(Minghui.org) من یک روستاییِ معمولی هستم. زندگیام پر از سختی بوده، اما در عین حال فوقالعاده است. این فوقالعاده بودن از تزکیهام از فالون دافا ناشی میشود که به من این امکان را میدهد تا ماجراهای معجزهآسایی را تجربه کنم. مایلم ماجراهای زندگیام را در اینجا بهاشتراک بگذارم و چیزهای شگفتانگیزی را که تجربه کردهام ارائه دهم.
مبارزاتی در آستانه زندگی و مرگ
من در شهر کوچکی در استان هیلونگجیانگ متولد شدم. فرزند سوم در بین بسیاری از خواهران و برادران هستم. مادرم خانهدار و پدرم مربی سالن بدنسازی بود. هنگام تولد خیلی ضعیف بودم. مردمِ زادگاهم میگفتند من فردی هستم که دردسرها را جذب میکند، فقط یک چیز جزئی همیشه باعث رنجهای بسیاری میشود. والدینم فکر میکردند من در کودکی خواهم مرد زیرا بهنظر میرسید که هر لحظه بمیرم، اما به نوعی زنده ماندهام. آنها هرگز نمیتوانستند پیشبینی کنند که لحظه بعد چه اتفاقی ممکن است رخ دهد.
از نوجوانی میتوانستم چیزهایی را ببینم که دیگران نمیتوانستند. بعد از تمرین فالون دافا، فهمیدم دلیلش این بود که چشم سومم باز است. بهعنوان مثال، میتوانستم پیش از موعد بگویم كه میهمان برای بازدید به خانهام میآید، كجا چیزهایی را پیدا كنم كه برای مدتی ناپدید بودند، طی چند روز آینده چه اتفاقی رخ میدهد و از این قبیل چیزها. وقتی به مدرسه رفتم والدینم نگران بودند که چیزی یاد نگیرم چون اغلب در یک وضعیت نیمه هوشیار بودم. اما در مدرسه عملکرد خوبی داشتم. زیاد درس نمیخواندم اما همیشه میتوانستم نمرههای خوبی کسب کنم. لحظهای که وارد اتاق امتحان میشدم خوابم میبرد. ازاینرو معمولاً ده دقیقه چرت میزدم و سپس سریع جواب سؤالات را میدادم. همچنین میتوانستم سریع بنویسم، که معلمانم متحیر میشدند. همه معلمان میدانستند که من خیلی متفاوت هستم: فردی با سلامتی ضعیف، اما در مدرسه عالی بود.
وقتی به سن دبیرستان رسیدم، مشکلات جسمی بیشتری را تجربه کردم. بیماری قلبی، التهاب کیسه صفرا، التهاب معده، رینیت، ورم مفاصل زانو، کمردرد، رکود چی در کبد، ضعف اعصاب، اسپاسم عصب جمجمه، کم خونی و اختلالات کلی. خلاصه نمیدانستم که آیا هیچ بیماری در جهان وجود دارد که من مبتلا نشده باشم یا نه! مردم با چهره متفاوتی به من نگاه میکردند و والدینم فقط میتوانستند آه بکشند. احساس میکردم مردهای متحرک هستم. هیچ شادی نداشتم. درد مداومم باعث میشد احساس کنم مانند یک تار عنکبوت هستم که امکان دارد هر لحظه پاره شود، هیچ نیرویی برای زندگی و مطالعه نداشتم.
والدینم چارهای جز یافتن کسی برای ازدواج با من نداشتند. اگرچه من حاضر به ازدواج نبودم، بههرحال آنها ترتیب ازدواج را دادند، درنتیجه یک چیز ناگوار و ناخوشایند دیگر به زندگیام اضافه شد. شوهرم مرد بیرحمی بود. او اغلب مرا مورد ضرب و شتم قرار میداد و به من دشنام میداد، خصوصاً بعد از اینکه کمی مشروب مینوشید. واقعاً میخواستم بمیرم تا این زندگی دردناک به پایان برسد.
اما هنوز زنده بودم و احساسات گناهآور متوقف نمیشدند. پسری به دنیا آوردم و شوهرم هنوز کتکم میزد. وقتی پسرم ده ماهه شد، دیگر نمیتوانستم تحملش کنم و تصمیم گرفتم فرار کنم. شوهرم مرا پیدا کرد و نیازی به گفتن نیست، او به شدت کتکم زد. در آن زمان والدینم از وضعیت من مطلع شدند و به من اجازه طلاق دادند.
سرانجام روزهای سیاه به پایان رسید. شغلی پیدا کردم و در شهری کوچک در استان جیلین اقامت کردم. هنوز خیلی ضعیف بودم. از پساندازم برای خرید دارو استفاده میکردم و برای روزی آماده میشدم که دیگر نتوانم کار کنم. فکر میکردم تنها دلیل زندگی رنج کشیدن است. آیا بعد از اینکه رنج بکشم خواهم مرد؟ پاسخی نداشتم.
دافا نجاتم داد
یک روز اوایل ژوئیه1999، حدود ساعت پنج صبح از خواب برخاستم. ژاکتی پوشیدم (زیرا از سرما میترسیدم) و به میدانی در نزدیکی خانهام رفتم. معمولاً هرگز به آنجا نمیرفتم. دیدم که بسیاری از افراد در آنجا برخی از تمرینات را انجام میدهند. خانمی که مهربان بهنظر میرسید، جلو آمد و دعوتم کرد تا به آنها بپیوندم. گفت این فالون دافا است، یک روش تزکیه که به مردم میآموزد طبق اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری زندگی کنند. او گفت که این تمرین مزایای سلامتی زیادی دارد اما بیماریها را درمان نمیکند. گفتم میخواهم آن را یاد بگیرم. بنابراین به آنها ملحق شدم.
تمرینکنندگان تمرین دوم را انجام میدادند. فقط چند دقیقه بازوهایم را بالا بردم و آنقدر احساس خستگی کردم که به زمین افتادم. آن خانم که قبلاً به من خوشامد گفته بود، به من گفت راحت باشم. در آن زمان ضعیف بودم و نمیتوانستم کاری انجام دهم. فقط میتوانستم چند دقیقه بایستم و بعد نیاز به استراحت داشتم. آن خانم گفت نگران نباشم. او به من پیشنهاد كرد كه جوآن فالون را بخوانم زیرا باید بدانم چگونه تزکیه کنم و یاد بگیرم كه چگونه فرد بهتری باشم.
وقتی شروع به خواندن جوآن فالون کردم، دچار تب شدم. به یاد آن خانم افتادم که به من گفت معلم کمک میکنند تا بدنم پاک شود، بنابراین سعی کردم نگران آن نباشم. وقتی احساس خستگی زیادی میکردم، کمی میخوابیدم. سپس به خواندن ادامه میدادم. ظرف سه روز خواندن کتاب را تمام کردم. دوباره به مکان تمرین رفتم و این بار توانستم در تمرین دوم مثل بقیه نیمساعت دستم را بالا نگه دارم.
در حدود سه یا چهار روز، احساس سبکی و انرژی زیادی میکردم. میتوانستم از آنچه میخورم لذت ببرم و دیگر سرگیجه نداشتم. خیلی هیجان زده بودم! من بیست و پنج سال داشتم و این اولین باری بود که چیزی فوقالعاده را تجربه کرده بودم! فالون دافا بسیار شگفتانگیز است! دیگر مریض نبودم! خیلی دلم میخواست با صدای بلند فریاد بزنم!
من، شخصی که زمانی مثل مرده متحرک بودم، دوباره متولد شدم! این فالون دافای معجزهآسا بود که باعث شد این اتفاق بیفتد! من هنوز از هر دقیقه زندگیِ عاری از بیماری لذت میبرم!
بعد از گذشت چند روز، به هنگام بازگشت به میدان برای انجام تمرینات، فهمیدم که آن برچیده شده است. آن زمان در یک خوابگاه زندگی میکردم و تلویزیون نداشتم. نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است. نمیتوانستم هیچ تمرینکنندهای را پیدا کنم. احساس تنهایی باعث گریهام شد. سپس پیامی به ذهنم خطور کرد: «آیا تو کتاب نداری؟ میتوانی آن را به تنهایی انجام دهی.»
اشکهایم را پاک و به تنهایی در منزل شروع به انجام تمرینات کردم. بعداً متوجه شدم که دیکتاتور سابق چین، جیانگ، تبلیغات و دروغهایی را بهراه انداخته و به فالون دافا تهمت زده است. از تمام فرصتها استفاده میکردم تا به مردم بگویم که چه چیزی را پشتسر گذاشتم و این که فالون دافا است که زندگیِ جدیدی به من بخشید. به مردم میگفتم که فالون دافا فای راستین است!
سپس برای دادخواهی برای فالون دافا به پکن رفتم. دستگیر شدم و در پنج موقعیت مختلف مورد آزار و شکنجه قرار گرفتم. اما هیچ چیز نتوانست مرا تحت تأثیر قرار دهد و اعتقاد راسخم به فالون دافا را تضعیف کند. به افرادی که مرا دستگیر کردند، گفتم: «تا زمانی که یک نفس دارم، به تمرین فالون دافا ادامه خواهم داد.»
یکی از کارکنان دادستانی را بهخاطر میآورم که به من گفت: «من اعتقاد محکم شما به فالون دافا را تحسین میکنم. از آنچه در شما میبینم مطمئن هستم که فالون دافا خوب است. یک روز برای یادگیری فالون دافا شما را پیدا خواهم کرد.» برای چنین شخصی خوشحال بودم که حقیقت را درک کرد. تشخیص درست و غلط در این شرایط آشفته کار سادهای نیست. زندگیاش باارزش است و مطمئناً آینده روشنی خواهد داشت.
مایلم تمام تلاش خود را بکنم تا تجربه شخصی خود را به مردم بگویم: فالون دافا قصد دارد تمام موجودات را نجات دهد. هیچ کدام از دروغهای رژیم چین را باور نکنید. لطفاً با یک ذهن آرام گوش کنید که واقعاً فالون دافا چیست. شما هم از نظر ذهنی و هم جسمی از آن بهره خواهید برد. اگر خوشاقبال باشید و تمرین را انجام دهید، واقعاً رستگار میشوید. این معنای واقعی زندگی است.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه