(Minghui.org) قبل از شروع تمرین فالون دافا بیماری‌های مختلفی داشتم. تمام خانواده نگران وضعیت من بودند.

ده بار باردار شده بودم و فقط دو بار زایمان کردم و هشت بارداری دیگر منجر به سقط جنین شد. پس از آن، به بسیاری از بیماری‌ها مبتلا شدم.

رحمم دچار عفونت بود و قاعدگی‌هایم غیرطبیعی بود. در ستون فقرات و پای راست درد داشتم. بی‌خوابی داشتم و اشتهایم خیلی کم بود. اغلب سردرد داشتم و گوش چپم ناشنوا بود. عصب بینایی‌ام آسیب دیده بود، که باعث مشکل در بینایی‌ام شده بود و اغلب باعث می‌شد از چشمانم اشک جاری شود. همچنین ریه‌هایم مشکل داشت، به‌طوری که به‌محض اینکه عصبانی می‌شدم، همراه با سرفه‌ام خون می‌آمد.

بیماری‌هایم پاکسازی شدند

در سال 1998، شوهرم شنید که فالون دافا دارای تأثیر درمانگری شگفت‌انگیزی است و از دو نفر خواست که سعی کنند مرا ترغیب کنند که آن را یاد بگیرم. یک شب با یکی از آنها به محل تمرین رفتم. به‌محض ورود، احساس راحتی داشتم.

به همراه دیگران تمرینات را انجام دادم، اما در حین تمرین دوم که دستانم را بالای سرم نگه داشتم، بسیار احساس خستگی کردم و می‌خواستم دستانم را پایین بیاورم. اما از این کار خجالت می‌کشیدم زیرا هیچ کسی این کار را نکرده بود. بنابراین تا آخر آن را ادامه دادم و بعد از آن احساس راحتی داشتم.

در مسیر بازگشت به خانه نفسم سنگین بود، اما خیلی زود احساس کردم کمی بهتر شدم. شخصی که مرا به محل تمرین برده بود، گفت: «شما واقعاً خوش‌شانس هستی. استاد از شما مراقبت می‌کنند.»

خیلی به آنچه گفت باور نداشتم. فکر کردم چون استاد را شخصاً ندیدم، چگونه می‌توانند از من مراقبت کنند؟

تا یک ماه به محل تمرین برنگشتم. اما هر زمان که به آن فکر می‌کردم، باز هم احساس خوبی در درونم داشتم.

روزی تب داشتم و چند روز مقداری دارو مصرف کردم و چای نوشیدم. ترکیب این دو که در گذشته بسیار خوب عمل کرده بودند، این بار کمکی نکرد.

وقتی به محل تمرین بازگشتم، این را به بعضی از تمرین‌کنندگان آنجا گفتم. آنها گفتند که این کار عمل نکرد زیرا علائم من بیانگر این بودند که استاد درحال پاکسازی بدنم هستند.

درخصوص اینکه این به چه معنی بود و چرا، آنها چیزی نگفتند. وقتی از آنها پرسیدم که چگونه می‌توانم پاسخ این سؤالات را بدانم، آنها پیشنهاد کردند که در مطالعات گروهی فا شرکت کنم و درباره فالون دافا بیشتر بدانم.

آن شب در مطالعه گروهی فا شرکت کردم. آن خانه ملو از تمرین‌کنندگان بود. می‌ترسیدم که مجبور شوم مدام به توالت بروم، بنابراین تصمیم گرفتم کنار توالت بنشینم. اما اصلاً مجبور نشدم به توالت بروم.

چند روز بعد، احساسی شبیه تب داشتم. اما این بار به‌وضوح به‌یاد آوردم که استاد درحال پاکسازی بدنم هستند. چای ننوشیدم و هیچ دارویی مصرف نکردم و تب از بین رفت. از آن زمان بیمار نشده‌ام. با دیدن اینکه بعد از شروع تمرین، دیگر بیمار نشدم، تمام خانواده‌ام فهمیدند که دافا واقعاً شگفت‌انگیز است!

ایمن‌ماندن در یک تصادف

روزی سوار بر یک ماشین ون کوچکی شدم و به سمت شهر لیان یانگ حرکت کردم. در یک سه‌راهی می‌خواستم به چپ بپیچم که یک کامیون باری به من زد. ماشین ون 180 درجه چرخید و سپرش کنده شد. لحظه‌ای که فهمیدم تصادف کردم فریاد زدم: «استاد!»

ماشین ون بلافاصله ایستاد و کامیون در گودال کنار جاده افتاد و ایستاد. خیلی ترسیده بودم.

اگر استاد حمایت نمی‌کردند نمی‌توانم تصور کنم که پیامدهای آن چه می‌بود.

کوچکترین دخترم از مصیبتی نجات پیدا کرد

وقتی کوچکترین دخترم نُه سال داشت، پسر عموی کوچکتر خود را سوار دوچرخه‌اش کرد. وقتی سوار دوچرخه بودند تراکتوری به آنها برخورد کرد.

در نگاه اول، به نظر می‌رسید که تراکتور آنها را زیر گرفته است. همسرم چوبی را برداشت و آماده ضرب و شتم راننده بود. اما به‌محض رسیدن به آنجا، دید که تنها یک جفت کفش زیر تراکتور است و دو کودک در کنار جدول ایستاده‌اند.

دخترم گفت که احساس می‌کند چرخ تراکتور به پای چپ او فشار وارد کرده است، اما هیچ دردی را احساس نکرد. رهگذری که شاهد این ماجرا بود گفت که موجودات خدایی باید از آنها محافظت کرده باشند.

بیماری نادر نوه‌ام شفا یافت

وقتی نوه‌ام یک ساله بود پزشکان تشخیص دادند که به بیماری نادری مبتلا شده است. پزشک به ما گفت که در کل استان شاندونگ فقط چند مورد مانند این وجود دارد و احتمال درمان آن کم است. وی همچنین خاطرنشان كرد كه حتی اگر تمام پول خود را خرج كنیم، این بدان معنا نیست كه وی شفا خواهد یافت.

دختر و دامادم درباره بیماری وی در اینترنت تحقیق کردند و به همین نتیجه رسیدند.

دخترم زنگ زد که مرا از وضعیت نوه‌ام باخبر کند. او گفت: «مادر، مگر نمی‌گفتی که دافا می‌تواند همه شرایط غیرطبیعی را اصلاح کند؟ لطفاً به من کمک کن و بچه‌ام را نگه دار.»

روز بعد، دخترش را نزد من آورد تا مدتی با من بماند.

در آن زمان گرفتار کارهای شخصی خودم بودم و اکثراً فراموش می‌کردم که داروهای تجویزشده را به او بدهم. اما همیشه به یاد داشتم که به سخنرانی‌های ضبط‌شده استاد گوش کند. همچنین به او آموختم كه بگوید: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است!» و اغلب از او می‌خواستم این عبارات را با من بگوید.

هنگام نصب پوسترهای روشنگری حقیقت اغلب در كنار من بود كه این كلمات را می‌گفت. همچنین وقتی برای توزیع بروشورها بیرون می‌رفتیم به من کمک می‌کرد.

هشت ماه بعد، تصمیم گرفتیم او را به مهدکودک بفرستیم و قبل از آن باید معاینات جسمانی از او به‌عمل می‌آمد. نگران نتایج آن بودم، اما نتایج خوب بود. دخترم بعداً به من گفت که نوه‌ام دوبار برای معاینات جسمانی به شهر چینگدائو رفته بود و هر دو نتیجه نشان داد كه خوب است. این نتایج حتی پزشک وی را نیز متعجب کرد.

دخترم پس از تکرار صادقانه عبارت «فالون دافا خوب است!» کودکی سالم به‌دنیا آورد

هنگامی که دخترم در سال 2011 برای اولین بار زایمان داشت، پزشک وی به او گفت که باید سه سال صبر کند تا دوباره باردار شود. اما او به‌طور غیرمنتظره‌ای دو سال بعد باردار شد و نمی‌خواست سقط جنین کند.

حدود یک ماه قبل از موعد مقرر برای زایمان، برای معاینه به دو بیمارستان مراجعه کرد. نتایج هر دو یکسان بود. به او گفته شد كه اگر زایمان کند، در معرض خطر خواهد بود.

آن شب به من زنگ زد. بعد از شنیدن نتایجش گفتم: «اگر به قدرت فا باور داری، به تو کمک می‌کند. لطفاً مرتب بگو فالون دافا خوب است! حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است! بگذار خانواده‌ات نیز این را تکرار کنند.» او به حرفم گوش کرد و تمام شب آن را تکرار می‌کرد.

دو روز بعد، دختر و دامادم برای معاینه وی به بیمارستان رفتند. در بخش زنان فقط یک دکتر مرد وجود داشت. بعد از اینکه معاینه را تمام کرد، به دخترم گفت که حالش خوب است. دامادم کمی مردد بود، اما به دکتر گفت: «آیا ممکن است دوباره چک کنید؟» به‌نظر می‌رسید پزشک از این درخواست خوشش نیامد و دامادم مجبور شد توضیح دهد که پزشکان دیگر به آنها چه گفتند.

پزشک معاینه کامل دیگری انجام داد و دست خود را روی میز کشید و گفت: «تشخیص آنها اشتباه بود. حال او خوب است و ما در موعد مقرر برای زایمان با شما تماس خواهیم گرفت.»

دامادم متعجب شده بود که چگونه می‌تواند خیلی سریع بهبود یافته باشد. دخترم به او گفت آنچه را كه به او گفته بودم دو شب کامل انجام داده بود. احساس کرد که واقعاً معجزه‌آسا است.

یک ماه بعد، دخترم پسری سالم به‌دنیا آورد. همه خانواده بسیار هیجان‌زده بودند و واقعاً دیدند که دافا فوق‌العاده است.