(Minghui.org) بیش از 20 سال است که فالون دافا را تمرین کرد‌ه‌ام و از زمان شروع این تمرین هیچ دارویی مصرف نکرده‌ام. با تزکیه به بدنی سالم دست یافته‌ام و خصوصیات اخلاقی‌ام رشد کرده است- استاد لی هنگجی، بنیانگذار فالون دافا، به ما آموخته‌اند که تزکیه‌کنندگانِ واقعی کارها را بر اساس اصول «حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری» انجام می‌دهند.

در نوامبر 2017 دچار یک سانحه رانندگی شدم و به‌طور جدی آسیب دیدم، اما راننده را مجبور نکردم که ابداً خسارتی پرداخت کند و حتی بدون رفتن نزد پزشک سریعاً بهبود یافتم. درحالی که اصول «حقیقت، نیکخواهی و بردباری» را در زندگی روزانه خود دنبال می‌کنم، فوق‌العاده از مزایای آن بهره‌مند شده‌ام.

اداره یک سانحه به روشی متفاوت

با موتورسیکلتم به خانه تمرین‌کننده‌ای می‌رفتم که در یک تقاطع وَنی از پشت به موتورم زد و من ازهوش رفتم. وقتی به هوش آمدم، از راننده ون خواستم که ابتدا کمکم کند موتور را از وسط جاده کنار بکشم تا اتومبیل‌ها بتوانند عبور کنند.

سخنان استاد به ذهنم آمد:

«این‌ روزها، ارزش‌ اخلاقی‌ مردم تحریف‌ شده‌ است‌. بله، راننده‌ با سرعت‌ می‌رفت. اما او عمداً به کسی‌ نزد. نمی‌خواست آن کار را انجام دهد.» (جوآن فالون)

رانندۀ وَن را که گیج شده بود، دلداری دادم و آرام کردم. گفتم: «نگران من نباشید، زیرا من استادم را دارم که از من محافظت می‌کنند. از شما پولی نمی‌خواهم، اما باید به‌خاطر بسپارید که "فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است!" اگر به شخص دیگری زده بودید که دافا را تمرین نمی‌کرد، فکر نمی‌کنم که اجازه می‌داد به این آسانی بروید.»

راننده از من خواست به بیمارستان برویم تا تحت معاینه قرار گیرم. چانه و بینی‌ام خونریزی داشتند و گونه راست و چشمان و دهانم متورم شده بودند.

روی چانه‌ام دستمال کاغذی گذاشتم تا خونریزی‌ام را متوقف کنم و راننده را آرام کردم و گفتم: «استادم از ما می‌خواهند که اول سایرین را درنظر بگیریم. تو با سرعت می‌راندی، اما مطمئن هستم که ازقصد به من نزدی.»

راننده گفت: «تو فرد مهربانی هستی! خوش‌اقبالم که امروز با شخص خوبی برخورد کرده‌ام!»

سپس یک اسکناس 100 یوآنی از جیبش بیرون آورد تا به من بدهد. آن را رد کردم و گفتم که مشکلی نیست.

او گفت: «اگر پول را بگیری، احساس بهتری خواهم داشت.» بنابراین برای کاهش احساس گناهش پول را گرفتم و آن را به مکان تهیه مطالب فالون دافا اهداء کردم تا بتوانیم مردم بیشتری را نجات دهیم.

وقتی وارد خانه آن هم‌تمرین‌کننده شدم، با دیدن حالت چهره‌ام پس از آن تصادف، شوکه شد. روی کاناپه‌اش نشستم و شروع به فرستادن افکار درست کردم.

از استاد کمک خواستم تا بهتر شوم، زیرا بعدازظهر باید به سر کار می‌رفتم. فقط ده دقیقه بعد، صورتم به‌سرعت بهبود یافت.

وقتی به سر کار رفتم، مدیرم زخمم را دید و پرسید که آیا راننده هیچ چیزی بابت خسارت به من داد یا خیر. به او گفتم که راننده مرا مجبور کرد 100 یوآن از او قبول کنم.

مدیرم دستم را گرفت و درحالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: «تو خیلی مهربان هستی!» همکار دیگری گفت: «تو احمقی! هزار یوآن هم کافی نبود، چه برسد به 100 یوآن. چگونه اجازه دادی برود، بدون اینکه اطلاعات تماسش را به تو بدهد؟ اگر بعداً مشکلی پیدا کنی، چه کار می‌کنی؟»

نگرانی همکارم را درک می‌کردم، اما من یک تمرین‌کننده دافا هستم و می‌دانم که باید از استاندارد اخلاقی بالاتری پیروی کنم.

در طول دو تا سه روز بعد، سردرد شدیدی داشتم و این فکرِ منفی مدام در ذهم ظاهر می‌‌شد که دچار ضربه مغزی شده‌ام و از آن رنج می‌برم.

مدام افکار درست می‌فرستادم و این مداخله را رد می‌کردم. زخم‌هایم به‌تدریج بهبود یافتند. فقط بسته شدن زخم چانه‌ام مدتی طول کشید، زیرا برش عمیقی ایجاد شده بود. همکارانم فکر می‌کردند شگفت‌انگیز است که برش روی چانه‌ام بدون هیچ بخیه‌ای بهبود یافته و ازبین رفته است.

یکی از همکارانم که شاهد روند بهبودی‌ام بود، گفت: «تمرین‌کنندگان فالون گونگ واقعاً متفاوت هستند. نگاه کنید که چگونه خیلی سریع بهبود یافته است.»

استاد بیان کردند:

«استاد و شاگرد به احساسات توجهی نمی‌کنند
مرحمت بودا زمین و آسمان را دگرگون می‌کند 
[اگر] افکار مریدان به اندازه کافی درست باشد
استاد نیروی آسمانی را برمی‌گرداند»
(هنگ یین جلد 2)

حالا بعد از آن سانحه درک بهتر و عمیق‌تری از این شعر استاد دارم. فقط با تزکیه به‌طور کوشا می‌توانیم شایسته نجات نیک‌خواهانه استاد باشیم.