(Minghui.org) در سال 2009 بهدلیل تمرین فالون دافا به پنج سال حبس محکوم شدم و به من دستور داده شد که روزی پنج صفحه گزارش درباره عقاید و نظراتم بنویسم.
روز اول 10 صفحه نوشتم. رئیس لبخندی زد و مرا فردی بسیار موفق خواند. اما در حقیقت آنچه که نوشتم مربوط به تزکیه و آزار و شکنجهای بود که متحمل شده بودم.
تبدیل بدبختیها به مزایا
زندگیام قبل از تمرین دافا پر از رنج بود. بیماریهای زیادی داشتم، از جمله فشار خون بالا، مشکلات قلبی، اختلال عملکرد کلیه و بیماری پوستی. بسیار ناتوان بودم.
همسرم با کسی رابطه داشت و میخواست از من طلاق بگیرد. احساس کردم که باید فرزندانم را محافظت کنم و مانع ازهمپاشیدن خانوادهام شوم، بنابراین به همسرم اجازه دادم که به روابط نامشروع خود ادامه دهد. [تحمل] این وضعیت برایم ناگوار بود.
برای درمان به همه جا مراجعه کردم اما فایدهای نداشت. حتی میخواستم راهب شوم. در همین موقع، با فالون دافا آشنا شدم که سرنوشتم را تغییر داد. آقای لی هنگجی، بنیانگذار فالون دافا، مرا از جهنم بیرون کشیدند و زندگی دوبارهای به من بخشیدند. آموزههای فا را مطالعه کردم و پنج تمرین را آموختم. سپس برای رشد شینشینگم شروع به پیروی از الزامات دافا کردم.
ظرف یک ماه تمام بیماریهایم بهبود یافت. خیلی بهتر بهنظر میرسیدم و بسیار قویتر شدم. آن موقع 49 ساله بودم. قبل از تمرین دافا مانند یک پیرمرد بهنظر میرسیدم و نمیتوانستم کارهای زیادی انجام دهم. اما درست بعد از یک ماه تزکیه، بهنظر میرسید که به گذشته برگشتهام. دوباره مثل 30 سالهها شده بودم.
مدیریت کارخانه بسیار خوشحال بود و به من ترفیع داد. همسرم نیز راضی بود و خانوادهام در هماهنگی زندگی میکردند. در پایان سال بهعنوان کارشناس فنی شرکت و کارگر نمونه شناخته شدم.
آنها مرا با یک وانت پر از جوایز که شامل 1000 یوآن پول نقد، دوچرخه کوهستان 18 دندهای و یک دست کت و شلوار به سبک هنگ کنگ بود، به خانه رساندند. همسرم آنقدر خوشحال شد که به گریه افتاد. او به دخترمان گفت: «خیلی خوشحالم. حتی در رؤیاهایم نمیتوانستم چنین چیزی را تصور کنم! همه اینها توسط استاد لی و دافا به ما بخشیده شده است.»
آزار و شکنجه
این دوران خوش چهار سال ادامه داشت، از ماه مه1995 تا ژوئیه1999، زمانی که این رژیم کمونیستی آزار و شکنجه فالون دافا را آغاز کرد.
یک نامه 9 صفحهای به دبیر کمیته امور سیاسی و حقوقی نوشتم و آن را در 9اوت امضاء کردم. نامه دوم 11 صفحهای را در 29اوت نوشتم. در مورد چگونگی بهرهمندیام از تمرین دافا نوشتم و نامم، اسم کارفرما، آدرس خانه و شماره تلفنم را ارائه کردم.
در آن زمان، به مقامات دولتی اطمینان داشتم و امیدوار بودم که آنها پاسخ دهند. در عوض در 26سپتامبر در محل کار دستگیر شدم. مدیر کارخانه و سایر مدیران میخواستند از من محافظت کنند. آنها به پلیس گفتند که من فرد خوبی هستم، یک کارگر نمونه و کمککننده اصلی در خط مقدم کارخانه هستم.
اما دستور مستقیماً از کمیته حزب کمونیست شهر بود، بنابراین پلیس اصرار داشت مرا دستگیر کند. وقتی مرا بردند، مدیر کارخانه 300 یوآن از جیبش بیرون آورد و در جیبم گذاشت. به مدت نیم ماه بازداشت شدم.
پلیس خانهام را غارت کرد، عکس استاد لی را روی زمین انداخت و یک مأمور پایش را روی آن گذاشت. نوه چهار سالهام دوید و روی کفش مأمور تف کرد. مأمور لحظهای پایش را از روی عکس بلند کرد و نوهام عکس را بیرون کشید و داد زد: «استاد بزرگوار است! دافا عالی است!»
مأمور گوشهایش را کشید و او را در هوا بلند کرد. علیرغم اینکه نوهام گریه میکرد، مأمور او را زد، او را نیشگون گرفت و تهدید کرد. نوهام بعدازظهر آن روز تب کرد و به بیمارستان منتقل شد و تحت تزریق دارو قرار گرفت.
اما من معتقدم که نوهام بهخاطر صحبت کردن درباره استاد و دافا پاداش دریافت کرد. او در مدرسه نمرات بسیار عالی دریافت کرد و زمانی که فقط 12 سال داشت سه جایزه بینالمللی کسب کرد. یکی برای یک مقاله علمی و دو جایزه دیگر بهخاطر پروژههای هنری بود. او به مطالعه فا ادامه داد و به عضویت هیچ یک از سازمانهای جوانان حزب کمونیست (پیشگامان جوان یا لیگ جوانان) درنیامد.
مأموران زندان گفتند که هرچه نوشتم فقط در مورد خوبیهای فالون دافا است و به من دستور دادند که دیگر گزارش ننویسم. اما فکر کردم که باید به نوشتن ادامه دهم، بنابراین گفتم که میخواهم درخواست تجدید نظر ارائه دهم. من یک کاغذ و یک شیشه جوهر درخواست کردم. برای درخواست تجدیدنظرم اولین بار 15صفحه، دومین بار 20 صفحه و برای سومین بار 15 صفحه نوشتم.
هر بار درباره حقایق مربوط به دافا، وحشیانه بودن این آزار و شکنجه و عقوبت کارمایی که افراد شرور دریافت کرده بودند، مینوشتم. شرط کردم که دادخواستهای تجدیدنظرم باید به مرحله بعدی ارسال شود و هر کسی که آنها را رد کند مسئول خواهد بود. در پایان با شعری به خوانندگان توصیه کردم که خوبی پاداش داده میشود و بدی با عقوبت مواجه میشود.
آنها گفتند که فقط میتوانم سه بار درخواست تجدید نظر ارائه دهم و اجازه ندادند دیگر بیانیهای بنویسم. اما تصمیم گرفتم به نوشتن ادامه دهم. حتی یک میز کوچک، یک جعبه مقوا، چند ورق کاغذ و یک شیشه بزرگ جوهر درخواست کردم. نامهها را بعد از نوشتن داخل جعبه میگذاشتم.
درباره چیزهای زیادی نوشتم، از جمله تجارب تزکیه تمرینکنندگان فالون دافا، طاعون بزرگ روم و عقوبت کسانی که در گذشته در آزار و شکنجه افراد خوب شرکت کردند. پس از آن شخصی هفتهای یکبار آنها را تحویل میگرفت و دست به دست بین همکارانش منتقل میکرد.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه