(Minghui.org) همیشه حتی قبل از شروع روش تزکیه دافا، به فالون دافا و استاد ایمان داشتم، چراکه شاهد تغییرات مثبت همسرم بودم. او به انواع و اقسام بیماری‌ها مانند کمردرد ورم یا تجمع مایعات ناشی از مشکلات کلیوی و مشکلات زنانگی مزمنمبتلا بود. هر معالجه‌ای را امتحان و پول زیادی را خرج کرده بود، اما وضعیت سلامتی‌اش همچنان رو به زوال بود. وقتی روش تزکیه فالون دافا را آغاز کرد، همه اینها تغییر کرد. در کمتر از 20 روز، همه بیماری‌هایش ناپدید و به فرد جدیدی تبدیل شد.

استادِ فالون دافا همسرم را نجات دادند! با چشمان خود شاهد قدرت‌های معجزه‌آسای دافا بودم. همسرم از من خواست که تمرین این روش را آغاز کنم، زیرا من نیز به بیماری‌های زیادی مبتلا بودم. به سردردهای میگرنی مزمن مبتلا بودم و حتی در تابستان دچار سرماخوردگی می‌شدم. همیشه برای تسکین این یا آن علامت بیماری، داروهای مسکن همراهم داشتم. عادات بدم در استعمال سیگار، نوشیدن الکل و بازی مایونگ نیز به سلامتی‌ام آسیب می‌رساند. برای شروع تزکیه در دافا مردد بودم، زیرا نمی‌توانستم تصور کنم که با الزامات یک تمرین‌کننده دافا مطابقت داشته باشم، اما احترام بسیار زیادی برای دافا و استاد قائل بودم.

همیشه نشان کوچک یادبود فالون دافا را همراه داشتم که رویش نوشته شده بود: «فالون دافا عالی است! حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری عالی است!» بارها و بارها این عبارات را تکرار می‌کردم. شاید به این دلیل که احترام بسیار زیادی برای استاد قائل بودم، ایشان از من مراقبت می‌کردند. یک بار به آنفولانزا مبتلا شدم. تمام بدنم درد می‌کرد و تب داشتم. همسرم از من خواست به سخنرانی‌های ضبط‌شده استاد گوش کنم. بعد از 3 روز گوش دادن به آنها، تمام علائمم از بین رفت. آن زمان هیچ دارویی مصرف نکردم. آن آخرین باری بود که به آنفولانزا مبتلا شدم. از ته قلبم قدردان استاد هستم.

در 20ژوئیه1999، رئیس پیشین حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) آزار و شکنجه فالون دافا و تمرین‌کنندگان این روش را آغاز کرد. در همه رسانه‌ها به استاد افتراء زده شد. هیچ یک از دروغ‌های ح‌ک‌چ را باور نکردم، زیرا همسرم شاهد زنده‌ای بر نیک‌خواهی دافا بود و من نیز از آن مزایای آن بهره‌مند شده بودم. با هر کسی که ملاقات می‌کردم، می‌گفتم که هیچ یک از مزخرفات تلویزیون را باور نكنند، زیرا همه آنها دروغ است. می‌دانستم که اصول حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری درست و فالون دافا عالی است.

در اینجا مایلم برخی از تجربه‌های شگفت‌انگیزم را با شما به اشتراک بگذارم.

استاد در غلبه بر بیماری کمکم کردند

یک روز در ژوئیه2007، دچار معده‌درد و احساس نفخ شدم. در نفس کشیدن نیز دچار مشکل شدم. همانطور که در تخت دراز کشیده بودم، عرق می‌ریختم و صورتم خیس شده بود. هنوز روش تزکیه فالون دافا را شروع نکرده بودم. همسرم می‌گفت: «اگر نمی‌توانی آن را شروع کنی، می‌توانی به بیمارستان بروی یا می‌توانی به استاد اعتماد کنی. به نظرم استاد درحال پاکسازی بدنت هستند، زیرا با تمرین کردن یک نفر، همه اعضای خانواده نیز از مزایای فالون دافا بهره‌مند می‌شوند.» باید تصمیم می‌گرفتم- تصمیم گرفتم به دافا و استاد اعتماد کنم. به سخنرانی‌های استاد گوش کردم. همسرم نیز از یك هم‌تمرین‌کننده خواست كه به خانه ما بیاید و برایم افكار درست بفرستد. در روز سوم، کاملاً بهبود یافتم. همه علائم بیماری و دردم از بین رفت. خیلی خوشحال بودم! استاد متشکرم!

بهبودی کامل پس از تصادف وحشتناک موتورسیکلت

حوالی اکتبر2007، سوار موتورسیکلتم به سمت شهر زادگاهم می‌رفتم. درحال موتورسواری در آزادراهی تک‌لاینه بودم که ناگهان خودرویی 4چرخ از پشت به موتورسیکلتم زد. به هوا پرتاب شدم و سپس روی زمین افتادم. درحالی که آنجا دراز کشیده بودم، در سرم احساس درد و سرگیجه داشتم، با دردهای ضربه‌زننده به شانه‌ها و پشتم. برادر بزرگم که سوار موتورسیکلت دیگری مرا دنبال می‌کرد، توقف کرد و به پلیس و آمبولانس زنگ زد. سی‌تی اسکن در بیمارستان نشان داد که دچار جراحات جدی شده‌ام: ضربه مغزی، پارگی یکی از پلک‌ها، شکستگی یک ترقوه چپ، شکستگی مفصل آرنج چپ و خردشدگی یک استخوان مچ دست چپ. جدی‌ترین آسیب‌دیدگی شکستگی مهره‌های سوم و چهارمم بود. راننده‌ای که به من زده بود، برادری داشت که معاون رئیس بیمارستان بود. آنها درباره وضعیت من با سایر متخصصان پزشکی صحبت کردند. توصیه‌شان این‌ بود که عملم نکنند، زیرا ریسک خیلی زیادی وجود داشت که دچار فلج در قسمت پایین بدنم شوم. قبل از اینکه توانایی حرکت کردنم را دوباره به‌دست آورم، مجبور شدم سه ماه در رختخواب بی‌حرکت استراحت کنم.

خانواده و دوستانم خیلی نگران بودند. تمرین‌کنندگان نیز به دیدارم می‌آمدند و فا را با من مطالعه می‌کردند. مدام در ذهنم عبارات: «فالون دافا عالی است! حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری عالی است!» را تکرار می‌کردم. طی 38 روز بعد از حادثه، به کمک همسرم توانستم از تخت بیرون بیایم. هیچ توانی نداشتم، اما به استاد ایمان داشتم و استقامت می‌کردم. پزشکم از ترس آسیب دیدن بیشتر طناب نخاعی، درباره راه رفتن در این مرحله به من هشدار داد. همسرم برای رفع ترس‌هایش، درباره قدرت‌های شگفت‌انگیز دافا به او گفت و ‌دی‌وی‌دی حاوی اطلاعات فالون دافا و ماجراهای تمرین‌کنندگان را به او داد که پزشک آن را شگفت‌انگیز یافت.

وقتی از بیمارستان به خانه برگشتم، به راهنمایی همسرم، تمرینات فالون دافا را شروع و فا را مطالعه کردم. خیلی زود حقیقتاً تزکیه فالون دافا را آغاز کردم. در ابتدا به‌سختی می‌توانستم دست چپم را حرکت دهم. به‌دلیل وجود پین فلزی 10سانتی‌متری در دست راستم نمی‌توانستم آن را خم کنم. حتی نمی‌توانستم خودم غذایم را بخورم. درد ترقوه و کمرم طاقت‌فرسا بود. به مطالعه فا و انجام تمرینات ادامه دادم. طی 6 ماه دوباره به حالت عادی برگشتم و دوباره سوار موتور شدم. دافا واقعاً باورنکردنی است! استاد فرصت دوباره‌ای برای زندگی به من دادند! درحالی که این مقاله را می‌نویسم، نمی‌توانم جلوی اشک‌هایم را بگیرم. استاد محترم متشکرم!

استاد کمک کردند تا دچار سانحه رانندگی نشوم

بعد از بهبودی، با تاکسیِ همسرم کمکش می‌کردم. از هر فرصتی استفاده می‌کردم تا مطالب روشنگری حقیقت مانند دی‌وی‌دی و تقویم‌ها را توزیع کنم و از اسکناس‌هایی استفاده می‌کردم که اطلاعات درباره دافا روی‌شان چاپ شده بود. یک روز در حال رانندگی در آزادراه بودم و به سمت شهر می‌رفتم که در تقاطعی، یک وسیله نقلیه سه‌چرخ در جلویم، ناگهان به چپ چرخش کرد. برای جلوگیری از تصادف کردن با آن، فرمانم را به سمت چپ چرخاندم تا ماشینم مستقیماً به سمت خاکریزی برود که شیب تندی داشت. در همان لحظه، سه تخته‌سنگ را در كنار جاده دیدم و به سمت آنها رفتم. برخورد به تخته‌سنگ‌ها به من فرصتی داد تا ماشینم را به سمت جاده برگردانم. وقتی از ماشینم پیاده شدم تا میزان خسارت را ببینم، متوجه شدم که تا جایی که چشم می‌بیند، آنها تنها تخته‌سنگ‌ها در جاده هستند. فهمیدم که استاد اینگونه مرا از آسیب نجات دادند. مسافران عصبانیِ من می‌خواستند سر راننده دیگر فریاد بزنند، اما جلوی آنها را گرفتم. به آنها گفتم که این یک حادثه بوده و نکته مهم این است که کسی صدمه ندیده است.

طی 10 روز وضعیتم بهبود یافت

به بواسیر داخلی و خارجی مبتلا بودم که حتی بعد از اینکه دو بار تحت روند درمانی پزشکی قرار گرفتم، کاملاً از بین نرفت. در تابستان سال 2018 وضعیتم بدتر شد؛ یک بواسیر به اندازه توپ تنیس بود. نه می‌توانستم بنشینم و نه می‌توانستم بایستم. مجبور بودم با یک بالش بین پاهایم به پهلو دراز بکشم. از درمان آن مانند یک بیماری امتناع کردم؛ می‌دانستم که استاد درحال پاکسازی بدنم هستند. حتی اگرچه نمی‌توانستم تمرینات را انجام دهم، هر روز فا را مطالعه می‌کردم. بواسیر طی مدت 10 روز کوچک و ناپدید و حالم دوباره خوب شد. این‌گونه است که دافا باورنکردنی است.

در سال 2015، من و همسرم شکایات کیفری علیه رئیس ح‌ک‌چ که آزار و شکنجه را راه‌اندازی کرد، تنظیم کردیم. از آنجا که از نام واقعی خود در شکایت‌مان استفاده کردیم، مقامات همچنان ما را آزار می‌دادند؛ آنها سعی می‌کردند از ما عکس بگیرند و تلاش می‌کردند مجبورمان کنند اسنادی را امضا کنیم. هر تعاملی را به‌عنوان فرصتی برای دیدار با مسئولان استانی، شهری و پلیس، به گرمی می‌پذیرفتیم تا بتوانیم حقیقت را درباره دافا برای‌شان روشن کنیم. بعد از اینکه با آنها صحبت می‌کردیم، می‌گفتند که در خانه تمرین کنیم و دیگر ما را اذیت نمی‌کردند. در نهایت مجبور نبودیم که چیزی را امضا یا با چیزی توافق کنیم.

آنقدر زیاد ماجراهای باورنکردنی از سفر تزکیه خود دارم که نمی‌توانم همه آنها را بنویسم!