(Minghui.org) چند روز قبل، خانمی دریک میهمانی بارها از من پرسید: «آیا شما واقعاً 50 ساله هستید؟ آیا یوگا انجام می‌دهید؟» او آنقدر به من خیره شد که خجالت کشیدم. او گفت: «فکر می‌کردم که شما در 30 سالگی به سر می‌برید.» به او گفتم که یوگا انجام نمی‌دهم، اما فالون دافا را تمرین می‌کنم که یک روش بهبود ذهن و بدن بر اساس اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری است.

بهرحال، بیش از دو دهه پیش، قبل از اینکه فالون دافا را تمرین کنم، از سنم بسیار مسن‌تر به‌نظر می‌رسیدم.

فالون دافا مرا از تاریک‌ترین روزهای زندگی‌ام آزاد کرد

از 20 سالگی با بیماری‌های مزمن جدی مبارزه کردم. همیشه احساس سرما می‌کردم و درد شدید شکم را تحمل می‌کردم. بسیار لاغر و نحیف بودم. در قفسه سینه، شانه‌ها، پشت و پاهایم دردهایی داشتم. مشکلاتی نیز در ریه‌‌ام داشتم که منجر به استفراغ مکرر خون، حتی هنگام خوابم می‌شد. وحشت کرده بودم و به بیمارستان‌های مختلف مراجعه کردم، اما به من گفتند که حتی بعد از عمل جراحی نیز این مشکل بدتر خواهد شد.

داروهای مختلف را، از جمله درمان‌های محلی و انواع مختلف فیزیوتراپی را امتحان کردم، اما بیماری‌هایم بدتر شد. مجبور شدم مرخصی‌های طولانی‌مدت بگیرم و نمی‌توانستم در کارهای خانه کمک کنم. ده سال از سنم بزرگ‌تر به‌نظر می‌رسیدم.

هنگامی که کسی درباره قدرت درمان جادویی فالون دافا به من گفت، دیگر به انتهای خط رسیده بودم. تصمیم گرفتم آن را امتحان کنم و فکر کردم چیزی برای از دست دادن ندارم. تمرین‌ها را یاد گرفتم و درحالی‌که تمرین دوم از مجموعه (تمرین‌ ایستاده فالون) را انجام می‌دادم به‌شدت عرق کردم. احساس شگفت‌انگیزی داشتم و بعداً از مطالعه جوآن فالون دریافتم که استاد درحال پاک کردن بدن فیزیکی‌ام بودند. طولی نکشید که تمام بیماری‌هایم ناپدید شدند.

هنگامی‌که بشر به بیماری‌هایی مبتلا می‌شود به‌طور باورنکردنی ضعیف و درمانده است. مهم نیست که چقدر به پزشکی مدرن توجه می‌کنیم، آن نمی‌تواند توضیح دهد که چطور می‌توانم مدت کوتاهی بعد از تمرین فالون دافا به فردی سالم تبدیل شوم.

در ژوئیه1999 بعد از اینکه حزب کمونیست چین آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان فالون دافا را آغاز کرد، من تمرین را قطع کردم. در نتیجه سلامتی‌ام را از دست دادم و حالم رو به وخامت گذاشت. بیماری‌هایم بازگشت و در بستر بودم. وضعیتم به‌قدری بد بود که مجبور شدم به‌مدت 6 ماه کارم را ترک کنم. تمرین را دوباره شروع کردم و در طول 15 سال پس از آن، نه یک قرص استفاده کرده‌ام و نه تزریقی داشته‌ام. بیمار نیز نشدم و اصلاً مجبور به گرفتن مرخصی برای بیماری نشدم. همکارانم از آنچه که شاهدش بودند، فوق‌العاده شگفت‌زده شدند.

خیلی جوانتر از آنچه که واقعاً هستم به‌نظر می‌رسم. در جلسه تجدید دیدار 30 ساله دبیرستان، تقریباً همه به من می‌گفتند: «تو اصلاً تغییر نکرده‌ای.» افرادی را که نمی‌شناختم هرگز سنم را حدس نمی‌زدند. وقتی آنها سؤال می‌کردند که چه مکمل‌هایی را مصرف کردم یا چه ورزش‌هایی را انجام دادم، همیشه به آنها می‌گفتم: «هیچ چیز. من فالون دافا را تمرین می‌کنم.»

یک معلم متفکر بودن

به‌عنوان یک معلم، بعد از مدرسه، به دانش‌آموزان به‌صورت رایگان تدریس می‌کنم. برخی از والدین دوست دارند با آوردن هدایا سپاس خود را نشان دهند. من همه هدایا را رد می‌کنم. والدین یک دانش‌آموز بدون اینکه به من بگویند، دو شیشه روغن بادام زمینی را کنار آپارتمانم گذاشتند. آنگاه وقتی آن دانش‌آموز را برای مسابقه‌ای بیرون برده بودم، هزینه‌اش را پرداخت کردم.

حتی وقتی همه همکارانم وسایل مدرسه را به خانه می‌برند، هرگز وسایل مدرسه را به خانه نمی‌برم، نه حتی یک تکه کاغذ، گچ، جوهر و قلم.

تمام تلاشم را می‌کنم تا به‌دنبال علایق دانش‌آموزان باشم. اغلب آنها را ترغیب می‌کنم که نگرش مثبتی به زندگی داشته باشند، درستکار، مهربان و بخشنده باشند. سعی می‌کنم که خوبی‌های دانش‌آموزانم را ببینم و هر وقت فرصتی به‌دست آورم آنها را در جهت خوب بودن پرورش می‌دهم. با همه منصفانه رفتار می‌کنم. به آنها به دیده تحقیر نگاه نمی‌کنم و هرگز آنها را مورد تمسخر قرار نداده یا تبعیض قائل نمی‌شوم.

با آنها به این طریق رفتار می‌کنم، زیرا فالون دافا به من آموخته که مهربان و نیک‌خواه باشم.

یک سال دانش‌آموزی در یک امتحان اصلی خوب عمل نکرد و تمام اعتماد به نفس خود را از دست داد. من نشستم و صبورانه دلایل عدم موفقیت او را تحلیل کردم. با او درباره آینده و آرمان‌هایش صمیمانه صحبت کردم. او بسیار خوشحال بود و ما مدتی طولانی با هم صحبت کردیم. در نهایت به من قول داد که دوباره اعتماد به‌نفسش را به‌دست خواهد ‌آورد.

چند سال بعد، در حال قدم زدن در خیابان بودم که شخصی از دور فریاد زد: «معلم، شما احتمالاً مرا به یاد نمی‌آورید، من [نامش را گفت] هستم. این بار در امتحان عالی عمل کردم...» این فرد با اعتماد به‌نفس، روحیه‌ای بالا دانش‌آموز ارشد سال آخر دبیرستان شده بود. برای او بسیار خوشحال بودم.

با هر دانش‌آموز با مهربانی رفتار می‌کردم و آنها علاقه‌مند بودند در کلاس‎هایم بنشینند. یادداشت‌هایی آموزشی را که در این زمینه نوشتم، جایزه اول را در مدرسه کسب کرد و آنها واقعاً تجربه تدریسم بودند. در چند سال گذشته، به این دانش‌آموزان کمک کردم تا جوایز استانی و کشوری را کسب کنند. در حقیقت، من و دانش‌آموزانم با هم جوایز بسیاری کسب کرده‌ایم. مقالاتم در مجلات خوبی چاپ شده بودند. وقتی به‌قدری بیمار بودم که نمی‌توانستم کار کنم، همه اینها برایم چیزهایی بودند که هرگز نمی‌توانستم تصورش را بکنم.

فالون دافا به من اجازه داد که فردی سالم و مفید شوم. آن زندگی‌ام را تغییر داد و به من کرامت و وقار بخشید.