(Minghui.org) سال گذشته که من و شوهرم مطالب اطلاع‌رسانی درباره فالون گونگ و آزار و شکنجۀ آن را توزیع می‌کردیم، یک دوربین نظارتی فیلم‌مان را ضبط کرد. اگرچه اشاراتی دریافت کردیم، احساس می‌کردم چون افکار درستی محکمی داریم مشکلی پیش نخواهد آمد، بنابراین به موقع مطالب را از خانه‌مان خارج نکردیم.

سپس پلیس به خانه‌ام آمد و رایانه، چاپگر، دستگاه کپی دی‌وی‌دی، کتاب‌های دافا و مقدار زیادی از مطالب اطلاع‌رسانی درباره فالون گونگ را با خود برد. آنها با ادعای اینکه ما «مطالب اطلاع‌رسانی غیرقانونی» را تولید و توزیع می‌کنیم، بازداشت‌مان کرده و سعی کردند آزار و شکنجه را علیه ما تشدید کنند.

مایلم برخی از درس‌هایی را که طی این جریان آموختم، با سایرین به اشتراک بگذارم.

یافتن وابستگی‌هایم

چند روز نخستم را در بازداشتگاه، صرف این کردم که تجربیات تزکیه خود را طی این سال‌ها، مرور کنم و بررسی کنم که آیا واقعاً مطابق اصول دافا زندگی کرده‌ام یا خیر. طی آن چند روز کاستی‌های زیادی را در خودم یافتم.

در گذشته به راحت‌طلبی، منیت، پول، احساسات و اعتباربخشی به خودم وابسته بودم. تصمیم گرفتم آنها را از بین ببرم، حتی اگرچه این روند قلبم را به درد می‌آورد. هر وقت سایر تمرین‌کنندگان به آنها اشاره می‌کردند، گوش می‌کردم و سعی نمی‌کردم از خودم دفاع کنم. احساس می‌‌کردم رشد کرده‌ام.

با نگاه به گذشته، نمی‌توانستم حرف‌های‌شان را به یاد آورم. احساس می‌کردم در طول هر نوع رنج و محنتی، از جمله کارمای بیماری، باید به آنچه سایرین اشاره می‌کنند توجه کنیم، اما اکثر تمرین‌کنندگان به‌خاطر احساسات و عقاید و تصورات گوناگون، در ابتدا مایل به پذیرش پیشنهادات سایرین نیستند.

بازداشتگاه محل حبسم شلوغ، مرطوب و تاریک بود. بسیاری از بازداشت‌شدگان بیمار می‌شدند و بیماری‌ها به‌سرعت شیوع پیدا می‌کرد. درحالی که بیش از 20 نفر در سلول کوچکم بودند، مصمم شدم وابستگی‌ام را به راحت‌طلبی از بین ببرم.

در خانه عاشق خواب بودم و نمی‌توانستم هر روز همۀ پنج مجموعه تمرین را انجام دهم. بعد از بازداشت، هر روز چهار تمرین اول را انجام می‌دادم. به جای چرت زدن در ظهر، افکار درست می‌فرستادم. هر روز بدون موسیقی مدیتیشن می‌کردم. بازداشت‌‌شدگان متحیر بودند که من آنقدر سالم هستم و حتی در محیط مهلک آنجا چهره خوبی دارم.

با کمک استاد، برخی از آموزه‌های دافا را به یاد آوردم، از جمله هنگ یین، هنگ یین جلد 3، جوآن فالون و سایر سخنرانی‌ها. هر روز فا را از حافظه‌ام مطالعه می‌کردم. به این درک رسیدم که زندگی تمرین‌کنندگان فقط به این دلیل که مبتنی بر فا است، باارزش است.

بسیاری از بازداشت‌شدگان می‌گفتند که شرایط سخت بازداشتگاه باعث شده است آنها به‌طور غیرطبیعی رفتار کنند. برای نمونه، آب داغ محدود و فقط برای مدت کوتاهی در دسترس بود، بنابراین شخص مجبور می‌شد برای به‌دست آوردن هر چیزی، تقلا کند.

بازداشت‌شدگان سر یک تکه مقوا که باید دور ریخته می‌شد، جنگ و دعوا می‌کردند. جعبه‌های مقواییِ نودل‌های فوری ارزشمند بودند، چراکه مردم به جای اینکه روی کف لخت و نمناک زمین بنشینند و بخوابند، می‌توانستند از آنها در زیر خود استفاده کنند. گاهی وقتی خوابم می‌برد، به‌طور اتفاقی به شخص کناری‌ام می‌خوردم. او عمداً دستش را روی شکمم می‌انداخت. برای جلوگیری از ایجاد مزاحمت برای او، سعی می‌کردم به بغل بخوابم.

یکی از زندانیان که سابقاً صاحب کسب‌وکاری بود، گفت: «شما با آنهایی که عمداً برای‌تان مشکل ایجاد می‌کنند، مهربان هستید و به درون خود نگاه می‌کنید تا ببینید آیا خودتان آن مشکل را ایجاد کرده‌اید یا خیر. اگر آنها با من اینگونه رفتار می‌کردند، با آنها دعوا می‌کردم. شما واقعاً فرد بااخلاقی هستید. واقعاً پیرو حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری هستید. خیلی تحسین‌تان می‌کنم.»

انکار آزار و شکنجه با افکار درست

وقتی ربوده شده و به بازداشتگاه منتقل ‌شدم، من و سایر تمرین‌کنندگان فریاد ‌زدیم: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است!» وقتی به‌اجبار اجازه دادم برای کارت شناسایی عکسم را بگیرند، موهایم را شانه کردم و لبخند زدم. گفتم: «عکس خوبی از من بگیرید. می‌خواهم پیام "فالون دافا خوب است" و "حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است" را به افراد اینجا منتقل کنم.»

طی آن سال در آن محیط سخت، آن عکس همیشه به من یادآوری می‌کرد که افکار درست خود را حفظ کنم و اینکه در آنجا هستم تا موجودات ذی‌شعور را نجات دهم.

می‌دانم که بسیاری از هم‌تمرین‌کنندگان در تلاش‌ها برای نجات ما شرکت کردند. آنها و خانواده‌ ما وکلایی را استخدام کردند و این جریان بر پلیس، دادستان‌ها و قضات فشار وارد آورد. در طول جلسات دادرسی و دادگاه، وکلا حقایق را درباره فالون گونگ از دیدگاه حقوقی روشن می‌کردند.

وکلا نامه‌هایی را از خانواده‌ام و سایر تمرین‌کنندگان برایم می‌آوردند که در آن شرایط دشوار تشویقم می‌کرد. می‌توانستم افکار درست خود را حفظ کرده و در دادگاه مانند تمرین‌کننده رفتار کنم.

یک بار یکی از هم‌سلولی‌هایم گفت: «به‌زودی جلسه دادرسی‌ات برگزار می‌شود.» در پاسخ گفتم: «اینطور نیست که آنها قصد دارند برایم جلسه دادرسی برگزار کنند. من قصد دارم حقایق را برای‌شان روشن کنم.»

صبح روز محاکمه وقتی نخستین مجموعه از تمرینات را انجام می‌دادم، فرمول‌ها را ازبر می‌خواندم. به این درک رسیدم که باید این وضعیت را مانند موجودی الهی اداره کنم. وقتی همراه شوهرم وارد دادگاه شدم، فریاد زدیم: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است!»

گفتم: «قضات، دادستان‌ها و سایر افراد حاضر در اینجا، این مقدر شده است که امروز اینجا باشید. لطفاً به یاد داشته باشید که فالون دافا خوب است و دنیا به حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری نیاز دارد!» قاضی حرفم را قطع نکرد و بلافاصله به درخواست وکیل‌مان برای باز کردن دست‌بند‌های‌مان پاسخ مثبت داد.

قاضی پرسید که چرا دافا را تمرین می‌کنم. پاسخ دادم: «اصول فالون گونگ در واقع اخلاقیات را تعالی می‌بخشد. آن به من نشان می‌دهد که چگونه فرد واقعاً خوبی باشم و افراد خوب به جامعه سود می‌رسانند.»

وکیل به موراد نقض قانون از سوی پلیس اشاره کرد و دفاعیه دقیق و قدرتمندی را ارائه داد. درد و رنجم را در بازداشتگاه شرح دادم. خانواده‌ام متوجه شدند که دو نفر به گریه افتادند.

وقتی نوبت به صحبت کردن من رسید، گفتم: «برای چینی‌ها ناراحت هستم، زیرا روی این آزار و شکنجه بی‌رحمانه سرپوش گذاشته می‌شود و مخفیانه انجام می‌شود. از آنجا که ما سعی کردیم حقایق را روشن کنیم و مردم را نجات دهیم، شوهرم از خواب محروم و شکنجه شد و تحت شستشوی مغزی قرار گرفت. عاملان آزار و شکنجه سعی کردند مرا وادار کنند از ایمان خود دست بکشم.»

همچنین به آنها هشدار دادم که در آزار و شکنجه شرکت نکنند. نامه خود را ارائه کردم که آزار و شکنجه‌ای را شرح می‌داد که متحمل شده بودیم و از قاضی خواستم آن را بخواند.

وقتی از دادگاه خارج می‌شدم به جایگاه متهم اشاره کردم و گفتم: «جیانگ زمین (رهبر پیشین ح.ک.چ که آزار و شکنجه را آغاز کرد) یک روز در این جایگاه خواهد نشست. دست از مشارکت در این آزار و شکنجه بردارید. در عوض، همگی باید از جیانگ شکایت کنید. از عضویت در ح.ک.چ کناره‌گیری کنید!»

در راه بازگشت، به پلیس گفتم: «ح.ک.چ به وجدان مردم چین و فرهنگ باستانی‌مان آسیب رسانده است. مردم جرئت نمی‌کنند حقیقت را بگویند. حالا فقط تمرین‌کنندگان فالون گونگ حقیقت را می‌گویند. فکر نکنید این مسئله هیچ ارتباطی به شما ندارد. شما خانواده دارید و باید درباره آینده خود فکر کنید.»

همانطور که ثبت دادرسی را مطالعه می‌کردم، متوجه شدم که منشی دادگاه اظهارات دفاعیه ما را ننوشته است. اصلاحاتی انجام دادم و نوشتم: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است!»

یک مأمور پلیس دادگاه گفت: «شما شجاع هستید!» پس از گوش دادن به این محاکمه، یکی از نگهبانان زندان گفت که من «ازخودگذشته و بی‌پروا هستم.»

روزی که حکمم اعلام شد، به یاد دارم که وکیل اشاره کرد حکمم ممکن است چهار سال باشد. بلافاصله از استاد لی (بنیانگذار فالون گونگ) خواستم به من قدرت ببخشند و آن فکر منفی را ازبین بردم. از خودم پرسیدم: «آیا به استاد و فا ایمان دارم؟» افکار درست فرستادم و آرام شدم. وقتی وارد دادگاه شدیم، تنها فکرم نجات مردم بود.

وقتی وارد سالن دادگاه شدم، گفتم: «حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است! فالون دافا خوب است! هزاران تمرین‌کننده فالون گونگ از جیانگ زمین شکایت کرده‌اند. او در چند کشور به جرم علیه بشریت، شکنجه و نسل‌کشی متهم شده است. شما به جای محاکمه جرایم جنسی، قمار و مصرف مواد مخدر، ما افراد خوب را مجازات می‌کنید.»

در حالی که با پلیس صحبت می‌کردم، شوهرم به روشنگری حقیقت ادامه داد. قاضی گفت: «حكم را اعلام كنید.» دادگاه اتهامات دادستان را نپذیرفت و من به یك سال زندان محكوم و چند ماه بعد، از بازداشتگاه آزاد شدم.

اعتباربخشی به دافا و نجات مردم

در دومین روزم در بازداشتگاه، علائم پرفشاری خون در من ظاهر شد. دارو را نپذیرفتم و در عوض درخواست کردم که آزادم کنند.

پزشکان زندان گفتند که بیماران مبتلا به پرفشاری خون ممکن است دچار سکته مغزی شوند یا حتی بمیرند. هیچ نشانه‌ای از بیماری در من نبود. قاطعانه به قدرت دافا اعتقاد داشتم. پلیس و هم‌سلولی‌هایم شگفت‌زده شدند که با وجود آن شرایط وحشتناک همچنان خوش‌بین و سالم هستم. حتی بازداشت‌شدگان جوان اغلب به پزشک مراجعه می‌کردند. یکی از بازداشت‌شدگان گفت که من شگفت‌انگیز هستم، چراکه فشار خون شوهرش 170 بود و هر روز دارو مصرف می‌کرد، اما اغلب از هوش می‌رفت. او وضعیت شوهرش را با وضعیت من مقایسه می‌کرد.

یکی از هم‌سلولی‌ها به من گفت که مادرش به دلیل پرفشاری خون در بیمارستان بستری شده است. او گفت: «معتقدم که فالون گونگ عالی است، زیرا شما سالم و با سایرین مهربان هستید. بیماران مبتلا به پرفشاری خون اصلاً مانند شما نیستند.» او بارها به من گفت که پس از آزادی، فالون گونگ را تمرین خواهد کرد.

بانوی سالخورده‌ای نیز از جیانگ زمین شکایت کرد. او گفت: «شما قوی هستید. مردم وقتی در اینجا زندانی می‌شوند، وحشت می‌کنند، اما شما هنوز هم تمرین می‌کنید.»

همیشه از طریق رفتار و گفتارم حقیقت را روشن می‌کردم. در ابتدا، بازداشت‌شدگان برخی چیزهای منفی می‌گفتند، چراکه تبلیغات افتراءآمیز ح.ک.چ درباره فالون گونگ آنها را گمراه کرده بود. با وجود این، با آنها مهربان بودم. افرادی که بازداشت می‌شدند، ناگزیر مشکلاتی داشتند و خوشحال بودم که با آنها صحبت و حقیقت را برای‌شان روشن می‌کردم. همه آنها می‌دانستند که فرد خوبی هستم.

در پایان، بیش از 100 نفر موافقت کردند از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن خارج شوند و بیش از 12 نفر از جیانگ زمین شکایت کردند.

احساس می‌کردم که ترحم‌انگیزترین افراد، مأموران پلیس، دادستان‌ها و قاضیانی هستند که نمی‌دانند با آزار و شکنجه افراد بی‌گناه مرتکب کارهای بد می‌شوند.

وقتی ما تمرین‌کنندگان به‌طور غیرقانونی دستگیر می‌شویم، ضربه سختی برای اعضای خانواده‌مان است. آنها نامه‌های زیادی را به ادارات پلیس، پلیس امنیت داخلی، قضات و دادستان‌ها ارسال می‌کردند. توضیح می‌دادند که چگونه این آزار و شکنجه به خانواده‌های ما آسیب رسانده است. گفته شده که بسیاری از افراد بعد از خواندن آنها به گریه می‌افتادند.

تمرین‌کنندگان محلی نیز نامه‌هایی را به اداره پلیس، دادستان‌ها و قضات ارسال و به آنها توصیه می‌کردند که در این آزار و شکنجه مشارکت نکنند. وکلای ما اسناد قانونی ارائه می‌دادند و به پلیس و دادگاه مراجعه می‌کردند تا خواستار آزادی ما شوند. علاوه بر این، تمرین‌کنندگان محلی مدام افکار درست می‌فرستادند. با کمک استاد و همکاری همه، آزار و شکنجه ما متلاشی می‌شد.

روزی که آزاد شدم، درحالی که از بازداشتگاه بیرون می‌آمدم، فریاد زدم: «حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است!» و «فالون دافا خوب است!»

بعداً تمرین‌کننده‌ای که چشم آسمانی‌اش باز بود، گفت: «وقتی دروازه بازداشتگاه باز شد، تعداد زیادی از موجودات الهی برای استقبال از شما آنجا حضور داشتند. تعداد بسیار زیادی از موجودات الهی شما را همراهی می‌کردند! بسیار باوقار بود.» می‌گفت هر زمان که آن صحنه را به یاد می‌آورد، تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

نیروهای کهن هرچقدر بد مرا تحت آزار و شکنجه قرار ‌دادند، هرگز در اعتقادم به دافا دچار تزلزل نشدم. افتخار می‌کنم که تمرین‌کننده هستم. مهم نبود که اوضاع چقدر بد به‌نظر می‌رسید، افکار درستم را حفظ می‌کردم. استاد به ما کمک می‌کنند و محیط تغییر خواهد کرد.

به برکت و لطف استاد حکمم کاهش یافت. این جریان به وکلا نیز امید داد، زیرا آنها پس از شرکت در بسیاری از دادگاه‌ها که در آنها ح.ک.چ طی آزار و شکنجه قانون را نقض کرده بودند، بدبین شده بودند. یکی از آنها گفت: «ما وكلا وقتی درباره پرونده شما صحبت می‌كنیم، هنوز شگفت‌زده هستیم.»

(ارائه‌شده در شانزدهمین کنفرانس تبادل تجربه تزکیه فالون دافا در وب‌سایت مینگهویی)