(Minghui.org) در استان جیلین زندگی می‌کنم و 21 سال است که فالون دافا را تمرین می‌کنم. خانواده همسرم این روش را به من معرفی کردند. آنها گفتند که فالون دافا برای سلامتی و تندرستی بسیار عالی است. بعد از شروع تمرین، بیماری‌های آنها به‌سرعت از بین رفته بود. من شاهد این موضوع بودم، بنابراین موافقت کردم کتاب جوآن فالون را بخوانم. اگرچه فکر می‌کردم دافا خوب است، اما آن موقع تمرین این روش را شروع نکردم.

وقتی تمرین را شروع کردم

مچ پایم در سال 1996 مجروح شد و همین امر باعث پارگی مویرگ‌ها شد. سعی کردم یکی از مدارس چی گونگ را امتحان کنم، اما کمکی نکرد. معالجه در بیمارستان را نیز امتحان کردم، اما آن نیز کمکی نکرد. در آن زمان فقط 26 سال داشتم و نمی‌خواستم تا آخر عمر در راه‌رفتن مشکل داشته باشم. بسیار احساس ناامیدی می‌کردم!

در 17فوریه1997 در رؤیایی دیدم که در قایقی درحال غرق شدنم. از قایق فرار کردم و به سمت خانه‌ای رفتم. پیرمردی آمد و مرا به مکانی برد و از شخصی در آنجا خواست که نام مرا ثبت کند.

وقتی از خواب بیدار شدم، خواستم که فالون دافا را یاد بگیرم. می‌دانستم زمان مناسب است و نمی‌خواستم فرصت را از دست بدهم.
قبلاً هرگز عادت نداشتم که صبح زود از خواب بیدار شوم، اما هر روز ساعت 4 صبح بیدار می‌شدم تا با مادرشوهرم تمرین‌ها را در محل تمرین انجام دهم هرچند که هوا بسیار سرد بود. 

در روز دوم، دستیار محل تمرین مرا به خانه‌اش دعوت کرد تا فیلم سخنرانی‌های استاد لی هنگجی را تماشا کنم. من و مادرشوهرم تاکسی گرفتیم تا به خانه‌اش برویم اما به‌طور غیرمنتظره این برنامه لغو شد. روز بعد دوباره تاکسی گرفتیم و سخنرانی اول را تماشا کردیم.
مادرشوهرم پیشنهاد کرد که به‌جای پرداخت هزینه تاکسی، پیاده به خانه برگردیم. من نیز موافقت کردم او را همراهی کنم. در کمال تعجب، وقتی قدم می‌زدم مچ پایم اصلاً درد نداشت. مچ پایم درمان شده بود!

هیجان‌زده شدم؛ فالون دافا معجزه آساست! مچ پایم پس از تماشای فقط یک سخنرانی، معالجه شد و من هیچ پولی پرداخت نکردم! بیمارستان نتوانست مچ پایم را درمان کند اما دافا آن را درمان کرد. بعداً، پرکاری تیروئید، بواسیر و سایر بیماری‌ها نیز از بین رفتند.

بخشش

همان‌طور که صبح‌ها در تمرینات گروهی شرکت می‌کردم و جوآن فالون را هر روز می‌خواندم، درکم از جهان به‌طور مداوم تغییر می‌کرد. وابستگی‌ام به رقابت ازبین رفت زیرا استاد از ما می‌خواهند تا نیکخواهی خود را پرورش دهیم:

«وقتی ضربه می‌خورید، در عوض آن ضربه نزنید یا وقتی به شما دشنام می‌دهند پاسخ ندهید.» (آموزش فا کنفرانس سیدنی)

دافا الزامات بالاتری برای تزکیه‌کنندگان طلب می‌کند.

یک سال پس از اینکه این تمرین را شروع کردم، شوهرم با خانمی وارد رابطه شد. او به‌خاطر رفتارش دچار بیماری‌های مقاربتی شد. وقتی ازدواج کردیم، من و همسرم قول دادیم به یکدیگر خیانت نکنیم. گفتیم اگر هرکدام از ما با شخص دیگری رابطه داشته باشیم به ازدواج پایان می‌دهیم. هیچ وقت فکر نمی‌کردم او به من خیانت کند!

اولین فکرم این بود که طلاق درخواست کنم. اما به‌عنوان تمرین‌کنندگان دافا، تلاش می‌کنیم بردبار و نیکخواه باشیم. باید او را می‌بخشیدم!

از او پرسیدم آیا قولی را که هنگام ازدواج داده به‌خاطر می‌آورد. به او گفتم چون فالون دافا را تمرین می‌کنم درخواست طلاق ندارم. بحثی نکردیم و او را برای درمان بیماری‌اش به بیمارستان بردم.

دفعه بعد که از شهر خارج شد، پس از بازگشت، بیماری‌اش بدتر به‌نظر می‌رسید، ازاین‌رو حدس زدم که هنوز رابطه دارد. با دانستن این موضوع، نمی‌توانستم بخوابم و دوباره به فکر طلاق افتادم. او سپس قول داد كه به این کارش خاتمه می‌دهد و من بخشیدمش.

بعداً گاه‌‌گاهی به آن فکر می‌کردم و باز به فکر طلاق می‌افتادم. اما به یاد این آموزۀ استاد در جوآن فالون ‌افتادم:

«آن‌چه‌ از دست‌ مي‌دهيم‌ درواقع‌ چيزي‌ بد است‌. آن چيست‌؟ آن كارما است‌ و با تمام وابستگي‌هاي‌ مختلفي که مردم دارند در هم تنيده شده است. براي‌ مثال‌، مردم‌ عادي‌ همه نوع ضعف شين‌شينگ دارند و انواع‌ و اقسام کارهاي بد انجام مي‌دهند تا به خودشان سود برسانند. بنابراين اين مادۀ سياه، كارما را به‌دست‌ مي‌آورند. كارما‌ مستقيماً به‌ وابستگي‌هاي ما ارتباط دارد. براي‌ از بين‌ بردن‌ آن چيزهاي بد‌، بايد اول‌ از همه‌ فكرمان را عوض‌ كنيم.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

به این آگاه شدم که اگر خودم را تغییر دهم هر چیز دیگری نیز بهتر می‌شود. به‌طور واقعی او را بخشیدم و دیگر طلاق نخواستم.

فالون دافا شگفت انگیز است!

یک روز پدرم تماس گرفت و گفت پسرم تصادف کرده است. دوچرخه‌ای با او برخورد و او را به زمین زده بود. دوچرخه‌سوار او را برای درمان به بیمارستان برده بود.

دوچرخه‌سوار برای پسرم دارو و غذا خریداری کرد و می‌خواست مقداری پول به من بدهد. به او گفتم: «تو عمداً پسرم را به زمین نزدی. من تمرین‌کننده فالون دافا هستم. لطفاً پول و غذا را پس بگیر. پسرم حالش خوب می‌شود.» او پول را پس گرفت اما اصرار داشت غذا را پس نگیرد.

پسرم بعد از ناهار چرت زد. شنیدم که او می‌گفت: «لطفاً وقتی دستانم را ماساژ می‌دهید به آرامی این کار را انجام بدهید.» بلند شدم تا وضعیت او را بررسی کنم و دیدم که عمیقاً خوابیده است. او تمام بعدازظهر خوابید و وقتی از خواب بیدار شد به من گفت دستش دیگر دردی ندارد. می‌دانستم این استاد هستند که دست او را درمان کردند.

روز بعد دوچرخه‌سوار دوباره به عیادت ما آمد. به او گفتم که دست پسرم درمان شده است. او باور نکرد. بنابراین از او خواستم خودش بیاید و از نزدیک ببیند. او شگفت‌زده شده بود و با تعجب گفت: «فالون دافا فوق‌العاده است! من هم می‌خواهم این را یاد بگیرم!»