(Minghui.org) هیئت مدیره شرکتی که در آن کار میکردم تصمیم گرفت در 40 سالگی زمانیکه هنوز در اوج کارم بودم ناگهان مرا بازنشسته کند. علتش این بود که باورم به فالوندافا را رها نکردم. برای این اتفاق ناگهانی اصلاً آماده نبودم.
یک شرکت دولتی برای کار در شیفت عصر، دستمزدی بسیار بیشتری از حقوق بازنشستگیام پیشنهاد کرد. نمیدانستم که آنها چگونه اطلاعات مربوط به بازنشستگیام را بهدست آورده بودند. پیشنهاد دادم که نیمی از روز را برای آنها کار کنم تا بتوانم بقیه روز را در پروژههای دافا بگذرانم و آنها به صلاحدید خود به من پول بدهند. آنها بلافاصله موافقت کردند و همچنان همان حقوق را برایم درنظر گرفتند. به آنها گفتم که فالوندافا را تمرین میکنم و آنها گفتند که این موضوع را میدانستند.
بلافاصله کار جدیدم را شروع کردم. بعداً متوجه شدم كه استاد این فرصت را برایم ترتیب دادهاند.
تحسین تمرینکنندگان فالونگونگ
کارفرمای جدیدم از من خواست که مسئولیت ساخت تونل سنگی را بهعهده بگیرم و زمان کوتاهی برای آن درنظر گرفته شده بود. آنها امیدوار بودند که بتوانم در آن زمان کار را انجام دهم. وقتی کار به مرحله ساختن دهانه تونل رسید متوجه شدم كهسنگریزههایی که تیم ساخت و ساز برای درست کردن بتن از آن استفاده میکردند، خاک زیادی داشت و از استاندارد مطلوبی برخوردار نبود و اگر از آن سنگریزهها در کار استفاده میشد، كیفیت کار پایین میآمد و همچنین خطرناک بود. کار را متوقف کردم و به آنها گفتم که قبل از ادامه کار، شنها را بشویند و غربال کنند.
شرکت از تأخیر کار مضطرب شد. مهندس ارشد تیم ساخت و ساز ساعت 11 شب با من تماس گرفت و مرا سوار ماشینش کرد. آنها وقتیکه نیمی از مسیر منتهی به سالن ورزشی را طی کردند، ایستادند و گفتند که به داخل میروند تا استراحت کنند، سپس یک بسته پول را که در روزنامه پیچیده شده بود را به من دادند. آنها گفتند این پاداش سختکوشیام است. از آنها خواستم که به سمت پروژه برگردیم، زیرا کار زیادی در آنجا داریم. آنها گفتند که آنجا کاری نیست. متوجه منظورشان شدم و پول را پس دادم. اما آنها اصرار داشتند که آن را به من بدهند. عصبانی شدم و تهدید کردم که پول را از پنجره به داخل دره میاندازم.
مهندس ارشد پرسید: «تو مطمئنی که آن را نمیخواهی؟» بدون هیچ تردیدی جواب دادم: «بله اطمینان دارم» او سؤال کرد:«پس چرا با بدجنسی جلوی کار ما را گرفتی؟» گفتم: «برای تضمین کیفیت کارمان. این پروژه بزرگی است. آیا این دلیل مناسبی برای متوقف کردن کار نیست؟» «بله، مطمئناً» او مدتی به من خیره شد و سپس دستش را به نشان تأیید بلند کرد و گفت: «تو را تحسین میکنم. به خانه برمیگردانمت و سپس برای شستن سنگریزهها به محل ساخت و ساز میروم. از کیفیت شن مطمئن خواهم شد.»
بعداً برای آنها درباره فالوندافا روشنگری حقیقتکردم و اصول فرد خوبی بودن را برایشان توضیح دادم. آنها تحت تأثیر قرار گرفتند و گفتند: «سالها در پروژههای ساختوساز کار کردهام. دیگران همیشه از ما درخواست پول میکنند درصورتیکه شما تمرینکنندگان فالوندافا از پذیرش آن امتناع میکنید. شما را تحسین میکنم!»
یک روز بازاریابی از جنوب چین مواد مورد نیازمان را به محل کار آورد و تحویل داد. او میدانست که من چای دوست دارم و مقداری چای تازه برایم آورد. گفت آن را برای خودم نگه دارم و آن را به افراد دیگر ندهم. دو سال بعد که شروع به استفاده از آن چای کردم، در زیر جعبههای چای، نصف کیسه پول نقد پیدا کردم. مدتی طول کشید تا او را پیدا کنم. از او بهخاطر سخاوتش تشکر کردم، اما گفتم که پول را قبول نمیکنم، زیرا فالوندافا را تمرین میکنم. حقیقت را برایش روشن کردم. ما دوستان خوبی شدیم و او بارها از من دعوت کرد که به دیدارش بروم.
اعتماد و به رسمیت شناختن فالون دافا
من 20 سال تجربه در ساخت تونل دارم. بنابراین پروژه بهراحتی و سریعتر از آنچه پیش بینی میشد پیش رفت. تیم مدیریتی از من تعریف و تمجید کردند و به من پاداش دادند. آنها از من خواستند تا مسئولیت برنامههای تأیید پروژه را بهعهده بگیرم.
یک ماه بعد از من خواسته شد تا مسئولیت بازسازی ساختمان، نصب تجهیزات، تجهیزات اتوماسیون و هزینههای مالی بالغ بر 50 میلیون یوآن را بر عهده بگیرم. مدیر ارشد به من گفت: «اگر تو مسئولیت تمام این پروژهها، بهویژه قسمت مالی را بر عهده بگیری، خیالمان راحت خواهد بود. وقتی اسناد نهایی را امضاء میکنم ، هیچ نگرانی ندارم و شبها راحت خواهم خوابید.»
آنها میدانستند که من فالوندافا را تمرین میکنم. این اعتماد به شخص من نبود. بلکه، این اعتماد به فالوندافا و به رسمیت شناختن فالوندافا بود.
روشنگری حقیقت در هر زمان ممکن
بعداً به کار جدیدی منصوب شدم، خواندن نقشههای خاص مهندسی. هر طرحی را که مطابق استاندارد نبود یا بر کیفیت ساخت تأثیر میگذاشت تأیید نمیکردم. اما انعطافپذیر هم بودم. ما مهندسان جوان زیادی داشتیم که بسیار توانمند و از شهرت خود بسیار آگاه بودند. من اغلب کار آنها را در نقشهکشی بررسی میکردم و هیچ مشکلی نمیدیدم. بنابراین آنها با من خوب بودند. پایه خوبی برای روشنگری حقیقت در آینده برای آنها ایجاد میکردم. برخی از تمرینکنندگان با من شوخی میکردند که من در دنیای آیندهام مهندسان زیادی خواهم داشت.
محل کارم نزدیک یک محل گردشگری بود که بسیاری از گردشگران از آن بازدید میکردند. در زمان استراحت صبح و بعدازظهر به آنجا میرفتم تا حقیقت را برای مردم روشن کنم. یک روز با هشت جوان آمریکایی روبرو شدم و با انگلیسی دست و پا شکسته آنها را در مکان گردشگری راهنمایی کردم. هم زمان حقیقت را برای آنها روشن کردم. و به آنها یاد دادم که عبارات چینی «فالوندافا خوب است» و «حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» نوشته شده روی نشان یادبود را که به آنها داده بودم را بخوانند. یکی از آن جوانان مدتی مرا دنبال کرد و سپس برگشت و با صدای بلند به چینی گفت «فالوندافا خوب است» من هم دستم را به علامت تأیید برایش تکان دادم.
هر روز پیاده به شرکت میروم، اگرچه راه کمی نیست و در مسیرم، حقیقت را برای مردم روشن میکنم. بیش از ده سال است که این کار را انجام میدهم.
یک روز من و همسرم از پارکی عبور کردیم که گلهای زیادی دارد. این گلها گردشگرانی را به خود جلب کرده بود که بسیاری از آنها دانشجو بودند. از آنها عکس گرفتم و همچنین درباره گلها صحبت کردم. آنها خوشحال شدند و از من تشکر کردند. حقیقت را برای آنها روشن و به آنها کمک کردم تا از حزب کمونیست چین (حکچ) و سازمانهای جوانان وابسته به آن خارج شوند. بعضی اوقات آنها را دور هم جمع میکردم و به صورت گروهی حقیقت را برایشان روشن میکردم. یک روز 37 نشان یادبود توزیع کردم. به دو دانشجوی خانم فقط یک عدد رسید و آنها ناراحت شدند.
صرفه جویی هزینه در یک پروژه
هنگام بررسی نقشههای مهندسی مجبور بودم از سازههای ساختمانی بازدید کنم. یک محل خواسته بود که هر شنبه بازدید را انجام دهم. وقتی برای اولین بار به آنجا مراجعه کردم، کارگران آنجا نگران بودند که نتوانند مشکلشان را برطرف کنند. بسیاری از اتصالات ستونها باعث شده بود که میلگردهای تقویتکننده در قسمتهای زیادی خم شوند و آنها قادر به ادامه ساخت نبودند. با توجه به تجربه و تبحرم، از آنها خواستم میلگردهای خمیده در اتصالات را بردارند و به جای آن از میلگرد صاف استفاده کنند که به همان نتیجه حاصل میشد.
آنها با پیروی از پیشنهادم 60 هزار یوآن پسانداز کردند و پروژه را بهسرعت تکمیل کردند. آنها بسیار خوشحال بودند. من از این فرصت استفاده کردم و حقیقت را برایشان روشن کردم و آنها را ترغیب کردم تا از حکچ و سازمانهای جوانان وابسته به آن خارج شوند.
دوست دارم در سایتهای ساختمانی گشت بزنم و سپس میتوانم هر مشکلی را بهراحتی حل کنم و بدون مداخله حقایق را برای کارگران روشن کنم. اغلب با آنها گپ میزنم و هر زمان که لازم باشد به آنها در کارشان کمک میکنم. سپس از فرصتها استفاده میکنم و حقیقت را برای آنها روشن میکنم.
فرار از خطر
روزی من و همسرم مقداری وسایل مورد نیاز برای محل تولید مطالب روشنگری حقیقت را از مغازهای در شهر دیگر خریداری کردیم. ما حقیقت را برای صاحبان آن روشن کردیم و آنها موافقت کردند که از حکچ خارج شوند. بعد از رفتن ما، جوانی از مغازه به دنبال ما آمد. او کتاب دافا و سایر مطالب را خواست. او همچنین میخواست که حرکات تمرین را به او بیاموزم. بسیار صادق بهنظر میرسید. همزمان با تلفنش صحبت میکرد و در حال دادن آدرس محلی که در آن بودیم، به شخص پشت تلفن بود. فهمیدم که درحال گزارش دادن ما به پلیس است. اتوموبیلم را روشن کردم تا آنجا را ترک کنیم. او در اتومبیلم را نگه داشت و به ما اجازه نداد تا برویم. همسرم از خودرو پیاده شد و سعی کرد او را کنار بکشد. در آن زمان یک خودروی پلیس آمد. ۹ مأمور پلیس پیاده شدند و در ماشینم را باز کردند. آنها ماشین را جستجو کردند و عکس گرفتند. وسایلی را که خریداری کرده بودیم را با پلاستیکهای نشانهای بادبود مطابقت دادند اما موفق به یافتن چیز مشابهی نشدند.
آنها سعی کردند ما را سوار خودروی پلیس کنند. ما همکاری نکردیم و در قلبمان از استاد خواستیم که به ما کمک کنند تا بتوانیم آنجا را ترک کنیم. اصرار کردیم که مشکل را در همانجا حل کنند. در پایان مأموران منصرف شدند و گفتند که دفعه بعد باید مراقب باشیم.
با لطف محافظت استاد، در این آزمون موفق شدیم. با اتوموبیلمان به سلامت به خانه بازگشتیم.
در طی روند روشنگری حقیقت و نجات موجودات ذیشعور در طول این سالها، تلخیها، شادیها و اوقات خطرناک را تجربه کردهایم. اما در بیشتر مواقع از روند نجات موجودات ذیشعور و تحقق عهد و پیمانهای ماقبل تاریخمان لذت بردهایم. به لطف حمایتهای دلسوزانه استاد و تشویق و کمک همتمرینکنندگان، بهطور پیوسته در مسیر تزکیهمان قدم بر خواهیم داشت.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه روشنگری حقیقت