(Minghui.org) سردردهایم به‌قدری شدید بودند که تمایلی به ادامۀ زندگی نداشتم. به دلیل ابتلا به بیماری‌های متعدد، مانند زخم معده، اختلال روانی، رماتیسم مفاصل و برونشیت مزمن در رنج و عذاب بودم. بنابراین تصمیم گرفتم فالون دافا را برای بهبود سلامتی‌ام یاد بگیرم.

سفرم به دافا

از بسیاری از متخصصین پزشکی درخواست کمک کرده بودم، اما فایده‌ای نداشت. ناامید بودم و حتی افکار خودکشی در ذهنم بود.

یک روز فرزندم به خانه آمد و به من گفت که گروهی از مردم با چشمان بسته در برف نشسته‌اند. آن علاقه‌ام را برانگیخت. فرزندم گفت که آنها در یک منطقۀ جنگلی در نزدیکی ما هستند، اما نمی‌دانست که آنها چه‌کار می‌کردند.

بعداً آن گروه را در پارکی در نزدیکی خانه‌ام دیدم و فهمیدم که روشی به نام فالون دافا را تمرین می‌کنند. وقتی با آنها صحبت کردم، با من بسیار مهربان بودند. پس از اینکه شنیدند چه‌قدر رنج می‌کشم، به من گفتند که بسیاری از مردم با بیماری‌هایی حتی بدتر از بیماری‌هایم پس از تمرین فالون دافا شفا یافته‌اند.

بانوی مسن مهربانی مرا به خانه‌اش برد تا تمرین‌ها را به من آموزش بدهد. فهمیدم که او قبلاً آنقدر مریض بوده که حتی نمی‌توانسته چوب غذاخوری را در دست بگیرد و فرزندانش فکر می‌کردند که به زودی می‌میرد. اما پس از شرکت در سخنرانی‌های معلم لی هنگجی سلامتی‌اش را بازیافت. او سال‌هاست که فالون دافا را تمرین می‌کند.

در خانه‌اش وقتی تصویر بنیانگذار و معلم این تمرین را دیدم، در بالای سرم احساس بی‌حسی کردم. این احساس شبیه این بود که الکتریسیته از میان بدنم به سمت پایم جریان داشت. وقتی به او گفتم که چه احساسی دارم، گفت: «تو رابطه‌ای تقدیری داری. معلم لی شروع به مراقبت از تو و پاکسازی بدنت کرده‌اند.»

خوشحال شدم و فکر کردم که معلم بسیار نیک‌خواه هستند و ایشان بسیار آشنا به‌نظر می‌رسیدند!

وقتی تمرین اول را انجام می‌دادم، جریان هوای سردی را احساس کردم که در بدنم به سمت پایین می‌رفت. پس از آن احساس گرما کردم، اما احساس راحتی بود. بازوانم را بالا بردم و آنها را به شکل دایره‌ای برای انجام تمرین دوم درآوردم و احساس کردم چیزی دور بازوانم می‌چرخد. آن تمرین‌کننده گفت که آن یک فالون (چرخ قانون) است که می‌چرخد. همچنین وقتی متوجه شد که نتوانستم هر دو پایم را برای نشستن در مدیتیشن در وضعیت لوتوس به حالت ضربدر درآورم، مرا تشویق کرد که به‌تدریج اما به‌طور پیوسته رشد کنم و وضعیتم را بهبود بخشم.

در روز سوم، هنگام خواب بعدازظهر، احساس کردم چیزی در پایین شکمم می‌چرخد. دانستم که معلم یک فالون برایم نصب کردند. آنقدر هیجان‌زده بودم که نتوانستم بخوابم، درنتیجه بلند شدم تا به فایل‌های ضبط‌شدۀ سخنرانی‌ها گوش کنم.

علاوه‌بر یادگیری تمرین‌ها، شروع به مطالعۀ تعالیم فا کردم. وقتی جوآن فالون برای اولین بار منتشر شد، تعداد نسخ موجود بسیار کمتر از تعداد تمرین‌کنندگان بود، درنتیجه بسیاری از مردم از یک کتاب به‌طور مشترک استفاده می‌کردند و به‌نوبت آن را می‌خواندند.

ازآنجاکه تمرین‌کنندۀ جدیدی بودم، به من اولویت داده شد تا یک نسخه از کتاب را خریداری کنم. سایر تمرین‌کنندگان به من توضیح دادند که کتاب بسیار ارزشمند است، بنابراین باید با احترام با آن رفتار کنم. آنها پیشنهاد کردند قبل از برداشتن کتاب، دستانم را بشویم، چیزی رویش ننویسم و صفحاتش را تا نکنم. همچنین اطمینان حاصل کردم که همیشه کتاب را در مکان تمیزی قرار دهم.

بهبودی چشمگیرم

چند روز پس از اینکه شروع به یادگیری فالون دافا کردم، بیماری‌هایم ازجمله سردردهای شدیدم ناپدید شدند. معلم لی بدون اینکه هیچ چیزی بخواهند، مرا از چنان درماندگی نجات دادند. هروقت به آن فکر می‌کنم، بی‌اندازه قدردان ایشان هستم!

یک ماه بعد، در محل کارم معاینۀ پزشکی دوره‌ای داشتیم و نتیجۀ معیانات من سلامتی کامل بود. همه در محل کار می‌دانستند که پس از تمرین فالون دافا بهبودی سریع و چشمگیری داشته‌ام. سپس محل کارم تصمیم گرفت مکانی برای تمرین ایجاد کند تا مردم تمرین‌ها را یاد بگیرند و هنگام زمان استراحت برای ناهار فا را مطالعه کنند. بسیاری از مردم ازجمله مدیران شرکت کردند.

در آخرهفته‌ها سایر تمرین‌کنندگان برای تماشای ویدیوهای سخنرانی‌های معلم به خانه‌ام می‌آمدند. برخی از آنها از فاصلۀ دوری می‌آمدند و تا دیروقت می‌ماندند تا سخنرانی‌ها را تماشا کنند. بسیاری از آنها اظهار داشتند که میدان انرژی شگفت‌انگیز است.

پی‌نوشت

این خاطرات مربوط به 25سال پیش است، زمانی که یک تمرین‌کنندۀ جدید بودم. اکنون بیش از 70 سال دارم. ]طی این مدت[ سالم بوده‌ام و بدون نیاز به کمک فرزندان یا سایر خویشاوندانم زندگی کرده‌ام. درعوض اغلب من از آنها نگهداری می‌کنم و هروقت نیاز باشد کمک‌شان می‌کنم.