(Minghui.org) خیلی خوششانس بودم که چندی پیش از شروع آزار و شکنجه در ژوئیه سال 1999 با فالون دافا (فالون گونگ) آشنا شدم. اما جوان بودم و درست مثل بسیاری از افراد هم سنم در جامعه عادی، تنها بهدنبال علاقه شخصی و فقط علاقهمند به گذاشتن قرارهای ملاقات عاشقانه بودم. گاهی اوقات حتی شبها به خانه نمیآمدم. اگرچه میدانستم فالون دافا عالی است و این چیزی است که ممکن است در طول دورههای زندگی بسیار با آن مواجه نشوم، احساس میکردم که الزامات دافا برای من خیلی سطح بالا است. بنابراین تا چند ماه بعد از آغاز آزار و شکنجه، بهطور رسمی تزکیه را شروع نکردم.
وقتی اخبار دروغ درباره دافا را دیدم که بارها و بارها از تلویزیون پخش میشد، قلبم بهشدت بدرد آمد. به این دلیل بود که من بعد از شروع تمرین دافا شاهد تغییرات مثبت زیادی در افراد بودهام. بهعنوان مثال، در کتاب جوآن فالون نیز خوانده بودم، «ما برای تمرینکنندگان، شرایط جدی و سختی را معین کردهایم که نمیتوانند موجودات را بکشند.» (سخنرانی هفتم، جوآن فالون)
قبل از اینکه مادرم فالون دافا را تمرین کند، در تعطیلات اغلب اوقات مرغ، اردک و ماهی را برای وعدههای غذایی ویژه میکشت. اما بعد از اینکه تمرین دافا را شروع کرد، از کشتن هر چیزی دست کشید. همچنین متوجه شدم که بهتدریج مادرم مشاجره با پدرم را کنار گذاشت. او به من گفت كه دافا از تمرینکنندگان میخواهد كه: «... وقتي مورد حمله قرار ميگيريد تلافی نکنید، وقتی توهین میشوید جوابش را ندهید...» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)
او فهمیده بود که نباید با پدرم مشاجره کند. بسیار شگفتزده و خوشحال شدم، زیرا آنها بدون توجه به اینکه خانوادهها و دوستان چگونه تلاش میکردند تا میان آنها میانجیگری کنند، برای بیش از 20 سال در حال جنگ و دعوا بودند. اما اینها همه بعد از شروع تمرین فالون دافا توسط مادرم تغییر یافت و خانواده ما هماهنگ شد. آن زمان شادترین دوران خانواده من بود و ما از دافا خیلی سپاسگزار بودیم.
تغییر کردن به فردی خوب
همچنین تمرینکننده دیگری را میشناختم. او مرد جوانی بود که لوازم الکترونیکی دیگران را به صورت رایگان تعمیر میکرد. هنگامی که آنها را تعمیر میکرد، آنها را به درِ منزل افراد تحویل میداد. او بسیار مؤدب و فروتن بود و همه در محله ما او را تحسین میکردند.
یک نفر دیگر هم بود که قبلاً جزئی از گروه اراذل و اوباش بود. او شغلی نداشت و اغلب با دیگران دعوا میکرد. در نتیجه، او اغلب زندانی میشد. اما پس از اینکه تمرین دافا را شروع کرد، کاملاً تغییر کرد. او شغل عادی پیدا کرد و به فردی صادق و قابل اعتماد تبدیل شد. حتی ظاهر او تغییر کرد. او دیگر خیلی خشمگین به نظر نمیرسید، بسیار ملایم بود. او به مردم میگفت که قبلاً وقت خود را با کارهای بیهوده هدر میداده و میگفت: «در حال حاضر فالون دافا را تمرین میکنم و باید فرد خوبی باشم. دیگر نمیتوانم درگیر فعالیتهای جنایی شوم.»
نمونههای بسیار دیگری از این افراد وجود دارد که پس از شروع تمرین فالون دافا تغییر کردند. همه آنها فقط میخواستند فردی بهتر شوند و از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی کنند. من واقعاً شاهد تغییرات مثبت قابل توجه آنها بعد از شروع تمرین دافا بودم. احساس کردم دافا خیلی عالی است و واقعاً سرزمینی پاک در جهان بشری ایجاد کرده است.
ترک خانه بهمنظور فرار از آزار و شکنجه
با این حال، حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) مصمم بود چنین تمرینی را از بین ببرد. با دیدن همه تهمتها و دروغهای تلویزیون، خیلی ناراحت میشدم. نمیتوانستم بیعدالتی را که فالون دافا متحمل شده بود تحمل کنم و میخواستم برای دافا چیزهای خوبی بگویم.
احتمالاً بخاطر همین افکار درست بود که یک نیروی مثبت در بُعد دیگر به من کمک کرد. سرانجام تصمیم گرفتم به روابط نامشروع شرمآوری که درگیرشان شده بودم پایان دهم و بهطور رسمی تمرین فالون دافا را شروع کردم.
بعد از آنكه شروع به روشنگری حقیقت درباره آزار و شکنجه كردم، در لیست تحت تعقیب پلیس قرار گرفتم. مجبور شدم خانه را ترک کنم و به همه جا سفر کردم. اما، حتی در سختترین زمانها، هنوز آموزههای استاد لی را در ذهن داشتم و کاملاً در برابر همه وسوسههایی که در جامعه عادی با آنها روبرو میشدم مقاومت کردم.
سرانجام در زندگیام آرامش نسبی بوجود آمد و شغل پایداری پیدا کردم. در محل کار سعی کردم اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری را رعایت کنم. بهعنوان مثال، هنگام فروش مواد غذایی، همیشه خودم را به جای مشتریان قرار میدادم و از منظر آنها به مسائل نگاه میکردم. همچنین سعی میکردم چیزی را هدر ندهم و تا آنجا که میتوانم برای منافع صاحب شرکت صرفهجویی کنم.
گاهی اوقات محصولاتی وجود داشتند که تاریخ انقضاء آنها گذشته بود و من نمیخواستم آنها را بفروشم. درباره آن با صاحبکار صحبت کردم. به عواقب منفی فروش آنها اشاره کردم و یک پیشنهاد منطقی درباره نحوه اداره این موضوع به او ارائه کردم. اما او با من موافقت نکرد. کمی احساس درماندگی کردم و فکر کردم: «هر چه باشد. این من نیستم که میخواهم آنها را بفروشم.» اما بعد از فروش محصولی منقضیشده به یک مشتری قدیمی او هرگز دوباره برنگشت. میدانستم اشتباه کردم و واقعاً پشیمان بودم.
بهعنوان تمرینکننده دافا نمیتوانستم چنین کارهای بدی را انجام دهم. بنابراین تصمیم گرفتم خودم تمام موادغذایی منقضیشده را بخرم. در آن ماه بیش از 100 یوآن برای غذای منقضیشده خرج کردم. فکر کردم: «فقط به آن اینگونه نگاه خواهم کرد که گویی پول را برای مقاصد خوبی اهدا کردهام.» بعد از آن به آرامش دست یافتم. با این حال، هنگامی که در آن ماه حقوقم را گرفتم، فهمیدم که در نهایت آن پول را از دست ندادهام. معجزه بود. فهمیدم که باید تشویقی از جانب استاد باشد که به من اشاره کردند که کار درست را انجام دادهام.
وقتی بهدلیل روشنگری حقایق دستگیر شدم، در اداره پلیس با مأموران پلیس درباره دافا و آزار و شکنجه صحبت کردم. به آنها گفتم که فالون دافا چقدر عالی است و درباره تجربهام در کار صحبت کردم و اینکه چگونه از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی میکنم. آنها بسیار تحت تأثیر قرار گرفتند و گفتند: «تو خیلی خوب هستی!» به آنها گفتم که دافا بود که مرا تغییر داد. پلیس فهمید و مرا آزاد کرد.
استاد بیان کردند:
«همچنين میخواهم به شما بگويم كه سرشت شما در گذشته واقعاً براساس خودپرستي و خود خواهي بود. از حالا به بعد هر آنچه كه انجام ميدهيد، اول بايد ديگران را در نظر بگيريد تا اينكه روشنبيني درستِ ازخودگذشتگي و نوعدوستي را كسب كنيد. بنابراين از حالا به بعد هر آنچه كه انجام ميدهيد يا هر آنچه كه ميگوييد، باید ديگران- يا حتي نسلهاي آينده- را همراه با ثبات هميشگي دافا در نظر بگيريد.» (كوتاهی نداشتن در سرشت بودايی، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
آزار و شکنجه تمرینکنندگان فالون گونگ به مدت 20 سال ادامه داشته است. در مسیر روشنگری حقایق و نجات موجودات ذیشعور، هر زمان که با درگیری یا رفتار ناعادلانه روبرو میشدم، همیشه آموزههای استاد را بهیاد میآورم. از خودم میپرسیدم: «آیا من واقعاً و از صمیم قلب با دیگران خوبم؟ آیا کاری هست که بتوانم بهتر انجام دهم؟ چگونه میتوانم در آینده بهتر عمل کنم؟»
بیش از یک دهه است که دافا را تمرین میکنم و در مقایسه با آن دسته از تمرینکنندگانی که بسیار کوشا هستند، هنوز فاصله زیادی دارم. گاهی اوقات احساس میکنم به اندازه کافی کوشا نیستم. هنوز هم برخی از عقاید و تصورات بد بشری و وابستگیهایی دارم که باید آنها را از بین ببرم. با این حال، دافا راهی روشن را به من نشان داده است و به سوی نور آسمان خواهم رفت. امیدوارم که همه مردم دافا را درک کنند و از حقایق آزار و شکنجه آگاه شوند.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.