(Minghui.org) سال‌ها است که درباره آزار و شکنجه فالون دافا توسط رژیم کمونیستی چین به دیگران اطلاع‌رسانی می‌کنم و یک روز با موردی روبرو شدم که تا امروز درخاطرم مانده است.

چوپان به من کمک می کند تا از یک گودال عبور کنم

یک روز برای توزیع مطالب اطلاع‌رسانی درباره فالون دافا به یک دهکده روستایی رفتم. هنگام غروب بود و می‌خواستم قبل از اینکه هوا کاملاً تاریک شود، به جاده اصلی برسم. اما یک گودال عمیق راهم را سد کرده بود و مانع رسیدنم به جاده اصلی می‌شد.

درحال فکر کردن درباره چگونگی عبور از گودال بودم که مردی میان‌سال با گله گوسفندش به نزدیکم آمد. تصمیم گرفتم که نگرانی‌ام را کنار بگذارم و ابتدا با او درباره آزار و شکنجه فالون دافا صحبت کنم. او از شنیدن توضیحات مربوط به فالون دافا و اینکه چرا این آزار و شکنجه هیچ مبنای قانونی ندارد، بسیار خوشحال شد. من هم خوشحال شدم زیرا او گفت حتی قبل از اینکه من با او صحبت کنم، درباره فالون دافا می‌دانسته است.

هنگامی که او فهمید من درحال تلاش برای رسیدن به جاده اصلی هستم، بلافاصله دوچرخه من را برداشت و در سراسر طول گودال آنرا حمل کرد. بعد از اینکه هردو به جاده اصلی رسیدیم، او گفت: «هیچ کسی نمی‌تواند راه را برای افرادی که حقیقت را پخش می‌کنند مسدود کند. پس چرا من به تمرین‌کنندگان فالون دافا کمک نکنم؟ شما تمرین‌کنندگان فالون دافا واقعاً برای مردم برکت به ارمغان می‌آورید.»

من از کلمات او تحت تأثیر قرار گرفتم و ماندم تا داستان آشنایی اولیه او با فالون دافا را بشنوم.

یک پسرعموی باهوش

او گفت که خانواده‌ای بزرگ و تعداد زیادی فامیل دارد. یکی از پسرعموهایش مرد روشن‌فکری بود که شرکت بزرگی در خارج از شهر داشت. این پسرعمو تعداد زیادی از تمرین‌کنندگان فالون دافا را می‌شناخت و با آنها رابطه خوبی داشت.

همه ساله وقتی این پسرعمو برای اینکه سال نو را با خانواده خود جشن بگیرد به زادگاه خود برمی‌گشت، بسیاری از مطالب اطلاع‌رسانی فالون دافا را با خود به آنجا می‌برد و همچنین فیلم‌های آشکارسازی حقیقت را برای همه اعضای خانواده‌اش پخش می‌کرد. او از خانواده خود می‌خواست که به چیزی که تمرین‌کنندگان فالون دافا می‌گویند گوش دهند. او به اعضای خانواده‌اش گفته بود: «هنگامی که یک تمرین‌کننده فالون دافا راجع به آزار و شکنجه با شما صحبت می‌کند، شما باید بادقت و صمیمانه به آنها گوش دهید و باید بهترین سعی‌ و تلاش‌تان را برای کمک و محافظت از آنها انجام دهید.»

ازآنجاکه این پسر عمو مورد احترام تمام اعضای فامیل بود، همه از جمله چوپانی که من ملاقات کردم، به توصیه‌های او احترام می‌گذاشتند. کل خانواده به نوبه خود برکت یافتند و از زندگی شاد و مرفه‌ای برخوردار بودند.

وقتی این را شنیدم، اشک‌هایم جاری شد. پسرعمویِ چوپان، فردی واقعاً باهوش بود و خوشبختی را برای تمام فامیل خود به ارمغان آورده بود.