(Minghui.org) من در طبقه سوم یک آپارتمان زندگی می‎کنم (دو طبقه اول خالی هستند) و پنجره‎های دو اتاق خوابم روبه یک هتل است.

بازیکنان پوکر مزاحم زندگی‎ام می‎شوند

پارکینگ هتل زیر پنجره‎های اتاق‎هایم است، اما تعداد کمی از خودروها معمولاً در آنجا پارک می‎کنند. یک روز صبح، حدود ساعت ۸، گروهی به پارکینگ آمدند. پنجره اتاقم را باز کردم و چند فرد سالمند را دیدم که سابقاً در مکان عمومی پوکر بازی می‎کردند، و اکنون میز بازی‎شان را به پارکینگ منتقل کرده بودند.

آنها چند میز را در زیر پنجره‎ام قرار دادند و حتی چترهایی را برای ایجاد سایه به‎همراه داشتند. از شدت سروصدا و شلوغ کردنشان شوکه شدم. آنها از 8 صبح تا ۶ عصر آنجا ماندند و حتی برای صرف ناهار هم به خانه نرفتند. فقط از جعبه غذای خود خوردند و همچنان به بازی پوکر ادامه دادند.

آنها زیر آفتاب سوزان مشغول بازی بودند. فکر کردم که اگر آنها به اندازه‎ای که در بازی پوکر کوشا هستند، در مطالعه فا کوشا بودند، بسیار بهتر از من می‎بودند!

امیدوار بودم که مدت طولانی در آنجا باقی نمانند، اما نمی‎دانستم که چه زمانی آنجا را ترک می‎کنند. هر جمله و تمام کلمات زشتی که می‎گفتند را به وضوح می‎شنیدم. باید چکار کنم؟

همیشه، حتی قبل از تمرین فالون دافا، محیط های پر سر و صدا را دوست نداشتم. به‎خاطر سر و صدا و حرف‌های زشتشان آرام نبودم. به نظر می‎رسید که این وضعیت مداخله‎ای بود که منجر به تحریک کردن من شده بود. این وضعیت به‎طور جدی زندگی روزمره‎ام را مختل کرده بود.

افکار درست فرستادم و فکر کردم که چه باید بکنم. آیا باید با پلیس تماس بگیرم یا با رئیس هتل صحبت کنم؟ سطح اخلاقی مردم خیلی کاهش پیدا کرده است. چطور این افراد سالمند به پارکینگ می‌آیند و سر و صدا زیادی می‌کنند؟ آیا آنها دیگران را در نظر نمی‎گیرند؟

احتمالا ً سایر افراد در ساختمان دیگر سر و صدای زیادی نمی‎شنیدند و در نتیجه به آن اهمیت نمی‎دادند. من تنها کسی بودم که رنج می‎کشیدم. نمی‎دانستم اگر این وضعیت برای مدت زیادی طول می‎کشید چه باید می‎کردم.

تصمیمی نداشتم و به این نتیجه رسیدم که برای استاد عود روشن کنم. سپس برای ادای احترام، دستانم را در جلوی قفسه سینه‎ام به هم فشار دادم و گفتم: «استاد، این افراد پیر که پوکر بازی می‎کنند، بسیار پر سر و صدا هستند. آیا باید با پلیس تماس بگیرم یا با صاحب هتل صحبت کنم؟»

از بین بردن مداخله نیروهای کهن

به عکس استاد نگاه کردم و متوجه شدم که باید برای از بین بردن نیروهای کهنی که باعث این مداخله شده‎اند، افکار درست بفرستم. با این حال، باید، بدون ناراحتی و رنجش نسبت به کسانی که درگیر این موضوع هستند، تحمل کنم. باید آن را ساده بگیرم. پس از آن آرام شدم.

به‎طور حقیقی نگرانی‎هایم برای این موضوع را رها کردم. به اتاق مطالعه که در طرف دیگر آپارتمان بود رفتم و در اتاق را بستم. دیگر صدای آنها را نمی‎شنیدم و شروع به انجام هر کاری که لازم بود کردم.

کمی بعد به‎طور اتفاقی از تلویزیون ان‎تی‎دی هم‌نوازی زیتر چینی باستان و فلوت بامبو را شنیدم. بسیار صلح‎آمیز و رؤیایی بود، و فراز و نشیب زندگی را نشان می‎داد.

همانطور که اشک از چشمانم می‎ریخت، احساس کردم از دوران باستان آمده‌ام. آمدن به زمین، بخاطر موجودات ذی‎شعور از مکانی به آن دوری آسان نبود. آنها در اینجا گم شده‎اند و ممکن است هرگز نتوانند به خانه‎های واقعی خود بازگردند. چگونه می‎توانم از آنها شکایت کنم؟

در چهار زمان معینی که هر روز افکار درست می‎فرستیم، برای از بین بردن نیروهای کهن که افراد را برای مداخله با من کنترل می‎کنند، زمان فرستادن افکار درستم را کمی افزایش دادم. صبح روز بعد، بعد از ساعت 8 صبح، وقتی در حال انجام تمرینات فالون دافا بودم، آنها آمدند.

به موسیقی تمرین گوش دادم و به سر و صدای بیرون توجه نکردم. پنجره‎ها را بستم و کولر را روشن کردم. به‎سختی صدایی از بیرون به گوش می‎رسید. پس از انجام تمرینات بیرون رفتم تا با مردم درباره دافا صحبت کنم.

اتفاق بد به اتفاقی خوبی تبدیل می‎شود

صبح روز بعد پس از انجام تمرین مدیتیشن احساس خواب‌آلودگی کردم و می‎خواستم دوباره بخوابم. تنبل بودم و معمولاً صبح‎ها که احساس خواب‌آلودگی می‎کردم به رختخواب می‎رفتم. پس از بازنشستگی‎ام، گاهی اوقات سست می‎شدم، اما درباره این نگران بودم و می‎خواستم تغییر کنم.

این بار وقتی احساس خواب‌آلودگی کردم، اتاق خوابم را سریع ترک کردم، چراکه می‎دانستم باید بقیه تمرین‎ها را قبل از اینکه بازیکنان پوکر به آنجا برسند، تمام کنم. فکر کردم که از این به بعد صبح‎ها نباید دوباره بخوابم و باید کل پنج تمرین را تمام کنم.

اگر بتوانم تنبلی‎ام را به‎خاطر این بازیکنان پوکر رها کنم، آیا این چیز خوبی نیست؟ یک اتفاق بد به اتفاق خوبی تبدیل می‎شود. باید از این افراد تشکر کنم!

استاد بیان کردند:

«قبلاً گفته‌‏ام که مریدان دافا، که تزکیه‌‏کننده هستند، باید به مسائل به روش عکس طوری که انسان‌‏ها می‌‏نگرند نگاه کنند.» («مریدان دافا باید فا را مطالعه کنند - آموزش فای ارائه شده در کنفرانسفای منطقه‌‏ی شهری واشنگتن دی‌‏سی ۲۰۱۱»)

این بازیکنان پوکر فرصتی را برای بهبود شین‎شینگ م فراهم کردند، بنابراین واقعاً باید از آنها متشکر باشم. بعد از آن دیگر درباره این موضوع خوشحال بودم.

بعد از انجام تمرینات، بیرون آرام بود. پنجره را باز و به پایین نگاه کردم. دیگر چترها، میزها و افراد آنجا نبودند. فقط یک وانت در پارکینگ بود. همه چیز آرام بود و هیچکس آنجا نبود. به‎سختی می‎توانستم آن را باور کنم.

از روی خودخواهی به فکر مشکلات خودم بودم و مردم عادی را مورد انتقاد قرار دادم، تا از منافع شخصی‎ام محافظت کنم. بعداً، به نحوه‎ای که یک تزکیه‎کننده باید فکر کند، فکر کردم.

استاد بیان کردند:

«شما می‎دانید، وقتی کسی به سطح آرهات نائل می‌شود، هر چیزی که با آن مواجه شود او را ناراحت نمی‎کند. کمترین اهمیتی به هیچ‎یک از مسائل مردم عادی نمی‎دهد و همیشه لبخند می‎زند و سرزنده است. اهمیتی ندارد که چه اندازه ضرر و زیان را تحمل می‎کند، هنوز هم لبخند زده و روحیه خوبی خواهد داشت و به آن اهمیتی نمی‎دهد. وقتی بتوانید واقعاً آن کار را انجام دهید، به سطح مقدماتی ثمره آرهات رسیده‎اید.» (جوآن فالون)

تمرین‎کنندگان دافا باید دارای بردباری عظیمی باشند.

بعدها، افکارم مطابق با فا اصلاح شد، و به‎طور حقیقی از این افراد برای ارائه فرصتی برای بهبودی‎ام تشکر کردم.

هنگامی تصوراتم به‎طور اساسی تغییر کند و شین‎شینگم را بهبود بخشم، استاد به بهتر شدن چیزها کمک می‎کنند.

متشکرم استاد!