(Minghui.org) در سال 2004 تمرین فالون دافا را آغاز کردم و درحال حاضر حدوداً 50 ساله هستم. استاد بدنم را پاک کردند و از آن زمان تاکنون از مشکلات بیماری رهایی یافته‌ام. با گذشت سال‌ها، در بسیاری از موقعیت‌های خطرناک قرار گرفته‌ام، اما هر بار با محافظت دلسوزانه استاد لی، از پس آن برآمدم. می‌خواهم تجربه‌هایم را برای اعتباربخشی به قدرت دافا به‌اشتراک بگذارم و به این حقیقت گواهی دهم که استادمان تا چه حد بزرگ هستند.

در توفان تگرگ صحیح و سالم به خانه رسیدم

در آوریل2006 برای انجام کارها با دوچرخه‌ام بیرون رفتم. در راه بازگشت به خانه، هوا ناگهان تغییر کرد. ابرها آسمان را تاریک کردند و باد شدیدی شروع به وزیدن کرد. به‌نظر می‌رسید که دنیا به‌پایان رسیده است و تقریباً هنوز سه کیلومتر را باید طی می‌کردم تا به خانه برسم.

باران و تگرگ به‌طور دیوانه‌واری شروع به باریدن کرد. مردم به‌سختی می‌توانستند بایستند چه‌رسد به اینکه بتوانند یک دوچرخه را برانند. می‌توانستم صدای تگرگ را که به دوچرخه‌ام و زمین اصابت می‌کرد بشنوم. در یک چشم بهم‌زدن جاده تبدیل به یک رودخانه شد.

مجبور بودم به چشمانم فشار بیاورم تا جلویم را ببینم، اما بارها و بارها با خودم گفتم: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!» گرچه خلاف جهت باد می‌راندم، اما مانند این بود که کسی مرا به جلو هل می‌دهد و بدون تلاش زیادی به خانه رسیدم.

همسرم با دیدن من آرام شد. وقتی کتم را درآوردم، خشک بود! موهایم نیز خشک بود! همسرم گیج شده بود. به او گفتم که این استاد بودند که مرا به‌سلامت به خانه آوردند. او شگفت‌زده شد.

زخم چاقو سریعاً التیام یافت

در سال 2011 برای جشن تعطیلات سال نو به خانه خانواده همسرم رفتیم و من و همسرم کمک کردیم تا آشپزخانه را تمیز کنیم. درحال پاک کردن چاقوی بزرگی بودم که تازه تیز شده بود.

گرچه مراقب بودم، اما انگشت شست راستم را بریدم. بریدگی به‌قدری عمیق بود که استخوان را می‌دیدم.

وقتی همسرم دستم را دید که خون‌آلود است، بسیار وحشت کرد. او گفت: «تو را به بیمارستان می‌برم.»

به او گفتم: «نگران نباش. بیا این عبارات را باهم بگوییم.» شست مجروحم را نگه‌داشتم، آرام شدیم و این عبارات را گفتیم: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!»

مادرشوهرم یک چسب‌زخم روی انگشت شستم گذاشت. درد از انگشتم به بازو، شانه و سرم منتقل شد، اما بعد از مدتی فروکش کرد. دستکشی به دستم کردم و به تمیز کردن آشپزخانه ادامه دادم.

بعد از ناهار، انگشتم هنوز درد می‌کرد، مانند اینکه سوزنی در آن فرو می‌کنند. چسب زخم را برداشتم. درست پس از آن، متوجه شدم که درد متوقف شد. یک جریان گرمی را در اطراف زخم احساس کردم. هنگامی‌که شام را حاضر کردم، قادر بودم هرکاری را انجام دهم. حیرت‌انگیزترین چیز این بود که نمی‌توانستم محلی را که شستم را بریده بودم پیدا کنم! حتی هیچ علامتی در آنجا دیده نمی‌شد!

دوچرخه برقی روی من افتاد اما زخمی نشدم

در ماه اوت2016 صبح خیلی زود، به‌آرامی دوچرخه برقی‌ام را از زیرزمین به طبقه بالا هل ‌دادم. یکی از پدال‌های آن به آخرین پله گیر کرد و هرچقدر تلاش کردم نتوانستم آن را بی‌حرکت نگهدارم. پایم لغزید و با دوچرخه از پله‌ها به پایین غلتیدم. سرم به نرده برخورد کرد و دوچرخه سنگین روی سرم فرود آمد. سرم گیج رفت و دیگر نتوانستم بنشینم.

ساعت حدوداً 4 صبح بود و هیچ کسی دور و برم نبود. گفتم: «استاد، مرا نجات دهید! فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!» واقعاً احساس کردم استاد مرا بالا کشیدند و یک جریان گرم از سرم به طرف انگشتان پاهایم پایین آمد. مانند یک کودک شروع به گریستن کردم.

متوجه شدم که در هیچ جای بدنم دردی ندارم و دوچرخه‌ام نیز خوب است. بدون هیچ مشکلی آن را از پله‌ها به‌بالا هل دادم!

از یک صندلی افتادم اما صدمه‌ای ندیدم

چند وقت پیش داشتم یک کمد بلند را تمیز می‌کردم و مجبور شدم روی یک صندلی بایستم. پایم را بلند کردم، اما در یک لحظه از صندلی و پشتی، به‌شدت روی زمین افتادم. وقتی فهمیدم چه اتفاقی افتاده است و توانستم به‌طور واضح فکر کنم، اولین فکری که به ذهنم خطور کرد این بود: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!»

هنگامی‌که افتادم، احتمالاً سر و صدای زیادی ایجاد شده بود، زیرا همسرم سراسیمه وارد اتاق شد و پرسید: «چه اتفاقی افتاده؟ حالت خوب است؟» پاسخ دادم: «من خوبم، استاد از من محافظت کردند.» صندلی را از پهلو دیدم، دو سوراخ از پایه‌های صندلی در یک دیوار ایجاد شده بود، یک فرورفتگی در دیوار دیگر نیز ایجاد شده بود و نوار چوبی که بالای کف اتاق می‌کوبند شکسته بود. اما من خوب بودم ــ حتی یک خراش هم برنداشتم ــ از استاد متشکرم!

حوادث بسیاری را مانند این را تجربه کرده‌ام. هر موقع آنها را به‌خاطر می‌آورم، می‌دانم که هیچ کلمه‌ای وجود ندارد که بتواند به‌طور مناسب قدردانی‌ام را از استاد و دافا ابراز کند. از همه در جهان می‌خواهم که به‌یاد داشته باشند فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است! اگر آنها نیز این عبارات را تکرار کنند، آنها هم درست مانند من برکت خواهند یافت و حفاظت خواهند شد.