(Minghui.org) پسرم 23 ساله و فارغ‌التحصیل دانشگاه است. وقتی کمتر از یک سال داشت، او را به مطالعه گروهی فا بردم. اما، هنگامی که حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) آزار و شکنجه فالون دافا را در سال 1999 آغاز کرد، مرا به یک اردوگاه کار اجباری فرستادند. او با پدرش زندگی سختی را متحمل شد. او همیشه می‌دانست که دافا خوب است، اما آن را رسماً تمرین نمی‌کرد و فقط گاهی اوقات با من و شوهرم می‌آمد تا فا را مطالعه کنیم و تمرینات را انجام دهیم.

شروع تمرین تزکیه

امسال، استان هوبی در طی پاندمی بیشترین آسیب را دید. شهرها و روستاهای استان هوبی نزدیک به دو ماه در قرنطینه بودند. پس از آن وضعیت بسیار بهتر شد، اما یافتن شغل دشوار بود. پسرم مجبور شد با ما بماند. ما سه نفر در خانه منزوی بودیم، بنابراین اوقات را با هم صرف مطالعه فا، انجام تمرینات و تبادل تجربه درباره نحوه تمرین فالون دافا کردیم. بنابراین یک محیط تزکیه گروهی کوچک را در خانه‌مان تشکیل دادیم.

پسرم در ابتدا خیلی تمرین نمی‌کرد. اما، پس از خواندن مقالات مربوط به تزکیه تمرین‌کنندگان جوان در وب‌سایت مینگهویی، تحت تأثیر قرار گرفت. او مصمم بود که خودش را بهبود بخشد. به‌عنوان یک گروه، همه ما به‌سرعت در تزکیه پیشرفت کردیم.

پسرم سال نو چینی را در خانه با ما گذراند. در آن زمان به‌خاطر درد پا روی تخت دراز کشیده بودم. او با دیدن این مسئله، اصرار داشت که فا را با من مطالعه کند. او مرا تشویق می‌کرد که با خودم به‌عنوان یک تمرین‌کننده رفتار کنم. او به من می‌گفت که وقتی شین‌شینگم بهبود می‌یابد پاهایم به‌طور طبیعی بهتر می‌شوند. پسرم این کار را انجام داد تا به پیشرفت من کمک کند، اما خودش را تزکیه نمی‌کرد.

یک روز به هنگام صرف ناهار، من و شوهرم به پسرم پیشنهاد کردیم که در همان نزدیکی شغلی پیدا کند، هر روز به خانه بیاید و ما همچنین می‌توانیم با هم تمرین کنیم. او بلافاصله عصبانی شد و گفت که ترجیح می‌دهد کشاورز شود تا اینکه در همان حوالی کار کند. او بدون خوردن غذا، با عصبانیت به اتاقش برگشت و حرف‌های ما را نادیده گرفت.

من بسیار ناامید شدم و با خودم فکر کردم: «اگر نمی‌خواهی این کار را انجام دهی، فراموشش کن، من تو را مجبور نمی‌کنم. اما با ما این‌طوری رفتار کردی. ما این همه تلاش کردیم تا تو را خوب تربیت کنیم، اما تو با ما این‌گونه رفتار می‌کنی.» خیلی غمگین بودم. علاوه‌بر این، پایم کاملاً دردناک بود. فراموش کرده بودم که یک تمرین‌کننده هستم و او به من کمک می‌کند تا شین‌شینگم را بهبود بخشم.

با مطالعه و تمرین مداوم، پسرم به‌وضوح درک کرد که او نیز در‌حال تزکیه است و نه اینکه فقط به من، مادرش کمک می‌کند. بعد از اینکه دیدگاهش را تغییر داد، توانست به درون نگاه کند و احساسات دیگران را در نظر بگیرد. او بسیار سریع پیشرفت کرد.

وقتی بعداً درباره این وضعیت با پسرم صحبت کردم، از او سؤال کردم که چرا در آن زمان این‌قدر عصبانی شد. او گفت که بسیار خودمحور بوده است، از غرورش محافظت می‌کرد، بدون اینکه احساسات مادر و پدرش را در نظر بگیرد. او بعداً، درک کرد که ما باید به‌عنوان یک تزکیه‌کننده با دیگران خوب باشیم، از جمله احترام به والدین‌مان. ما باید خودمان را مهار کنیم و فقط هر کاری که دلمان می‌خواهد انجام ندهیم.

پسر‌مان از آن زمان کاملاً تغییر کرده است. او هر روز صبحانه درست کرده، در کارهای خانه کمک می‌کرد، لباس می‌شست، زمین را تمیز می‌کرد، ظرف‌ها را می‌شست و ... قبلاً این کارها را انجام نمی‌داد. وقتی با پدرش اصطکاک داشتم، او به ما یادآوری می‌کرد که مانند یک تزکیه‌کننده باشیم و می‌گفت که این فرصتی عالی برای بهبود شین‌شینگ‌مان است.

پسرم اخیراً با برگزاری سه کلاس آنلاین کاملاً مشغول است. یک روز همسایه‌ای درِ خانه ما را زد تا یک خربزه زمستانی به من بدهد و پسرم در را باز کرد و خربزه را گرفت و همسایه رفت. به‌سرعت خودم را به دمِ در رساندم. همسایه را از پشت دیدم و گفتم: «متشکرم!» پسرم بلافاصله واکنش نشان داد: «اوه نه، من فقط به کلاسم فکر می‌کردم و حتی از او تشکر نکردم. این بی‌ادبی است.» در گذشته، او پیشقدم نمی‌شد تا درباره رفتارش تأمل کند، اما دافا او را تغییر داده است.

روشنگری حقیقت درباره دافا و آگاه‌کردن مردم

ما درک کردیم که زمان مهمی برای کمک به مردم در درک حقیقت درباره دافا است. یک روز با پسرمان به دیدار خانوادۀ عمویش رفتیم. امیدوار بودیم که خانواده‌اش برنامه‌های تلویزیونی مربوط به فالون دافا را از طریق فلش حافظه‌ای که به او داده بودیم تماشا کند. اما آنها فقط می‌خواستند برنامه‌های دیگری را تماشا کنند. پسرم به عمویش گفت: «عمو، بیایید برنامه‌های روی فلش حافظه را تماشا کنیم. آنها برنامه‌های خوبی هستند.» او از پسرعمویش خواست فلش حافظه را به تلویزیون وصل کند و نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست را پخش کند. به نظر نمی‌رسید که آنها این برنامه را دوست داشته باشند.

پس از شام، عمویش کنترل تلویزیون را برداشت تا برنامه‌های دیگری را از روی فلش حافظه انتخاب کند. او مدتی «ده دستورالعمل مینگهویی» را تماشا کرد و سپس «دافا در جهان» را انتخاب کرد. عمویش با تماشای آن برنامه‌ها شوکه شده بود. او گفت که معلوم شد سایر کشورها همه از فالون دافا حمایت می‌کنند، اما ح‌ک‌چ آنها را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهد. عمو اظهار داشت که حزب کمونیست چین برای کشور و مردم آن خوب نیست.

برخی از اقوام حاضر در خانۀ عمو درک نمی‌کردند که چرا دولت ایالات متحده علیه چین تحریم اعمال کرده است. من درباره آن براساس درکم توضیح دادم. دولت چین دولتی تحت کنترل حزب کمونیست چین است که علیه بشریت و موجودات الهی عمل می‌کند. شرکت هوآوی به دست ح‌ک‌چ کنترل می‌شود و اطلاعات در سرتاسر جهان را به سرقت برد و به این حزب شیطانی کمک کرد تا بشریت را مورد آزار و اذیت قرار دهد. ما درباره این موضوع بیشتر صحبت کردیم و عمه و عموی پسرم این موضوع را متوجه شدند، اما پسرعمو و همسرش هنوز تردید داشتند.

بعد از اینکه به خانه رسیدیم، پسرم برای کمک به آنها در درک حقیقت با آنها تماس گرفت. توضیح داد: «شما باید اطلاعات درست را از منابع خارج از کشور بخوانید. سرزمین اصلی چین تمام اطلاعات واقعی را مسدود کرده است. آنچه در تلویزیون می‌بینید نادرست است.» او ادامه داد تا حقیقت فالون دافا را روشن کند: «روش ما ‌در سیاست درگیر نمی‌شود. کمک به مردم برای درک حقیقت نجات مردم است. ما درگیر سیاست نمی‌شویم و در طلب قدرت نیستیم، بلکه می‌خواهیم مردم را آگاه کنیم.» پسرعمویش قول داده است که در آینده بیشتر وب‌سایت‌های پیشنهادی ما را بخواند.

پسر ما یک دوست خوبی از دوره دبیرستان داشت که بعداً به ارتش ملحق شد. پسرم نگران بود که ح‌ک‌چ او را شستشوی مغزی دهد. بنابراین به دیدار دوستش رفت و سعی کرد فیلم‌های نُه شرح و تفسیر را برای او پخش کند. اما دوستش رفت و جرئت تماشای آن را نداشت.

پسرم بسیار ناامید شد و درباره این وضعیتِ دوستش با من صحبت کرد. او را تشویق کردم که دوباره آن را امتحان کند و پیشنهادهایی درخصوص رویکردهای احتمالی را ارائه کردم که ممکن بود مفید باشند. پسرم با تشکر از من پیشنهادهای روشنگری حقیقت را پذیرفت. در گذشته، وقتی به او مشاوره می‌دادم، اصلاً حرفم را از عمق قلبش قبول نمی‌کرد. پسرم پس از گذر از برخی موانع، به‌تدریج بالغ‌تر می‌شود.

من از استاد لی (بنیانگذار) تشکر می‌کنم که فرصتی را برای خانواده ما فراهم کرد تا با هم فالون دافا را تمرین کنیم. ما فا را بیشتر مطالعه خواهیم کرد و سه کار را به‌خوبی انجام خواهیم داد. با پیروی از استاد، به خانه واقعی‌مان باز خواهیم گشت.