهاند، نگران شدم و هماهنگکننده محلی را سرزنش کردم. اما، هماهنگکننده نیز فقط یک همتمرینکننده و زمان و انرژیاش محدود است. چگونه میتوانست همه چیز را خودش اداره کند؟ به خاطر افکار منفیام، تمام تمرکزم را برای برقراری تماس تلفنی با مردم در چین و فروش بلیط شن یون گذاشتم. به خودم گفتم: حداقل سه کاری را که استاد از ما خواستهاند انجام میدهم.
اما، یک روز پس از کنفرانس فا 2015 نیویورک، فکری مرا تکان داد. اگر تعداد زیادی از موجودات ذیشعور موجود در منطقه بوستون بهدلیل سستی و قصور ما نجات پیدا نکنند، این مسئله فقط به هماهنگکننده مربوط نمیشود؛ هر تمرینکننده در منطقه بوستون باید پاسخگو باشد. علاوه بر این، هماهنگکننده نیز تزکیهکننده است. چگونه میتوانم با این بهانه که هماهنگکننده از ما نخواسته است، از مسئولیت خودم برای انجام کارها شانه خالی کنم؟ من مسئول تزکیه خودم هستم و موجوداتی که قرار است من نجاتشان دهم در حوزه مسئولیت من هستند.
تصمیم گرفتم که خودم پروژهای را انجام دهم. در ماههای بعد، از طریق فرآیند دردناکی وابستگیهایم را رها کردم. وقتی شروع کردم، به وضوح میدانستم که این مسیری است مملو از سختیها و چالشها و روزهای راحت و آسان رو بهپایان است. به لطف استاد، طی دو سال گذشته، چند پروژه در زمینه روشنگری حقیقت برای قشر سطح بالای جامعه و مقامات دولتی انجام دادهام. در همان زمان، با کمک تمرینکنندگان محلی، تلاش کردم تا حقیقت را در میدان هاروارد روشن کنم که تا امروز ادامه دارد.
میخواهم درباره تلاشها در میدان هاروارد صحبت کنم.
قبل از 20 ژوئیه 2016، میخواستم فعالیتهای روشنگری حقیقت را در میدان هاروارد برگزار کنم. دانشگاه هاروارد مؤسسه بسیار بانفوذ و شناخته شده در زمینه آموزش عالی در جهان است و مدت طولانی هدف نفوذ حزب کمونیست چین در خارج از کشور بوده است. میدانستم که باید به اساتید و دانشجویان دسترسی پیدا کنیم، اما برای سالها، کار زیادی انجام نشده بود. تصمیم گرفتم انجامش دهم. بنابراین یک روز در پایان ژوئیه 2016، برنامهریزی کردم که تمرینکنندگان محلی در مقابل سه در بزرگ ورودی هاروارد به روشنگری حقیقت بپردازند. در طول فعالیتها، تعداد زیادی از مردم را ملاقات کردم. بعد از آن، سایر تمرینکنندگان به من گفتند که احساس کردند که ما باید به این کار ادامه دهیم، زیرا هاروارد بسیار مهم است.
در آن زمان، مداخلهای جدی در یک مکان روشنگری حقیقت در دانشگاه دیگری، وجود داشت. میتوانستم نگرانی همتمرینکنندگان را احساس کنم. صرفنظر از این، احساس کردم که نجات مردم باید بالاترین اولویت ما باشد. من نیروهای کهن را تصدیق نمیکردم و میدانستم که استاد اجازه نمیدهند که نیروهای کهن مداخله کنند. میدانستم که باید پایبند باشیم؛ زیرا این چیزی است که مورد نیاز است و چیزی است که استاد میخواهند که انجام دهیم.
در نهایت، استاد همه چیز را نظم و ترتیب میدهند. طولی نکشید، همتمرینکنندگانی که اخیراً از سرزمین اصلی چین آمده بودند، خواستار شرکت در پروژه هاروارد شدند. بنابراین کسانی که مشاغل تمام وقت داشتند، در آخر هفته به این مکانها رفتند. بعدها، تمرینکنندگان بیشتری به آن پیوستند. ورودی اصلی دانشگاه هاروارد، مکانی برای روشنگری حقیقت در تمام طول سال شده است. در اوج فصل گردشگری تابستان، تمرینکنندگان با بسیاری از افراد صحبت میکنند.
با پیشرفت اصلاح فا، الزامات ما برای نجات افراد نیز بالاتر و بالاتر میرود. متوجه شدم که ما نباید فقط مطالب را در خیابانها توزیع کنیم، بلکه باید فعالیتهایی را برای رسیدن به سطح عمیقتر انجام دهیم. بنابراین، در 20 ژوئیه 2017، در میدان هاروارد تجمعی را برای درخواست پایان دادن به آزار و شکنجه برگزار کردم. این همزمان با تبلیغ برای ارکستر سمفونی شن یون بود. نمیخواستم منابع پروژه شن یون را تحت تأثیر قرار دهم، بنابراین تقریباً هر جزئیاتی را برای دریافت مجوز برای این رویداد، همچنین برنامهریزی، تهیه پیشنویس نطق مجری، راهاندازی تجهیزات صوتی، تهیه مطالب روشنگری حقایق، هماهنگی کارکنان و برنامهریزی برای حمل و نقل را بررسی و انجام دادم. در طول این روند، فقط یک تمرینکننده غربی و اعضای خانوادهام با من کار کردند. از آنجایی که این اولین بار بود که یک تجمع را سازماندهی میکردم، نگران بودم که برخی جزئیات را نادیده گرفته باشم و همچنین میترسیدم که فقط تعداد کمی از مردم به این تجمع بیایند. احساس فشار شدیدی میکردم و در طول دو هفته قبل از این تجمع از نظر جسمی فرسوده و خسته شده بودم. اما به خودم یادآوری میکردم که استاد برای گسترش این زمان فداکاری زیادی کردهاند و هر دقیقه باید مورد استفاده قرار گیرد تا در حد ممکن تعداد بیشتری از مردم نجات پیدا کنند.
بیش از 30 تمرینکننده برای حمایت از این تجمع آمدند. کسانی که معمولاً شرکت نمیکردند نیز در این مراسم شرکت کردند و نقش مهمی در صحبت با مردم ایفاء کردند. در طول این رویداد، ما با تهیهکنندگان برنامههای تلویزیونی، مدیران شرکتها، اساتید و دانشجویان هاروارد، بازدیدکنندگان از سرزمین اصلی چین و گردشگران سایر کشورها، صحبت کردیم. پس از خواندن اطلاعات روشنگری حقیقت ما، بسیاری از چینیها تصمیم گرفتند از حزب خارج شوند و بسیاری از مردم درباره آزار و شکنجه فالون گونگ مطلع شدند. از این رویداد، دوباره اهمیت ایمان راسخ به استاد و دافا در مواجهه با چالشها را دریافتم. افکار درست ما میتوانند همه چیز را تغییر دهند و معجزات میتوانند رخ دهند.
در همان زمان متوجه شدم که حمایت از دیگران، گله و شکایت نکردن و شرکت در هر تلاش، فرآیندی است که از طریق آن میتوان رشد و بهبود یافت. چطور درباره انجام پروژهها میتوانیم تعیین کنیم که آیا مردم واقعاً نجات داده میشوند یا خیر. صبح، آسمان گرفته بود و ابرهای تیره و سیاه نشان از بارش باران داشت. در پایان رویدادمان نور خورشید در آسمان آبی میدرخشید! همه ما احساس میکردیم عناصر منفی را در سایر بُعدها پاک کردهایم!
رویداد ما در میدان هاروارد بار دیگر باعث شد که ضرورت نجات موجودات ذیشعور را احساس کنم. در طول کنفرانس فا نیویورک در سال 2017 (ارائه فا در کنفرانس فای نیویورک در بیست و پنجمین سالگرد معرفی دافا به عموم)، خوشاقبال بودم که در جلسه رسانههای انگلیسی زبان شرکت کردم. تمرینکنندگان استرالیایی از تجربیات موفقیتآمیزشان برای دسترسی به نخبگان جامعه به وسیله نمایش فیلمهای روشنگری حقیقت صحبت کردند. من به این فکر افتادم که فیلمهایی را در منطقه بوستون به نمایش بگذارم تا رسانههای اصلی بیشتر بتوانند درباره آزار و شکنجه مطلع شوند. چند ماه به این موضوع فکر کرده بودم. با پیشینه موفقیت در برگزاری رویداد میدان هاروارد، تصمیم گرفتم کاری انجام دهم.
بنابراین با کمک یک تمرینکننده غربی، با یک سالن سینمای مستقل در میدان هاروارد تماس گرفتم. روند برنامه کُند بود و کارکنان سینما پاسخگو نبودند. کمکم مظنون شدم كه حزب كمونیست به كاركنان پول داده تا با ما کار نکنند. درست زمانی که ناامیدکننده بهنظر میرسید، سینما زمان بسیار خوبی را برای نمایش به ما داد. میدانستیم که این همه نظم و ترتیب استاد است. احساس کردیم این آزمونی است برای دیدن اینکه آیا ما افکار درست و صحیح داریم یا خیر. گام بعدی تبلیغ و بازاریابی بود. تمرینکننده دیگر و من اتفاق نظر داشتیم که باید فیلم را تبلیغ کنیم و بلیط بفروشیم، نه این که آن را رویدادی رایگان کنیم. از آنجایی که مخاطب ما قشر بالای جامعه و فیلم دارای موضوع جدی حقوق بشر بود، پذیرش رایگان ما مخاطبان مورد نظرمان را به سمت ما نمیآورد. فروش بلیطها مسئلهای نبود؛ اصل مهم تبلیغ برای فیلم در مکانهای مناسب بود.
تمرینکنندگان استرالیایی به ما کمک و توصیه کردند که چگونه از رسانههای اجتماعی برای ترویج نمایش استفاده کنیم. اما رهایی از ترس و اضطراب آسان نبود. نگران بودم که فقط تعداد معدودی تماشاچی به سینما بیایند درحالیکه ظرفیت آنجا صد نفر بود. ترسیدم که سخنرانان مهمان با جلسهای تقریباً خالی مواجه شوند. وقتی که به این سناریوی شرمآور فکر میکردم، ستون فقراتم یخ میکرد. به فکر تأخیرانداختن این رویداد افتادم و حتی پشیمان شدم که سخنرانهای مهمان را دعوت کردم. میدانستم که با من مداخله میشود. چگونه میتوانستم احساسات منفیام را از بین ببرم و بر ترسهایم غلبه کنم؟
در این زمان، به آموزههای استاد درباره نگاه بهدرون هنگام ایجاد چالشها فکر کردم. میدانستم که نگاه به درون ابزار جادویی است، بنابراین آرام شدم و به دنبال علت ریشهای ترسم گشتم. آیا این بود که نمیتوانستم مردم را نجات دهم؟ یا این بود که نمیخواستم پول از دست بدهم و به ویژه آبرو و وجههام در برابر سخنرانان مهمان و همتمرینکنندگانم خدشهدار شود؟ هنگامی که از استانداردهای فا برای بررسی این موضوع استفاده کردم، وابستگی بنیادیام را کشف کردم – نمیتوانستم از تمایلم برای اعتباربخشی به خودم، منیتم، عزتنفسم، شهرت و پول رها شوم. با چنین انگیزههای ناپاکی، چگونه میتوانستم مردم را نجات دهم؟ بنابراین به خودم گفتم که باید از وابستگی به از دست دادن و به دست آوردن شخصی رها شوم. مهم نیست که وجهه یا پول از دست بدهم. در عوض تمرکزم باید بر نجات مردم باشد. داشتن قلبی خالص و رهایی از همه چیز، الزامی است تا نیروهای کهن هیچ شکافی برای بهرهبرداری نداشته باشند. سپس، استاد تلاشهای ما را متبرک میکنند و معجزات میتواند رخ دهد.
ده روز قبل از نمایش فیلم، قلبم آرام و روشن بود؛ دیگر نگران و پریشان نبودم اگر شک و تردیدی ظاهر میشد، با افکار درست آنها را پاک میکردم. در واقع، مداخله از همان ابتدا بود. درست یک هفته قبل از نمایش، فقط سه بلیط فروخته بودیم. (شامل یک بلیط که برای خانوادهام خریداری کرده بودم.) سایت تبلیغاتی ما از یوتیوب حذف شده بود. ما فقط دو روز در تلویزیون عمومی تبلیغ کردیم، سپس تبلیغات ناگهان متوقف شد. در هفته اول به دعوتنامههای ما از رسانههای اصلی پاسخ کمی داده شد، زیرا به شکل حرفهای تهیه نشده بود. هیچکسی بلیط نخرید. با خودم گفتم این یک توهم و آزمون است. میدانستم که استراتژی تبلیغاتی ما صحیح بوده است. نجات مردم چیزی نیست که بتوان با پول خرید. بلیطهای رایگان ارزشمند یا مهم محسوب نمیشوند. مصمم شدم که در این جریان بمانم، طرحمان را انجام دهم و نظم و ترتیب استاد را دنبال کنم.
در طول هفته آخر، چند تمرینکننده محلی نیز به ما ملحق شدند و تا رسیدن به پایان رویداد به ما کمک کردند. ما همچنان به ارسال دعوتنامهها، رفتن به سازمانهای اصلی و نصب آگهیهای تبلیغاتی در محوطهای که مردم از قشر بالا در آنجا جمع میشوند، ادامه دادیم. فقط یک فکر داشتم: از طریق اقداماتم به فای استاد اعتبار میبخشم. «اگر افکار مریدان به اندازه کافی درست باشد، استاد نیروی آسمانی را برمیگرداند.» ("پیوند استاد و مرید" از هنگ یین، جلد دوم) در این زمان مسائل مربوط به بازسازی آشپزخانهام وجود داشت و از من خواسته شد که پول بیشتری پرداخت کنم تا کار بازسازی انجام شود. میدانستم که این مداخله است. اما من تحت تأثیر قرار نگرفتم. فکر کردم: «همه چیز میتوانند منتظر بمانند تا نمایش خاتمه پیدا کند.» احساس کردم که استاد به من برکات زیادی در بُعد دیگری دادند. اگرچه فرصتی نداشتم که تمرینات را بهطور مرتب انجام دهم و هروقت در جایی فرصتی مییافتم فقط میتوانستم فا را مطالعه کنم، توانستم افکار درستم را قوی نگه دارم و احساس آرامش کنم. برای دو هفته، سیستمهایی که مدیریت کرده بودم، بدون دردسر عمل کرد و هیچکسی از من درخواست پشتیبانی فنی نکرد. این به من فرصتی داد تا در رویدادها برای نمایش فیلم تبلیغ کنم و احساس کردم که این نظم و ترتیب استاد بود.
در تعطیلات آخر هفته قبل از نمایش، تمرینکنندگان با من تماس گرفتند و گفتند که 13 نفر بهطور آنلاین بلیط خریداری کردهاند. احساس کردم که قدرت فا نشان داده میشود و من باید بهشدت کار کنم! صبح روز رویداد، به سینما رفتم تا آگهیهای رویدادمان را بررسی کنم. مدیر بخش بازاریابی سینما آنجا بود. به من گفت که هنگام خواندن معرفی فیلم، شوکه شد. او گفت که آن شب نمیتواند برای تماشای فیلم بنشیند زیرا دچار کمردرد است. اما بهطور کامل از ما حمایت میکند و لینک مربوط به تبلیغ فیلم را به فهرست آدرسهای پستی سینما ارسال میکند. او گفت که آسیبدیدگی کمرش با رنجهای تمرینکنندگان فالون گونگ قابل مقایسه نیست. پس از شنیدن صحبتهایش، احساس کردم بدون توجه به اینکه چه تعداد از مردم برای دیدن فیلم بیایند، این رویداد ارزش تمام تلاشهای ما را داشته است!
نیم ساعت قبل از نمایش فیلم، 80 تا 90 نفر آمدند. بعضی از آنها نتوانستند در طبقه اول صندلی پیدا کنند و مجبور شدند به طبقه دوم بروند. به غیر از تعداد کمی از تمرینکنندگان محلی، بخش عمده جمعیت مردم عادی بودند: پزشکان، نخبگان علمی، اعضای سازمانهای حقوق بشر، تهیهکنندگان فیلم، شهروندان عادی، دانشجویان کالج و غیره. همچنین دانشجویان از سرزمین اصلی چین بودند. به استثنای برخی از دانشجویان که بلیطهای دانشجویی رایگان داشتند، بقیه (حدود دو سوم) بلیطها را آنلاین یا در داخل خریداری کردند. بسیاری از بینندگان در گفتگوی بعد از فیلم شرکت کردند و برای کمک به ما در متوقف ساختن برداشت اجباری اعضای بدن افراد زنده از طریق قطعنامههای قانونی دولتی تمایل خود را ابراز کردند. تلاشهای تبلیغاتی ما خاتمه یافت. در لحظه حیاتی، استاد نیکخواه به ما کمک کردند.
دیوید کیلگور، یکی از سخنرانان مهمان در این مراسم، به من گفت: «شما گفتید که ممکن است افراد زیادی در این رویداد حضور نداشته باشند. این حقیقت نداشت. با خرید بلیط توسط افراد زیادی برای تماشای این فیلم، باید اعتماد به نفس بیشتری به خود و فعالیتهایتان داشته باشید.» فکر کردم که استاد از طریق صحبتهای آقای کیلگور مرا تشویق کردند. در طول تمام مراحل، ایمان قوی به استاد و دافا را حفظ کردیم، و احساس میکنیم که این کلید موفقیت ما بوده است. بسیاری از تمرینکنندگان نیروی دافا را در نجات مردم از طریق این رویداد دیدند. شرکتکنندگان غیرتمرینکننده دستم را میفشردند و از برگزاری نمایش فیلم تشکر میکردند. آنها به من گفتند که بدون تمرینکنندگان، هیچ کسی در جامعه این رویداد را سازماندهی نمیکند و من باید ادامه دهم. احساس کردم که تمام تلاش و سختیهایی که متحمل شدم ارزشش را داشته است.
پس از آن، همتمرینکنندگان با ارسال پیامکهایی ضمن تبریک گفتند که از طریق این رویداد، بسیاری از مردم حقیقت را درک کردند. برای من، مهمترین چیز این است که افراد زیادی نجات یافتهاند. چیزی که مرا خوشنود کرده این نیست که با نجات این تعداد زیاد تقوای بسیاری دریافت کردم، بلکه این است که از طریق این روند به عظمت فای استاد اعتبار بخشیدم. از عدم اطمینان، ترس هنگام تصمیمگیریهایم بهتنهایی، به اطمینان و بیباکی رسیدم، من واقعاً تجربه کردم که در این روند رشد و پیشرفت کردم. تا زمانی که به استاد و دافا اعتقاد داشته باشید، عظمت فا واقعی است.
زمان محدود است. امیدوارم که تمرینکنندگان بیشتری بتوانند قدم پیش بگذارند، از نگرانیها رها شوند، ابتکار عمل را برای انجام پروژههایی برای نجات مردم به دست بگیرند، فعالیت کنند و به فا اعتبار ببخشند و عظمت دافا را تجربه کنند. همانطور که استاد در "آموزش فا در کنفرانس فای بینالمللی 2004 در نیویورک" بیان کردند:
«آنچه بعداً خواهید گرفت از آنچه که صرف میکنید بسیار فراتر میرود.»
نکته نهایی: صبح پس از رویداد ما، شرکت ساخت و ساز که در آشپزخانهام مشغول کار بود به من گفت که مسئله پیش آمده اشتباه خودشان بوده و با هزینه خودشان آن را تعمیر میکنند. خیالم را راحت کرد! این موضوع به وضوح به من نشان داد که تمام مداخلههایی که تجربه کردم، چیزی جز توهم نبود. آن برای آزمایش من در لحظات بحرانی بود. اگر ما بتوانیم تا انتهای مسیرمان ایمان محکم داشته باشیم، استاد همه چیز را برای ما حل و فصل خواهند کرد. اجازه بدهید با نقل قولی از جوان فالون سخنانم را پایان بدهم:
«"وقتي تحمل كردن آن سخت است، ميتواني آنرا تحمل كني. وقتي انجام آن سخت است، ميتواني آنرا انجام دهي". و واقعاً اينگونه است. بعد از اينكه به خانههايتان بازگشتيد، ممکن است بخواهيد آنرا امتحان کنيد. وقتي درحال گذر از رنجي وحشتناک يا وضعيتي بحراني هستيد، اين را امتحان کنيد. وقتي تحمل آن سخت است، سعي کنيد آنرا تحمل کنيد. وقتي بهنظر ميرسد انجام آن غيرممكن يا سخت باشد، امتحان کنيد و ببينيد ميتوانيد چهکار کنيد. و وقتي واقعاً بتوانيد آنرا انجام دهيد، درست مثل آن مسافر خسته و فرسوده، "سايۀ درختان بيد، غنچۀ گلها، محلي که سرم را روي آن بگذارم" را خواهيد ديد!»
متشکرم، استاد. متشکرم همتمرینکنندگان.
(ارائه شده در کنفرانس فای 2018 واشنگتن دیسی)
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.