(Minghui.org) به‌عنوان یک تمرین‌کنندۀ فالون دافا درک می‌کنیم که هیچ‌چیزی به‌طور اتفاقی روی نمی‌دهد. همیشه دلایلی پشت هر واقعه‌ای وجود دارد که ممکن است فرد در آن زمان به آن واقف نشود. مادامی‌که برای کاستی‌های‌مان به درون نگاه کنیم و براساس اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری عمل کنیم، چیزهای شگفت‌انگیز روی خواهند داد. مایلم دو ماجرایم را به‌اشتراک بگذارم.

در 1ژوئیه2019، فردی کنترلماشینش را ازدست داد و در خیابان با من برخورد کرد. پای چپ و چند استخوان قفسۀ سینه‌ام شکستند. پس از عکس‌برداری اشعۀ اکس، پزشک ارتوپد تصمیم گرفت که عمل جراحی بر رویم انجام دهد، اما هزینه‌اش 70هزار یوآن بود. به راننده گفتم که یک تمرین‌کنندۀ فالون دافا هستم و اگر به خانه بروم حالم خوب خواهد شد. گفتم که به این طریق هزینۀ عمل جراحی را برایش صرفه‌جویی خواهم کرد.

هر روز پس از رسیدن به خانه تمرین‌های فالون دافا را انجام دادم و تعالیم را مطالعه کردم. بیشتر روی پای راستم می‌ایستادم ولی با این‌وجود درد غیرقابل‌تحمل بود، اما تنبلی نکردم. با تقویت استاد طی مدت یک ماه کاملاً بهبود یافتم.

وقتی برای بررسی مجدد به بیمارستان رفتم، پزشک ارتوپد شوکه شد و گفت: «فالون دافا فوق‌العاده است! شگفت‌انگیز است!» به کارکنان پزشکی گفتم که چقدر فالون دافا فوق‌العاده است و چرا رژیم کمونیستی آن را مورد آزار و شکنجه قرار می‌دهد. به آنها سفارش کردم که از عضویت حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) خارج شوند و از آن دوری کنند. چند نفر از پزشکان و پرستاران آن روز ح‌ک‌چ و سازمان‌های جوانان آن را ترک کردند.

بعداً وقتی راننده و خانواده‌اش به دیدنم آمدند، همگی حیرت‌زده بودند از اینکه چنین سریع بهبود یافته بودم. آنها همگی از عضویت ح‌ک‌چ و سازمان‌های وابسته به آن خارج شدند.

در مارس امسال ماشین دیگری با من برخورد کرد. فوراً کنترل مثانه‌ام را ازدست دادم و نمی‌توانستم بلند شوم. از راننده خواستم که کمکم کند تا بلند شوم. او بسیار نگران بود و پیشنهاد کرد که به بیمارستان برویم. گفتم که یک تمرین‌کنندۀ فالون دافا هستم و حالم خوب خواهد شد؛ به بیمارستان نخواهم رفت. به او دربارۀ آزار و شکنجه گفتم و ترغیبش کردم که از عضویت ح‌ک‌چ و سازمان‌های وابسته به آن خارج شود.

دخترم خارج از شهر کار می‌کرد. دربارۀ تصادف چیزی به او نگفتم. پس از اینکه به خانه رسیدم، کمرم شدیداً درد گرفت. تشنه و گرسنه بودم، اما غذا از گلویم پایین نمی‌رفت. معده‌ام باد کرده بود و درد می‌کرد. برادر و برادرزاده‌ام وادارم کردند که به بیمارستان بروم و نتایج عکس‌برداری نشان داد که ستون فقراتم آسیب جدی دیده است. جراح ارتوپد قصد داشت که برای عمل جراحی مرا بستری کند. گفت که اگر استخوان روی عصب فشار بیاورد، فلج خواهم شد. او درست می‌گفت و درواقع برای مردم عادی آن اتفاق می‌افتاد. اما من یک تمرین‌کنندۀ دافا هستم. به استاد و دافا باور دارم.

استاد به ما گفتند:

«[اگر] افکار مریدان به اندازه کافی درست باشد
استاد نیروی آسمانی را برمی‌گرداند»
(«پیوند استاد و مرید»، هنگ یین جلد دوم)

از برادر و برادرزاده‌ام خواستم که مرا به خانه ببرند و بعد هم‌تمرین‌کنندگان به دیدنم آمدند.

با نظم و ترتیب استاد، یکی از هم‌تمرین‌کنندگان مرا به خانه‌اش برد. تعالیم دافا را مطالعه کردیم و هر روز تمرین‌ها را انجام دادیم. با اینکه از شدت درد عرق می‌ریختم، آن را تحمل کردم و تمام تمرین‌ها را انجام دادم. می‌توانستم تقویت استاد را  در این روند احساس کنم.

آن هم‌تمرین‌کننده خیلی به من رسیدگی می‌کرد و مراقبم بود. پس از ده روز توانستم از خودم مراقبت کنم. شانزده روز بعد، مجدداً بیرون رفتم تا درخصوص آزار و شکنجه به مردم در خیابان اطلاع‌رسانی کنم.

وقتی فرد یک فای راستین را تمرین می‌کند، درحالی‌که بدهی‌های کارمایی‌ جمع‌شده از زندگی‌های قبلی‌اش را بازپرداخت می‌کند، به‌طور اجتناب‌ناپذیری با سختی‌هایی مواجه خواهد شد. نکتۀ کلیدی این است که قلب‌مان را در این روند تزکیه کنیم. در این حین استاد همواره مراقب ما هستند و از ما محافظت می‌کنند. بدون مراقبت استاد، قادر نخواهیم بود تزکیه کنیم.

استاد به ما گفتند:

«در میان حقیقت و دروغ، روشن‌بینی [یا آگاهی] مهم است.»
(«روشن‌بینی»، نکات اصلی برای پیشرفت بیش‌تر)

براساس تعالیم فا تزکیه خواهم کرد، با اصول دافا ایستادگی خواهم کرد، الزامات دافا را رعایت خواهم کرد و با سایرین مهربان و باملاحظه خواهم بود. برای مراقبت و تقویت، فقط به امید حمایت استاد هستم.

عمیقاً به‌خاطر نجات نیک‌خواهانۀ استاد سپاسگزارم. به‌طور کوشا تزکیه خواهم کرد و موجودات ذی‌شعور بیشتری را نجات خواهم داد. استاد را ناامید نخواهم کرد.