(Minghui.org) به مناسبت سال نو چینی پیام‌های تبریک بسیاری برای استاد لی فرستاده شده است. در میان افرادی که تبریک خود را ارسال کرده‌اند، حامیان فالون دافا نیز به چشم می‌خورند، درحالی که بسیاری از آنها وضعیت سلامتی‌شان بهبود یافته یا از خطرات جان سالم به‌در برده‌اند. آنها وقوع این معجزات را به حمایت‌شان از فالون دافا نسبت می‌دهند و از استاد لی سپاسگزارند که آنها را مورد برکت قرار دادند و زندگی بهتری به آنها عطا کردند.

در زیر چند نمونه از این ماجراها ارائه شده است.

پیرمرد: «فقط فالون دافا می‌تواند قلب مردم را تغییر دهد»

مردی 75ساله هستم که در روستای دورافتاده‌ای در شهرستان جینگژو، استان هونان، زندگی می‌کنم. در جوانی در نیروی دریایی خدمت و پس از بازنشستگی از ارتش، چند سال به‌عنوان مسئول روستا فعالیت می‌کردم.

طی فعالیتم در این زمینه، به تعدادی از تمرین‌کنندگان فالون دافا برخورد کردم که درباره آزار و شکنجه غیرقانونی و ظالمانه ایمان‌شان به‌دست حزب کمونیست چین به من گفتند. سه کتاب به من دادند که بخوانم، از جمله نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست، مأموریت نهایی کمونیسم و شبح کمونیسم درحال حکمرانی بر جهان ما.

این کتاب‌ها کمک کردند تا بفهمم که چرا با آغاز حاکمیت ح‌ک‌چ بر چین، اخلاقیات مردم رو به انحطاط رفته است. فهمیدم ح‌ک‌چ فرهنگ سنتی چین را نابود و ذهن مردم را تحریف کرده است. جای تعجب نیست که بسیاری از مردم بدون نگرانی از عواقب کارهای بدشان، مرتکب شرارت می‌شوند.

سپس آنچه را که سال‌ها تجربه کرده بودم و باعث ناراحتی‌ام شده بودند، به یاد آوردم.

در بیرون ساختمان خانه‌ام رودخانه‌ای است و یک بار زنی باردار و کودکی را از غرق شدن در آن رودخانه نجات دادم، اما خانواده‌‌شان به جای تشکر از من، سعی کردند مرا به‌خاطر آن حادثه مقصر بدانند و از من پول اخاذی کنند.

وقتی دیدم که چند گوسفند در حال چرای محصولات برداشت‌شدۀ یکی از روستاییان هستند، با عجله نزد صاحب محصول رفتم و گفتم که گوسفندان را دور کند. او مشکوک شد که آنها گوسفندهای من هستند (در حالیکه اینطور نبود) و مرا متهم کرد که سعی دارم تقصیر را گردن سایرین بیندازم.

یکی از همسایگانم خواست که کمی علوفه سبز به او بدهم. گفتم که اگر بعد از تغذیه خوک‌هایم، علوفه‌ای اضافه ماند، مقداری به او می‌دهم، اما در کمال شوک و تعجب، او روی علوفه‌هایم کود ریخت و خوکم چند روز بعد جان باخت.

تصمیم گرفتم مثل سایر روستائیان یا همسایه‌ام رفتار نکنم. بعد از صحبت با تمرین‌کنندگان دافا و خواندن سه کتابی که به من داده بودند، عهد کردم که فرد بهتری باشم. اغلب عبارات «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، ‌نیکخواهی، بردباری خوب است» را نیز تکرار می‌کردم.

امسال تب خوکی آفریقایی روستای‌مان را فرا گرفت، اما دام‌هایم سالم ماندند و برداشت بسیار خوبی نیز داشتم. شک ندارم که به‌خاطر حمایتم از فالون دافا، این برکت نصیبم شد.

اطمینان دارم که فقط فالون دافا می‌تواند قلب مردم را تغییر دهد و قصد دارم ماجرایم را با تعداد بیشتری از مردم به اشتراک بگذارم. امیدوارم که آنها نیز بتوانند از مزایای حمایت کردن از فالون دافا بهره‌مند شوند.

در حالی که سال نو چینی2020 را جشن می‌گیریم، سال نو را به استاد لی تبریک می‌گویم!

بهره‌مندی همۀ اعضای خانواده از مزایای تمرین فالون دافا

49ساله و ساکن استان هنان هستم. 6 خواهر و برادر دارم و خانواده خواهر بزرگم نخستین کسانی بودند که با فالون دافا آشنا شدند. 3 خواهرشوهرش همگی فالون دافا را تمرین می‌کنند و اغلب به او و شوهرش یادآوری می‌کردند که عبارات «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار کنند. خواهر 53ساله‌ام به‌نوبه خود، دربارۀ این روش تزکیه به من و سایر خواهران و برادرانم گفت. بسیاری از افراد خانوادۀ بزرگ ما از مزایای حمایت‌شان از فالون دافا بهره‌مند شده‌اند.

در سال 1998 مشخص شد که دختر خواهرم دچار تومور بدخیم مغز استخوان شده است. برادرشوهر خواهرم قبل از عمل  خواهرزاده‌ام جوآن فالون را برایش خواند. بعد از عمل، جراح گفت که به‌طور تصادفی به عصبی آسیب رسانده است و خواهرزاده‌ام از یک پا یا یک دست فلج می‌شود، اما حال خواهرزاده‌ام کاملاً خوب شد و برای اخذ مدرک لیسانس به تحصیلش ادامه داد. او اکنون متخصصی جوان و سالم در حوزه تحصیلی‌اش است.

خواهرزاده شوهرخواهرم در سال 2006 ناگهان خون بالا آورد و هشیاری‌اش را از دست داد. پزشکان تشخیص دادند که به سرطان کبد دچار شده و بیماری‌اش در مرحله نهایی‌ است. دامادم می‌دانست که فقط فالون دافا می‌تواند خواهرزاده‌اش را نجات دهد. او عبارت «فالون دافا خوب است» را مرتب تکرار ‌کرد و وقتی خواهرزاده‌اش به هوش آمد، از او نیز خواست که همین کار را انجام دهد. خواهرزاده‌اش به‌طرز معجزه‌آسایی چند روز بعد بهبود یافت.

شوهرخواهرم در سال 2007 توانست پروژه بزرگی بگیرد. قبل از آن، کسب‌‌وکارش کساد بود و فقط می‌توانست به‌زور امرار معاش کند. این پروژه خیلی زود رونق گرفت و او ظرف مدت فقط چند سال میلیونر شد. او اغلب می‌گوید که فرد خیلی باهوشی نیست، اما فالون دافا برکت را برایش به ارمغان آورده است.

خواهرم در سال 2009 پسر 6ساله‌اش را به دیدنم آورد و تصمیم گرفتیم با هم به دیدار مادرمان برویم. همراه خواهرم، پسرش و دخترم که در آن زمان 3ساله بود، سوار سه‌چرخه برقی بودیم. همانطور که از روی پل عبور می‌کردیم و به سمت بالای تپه می‌رفتیم، سه‌چرخه ناگهان متوقف شد و به‌سرعت شروع به عقب رفتن به سمت پل کرد. آنقدر وحشت کرده بودم که نمی‌دانستم باید پایم را روی ترمز بگذارم. اطراف پل هیچ حصار و نرده‌ای وجود نداشت و قبل از اینکه متوجه این موضوع شویم، یکی از لاستیک‌ها در لبه پل معلق شده بود. ناگهان سه‌چرخه به‌طور معجزه‌آسایی متوقف شد و همه با خیال راحت پیاده شدیم. خواهرم گفت که او در این مدت عبارات «فالون دافا خوب است» و «حقیقت،‌ نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار می‌کرده است. می‌دانستم که فالون دافا هر 4 نفر ما را نجات داده است.

در سال2010 به همراه مادرم که آن موقع 79ساله و ترک موتورسیكلتم نشسته بود، به راه‌آهن نزدیك می‌شدیم که ناگهان صدای سوت خطر قطار را شنیدم. آنقدر با شنیدن سوت خطر وحشت‌زده شده بودم که کنترل موتورم را از دست دادم. مادرم از روی موتور پرت شد و به زمین افتاد. بلافاصله دستانش خون آمد.

دو خانم به کمک مادرم آمدند و او را از روی زمین بلند کردند. مشخص شد که آنها تمرین‌کننده فالون دافا هستند. آنها به مادرم توصیه كردند كه عبارات «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار کند و یک دی‌وی‌دی حاوی اطلاعات فالون دافا به ما دادند.

به‌محض بازگشت به خانه، مادرم زخم‌هایش را شستشو داد و نزد پزشک نرفت یا از هیچ دارویی استفاده نکرد. زخم‌ها ظرف فقط چند روز بهبود یافتند.

تمام خانواده‌مان از استاد لی سپاسگزار هستند و سال نو چینی را به ایشان تبریک می‌گوییم!

ماجراهای یک کارگر مهاجر در تیانجین

کشاورزی در شهرستان سیهونگ، استان جیانگسو بودم و بعداً برای انجام کارهای موقتی به تیانجین رفتم. در تیانجین به چند تمرین‌کننده فالون دافا برخورد کردم که به من توصیه کردند از ح‌ک‌چ کناره‌گیری کرده و عبارات «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است» را تکرار کنم. توصیه‌شان را پذیرفتم و مورد برکت قرار گرفتم.

در ژوئن سال 2019 به‌طور ناگهانی به زونا مبتلا شدم و از این بیماری که درمانش سخت است، وحشت‌زده شده بودم. سپس به یاد آوردم که عبارات «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است» را تکرار کنم. زونا ظرف 2 هفته از بین رفت.

اینکه حقوق کارگران مهاجر دیر پرداخت شود یا حتی هیچ حقوقی به آنها پرداخت نشود، مشکل شایعی است. مدیرم بیش از 2 سال دستمزدم را به من پرداخت نکرده بود. به نهادهای مختلف دولتی می‌رفتم، و آنها فقط از پاسخگویی طفره می‌رفتند. با وکیلی مشورت کردم و او پیشنهاد داد که «سر و صدای بزرگی راه بیندازم،» اما تمرین‌کننده‌ای به من یادآوری کرد که عبارات «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است» را تکرار کنم. آرام شدم و به توصیه‌اش گوش کردم. در کمال تعجب، مدیرم فقط پس از چند هفته، بدهی‌اش را به من پرداخت کرد که در کل نزدیک به 200هزار یوآن بود.

راننده کامیون از دو تصادف جان سالم به در برد

راننده کامیونی در شهر یوئیانگ، استان هونان، هستم. خواهرم فالون دافا را تمرین می‌کند. وقتی او بازداشت شد، کتاب‌ها و مطالب دافای او را در جای امنی نزد خودم نگه داشتم و اغلب به ملاقاتش در بازداشتگاه می‌رفتم و درعوض مورد برکت قرار گرفتم.

حدود 7 سال پیش، من و همکارم سوار کامیونی به سمت استان هوبی می‌رفتیم. وقتی به مقصد رسیدیم، از کامیون پیاده شدم تا همکارم را راهنمایی کنم که کامیون را به عقب براند. یک سدان ناگهان از ناکجاآباد ظاهر شد، درحالی که درست به سمت من می‌راند. در آن زمان حدود 72 کیلوگرم وزن داشتم و بدون فکر کردن بالا پریدم. درست روی شیشه جلوی اتومبیل سدان فرود آمدم. راننده سدان مرا دید و ناگهان توقف کرد. آن نیرو مرا از کاپوت پایین انداخت و یادم است که قبل از اینکه از هوش بروم، فکر کردم: «نزدیک بود بمیرم.» وقتی به هوش آمدم، دست و صورتم خونریزی داشت و تکه‌های خرده‌شیشه‌ روی صورتم دیده می‌شد. راننده سدان مرا به بیمارستان رساند و پزشکان متوجه شدند که به جز جراحات بیرونی روی صورت و دستانم، اصلاً هیچ گونه جراحت داخلی ندارم.

سال گذشته از محل ساخت‌وسازی می‌گذشتم که ناگهان برق قطع شد و جرثقیل از کار افتاد. کابل جرثقیل در بادِ شدید مانند آونگی آویزان بود و تاب می‌خورد و به کامیونم برخورد ‌کرد و شیشه جلوی اتومبیلم را درست بالای سرم خرد کرد. مجبور شدم آنقدر ناگهانی ترمز کنم که لاستیک‌ها صدای ناهنجاری دادند و دود کردند. اگر کابل کمی پایین‌تر بود، جرثقیل به سرم برخورد می‌کرد.

می‌دانم که استاد لی در این دو سانحه وحشتناک از من محافظت کردند. استاد لی متشکرم!