(Minghui.org) درحالی که جهان آمادگی کامل نداشت، ناگهان با اپیدمی ویروس کرونا مواجه شد. بسیاری از هم‌تمرین‌کنندگان شوکه شده بودند و روزهای زیادی به‌سختی می‌توانستند چیزی بخورند و بخوابند.

وقتی به پدرشوهرم گفتم که چگونه حزب کمونیست چین حقیقت این اپیدمی را پنهان کرد و باعث کشته شدن افراد زیادی شد، از گوش دادن به حرف‌هایم اجتناب کرد، همانطور که در گذشته از آگاه شدن درباره حقیقت فالون دافا امتناع می‌ورزید.

عکس‌العملش باعث شد تا به این فکر کنم که چه کاری را به‌خوبی انجام نداده‌ام که احتمالاً منجر به مقاومت از سوی او می‌شود. شروع به نگاه به درون کردم.

در عمق درونم، دیدم که نسبت به موجودات ذی‌شعور نیک‌خواهی کافی ندارم. نظم ‌و ترتیبات نیروهای کهن را برای از بین بردن آنهایی که به‌اندازه کافی خوب به‌نظر نمی‌رسیدند، تصدیق می‌کردم. به این واقعیت که افراد بسیار زیادی بر اثر ویروس کرونا فوت کرده‌اند نیز بی‌تفاوت بودم. به یاد آوردم که در آرایشگاه با حرف‌های مشتری دیگری موافقت کردم که می‌گفت: «امروزه تعداد بسیار زیادی از مردم شریر شده‌اند، بگذارید این نابودی شروع شود.» حتی در پاسخ به او گفتم: «این [نابودی] در حال آمدن است.»

وقتی چنین افکاری داشتم، چگونه نتیجه می‌توانست خوب باشد؟

مهم است که خودمان را به‌خوبی تزکیه کنیم

در سال‌های نخست آزار و شکنجه که پلیس به‌طور بی‌رحمانه هم‌تمرین‌کنندگان را در زندان شکنجه می‌کرد، افکار درست می‌فرستادیم تا پلیس با مجازات روبرو شود. موفق نمی‌شدیم کمک‌شان کنیم تا درک کنند که چرا آزار و شکنجه اشتباه است. درعوض، از آنها رنجش و نفرت به دل می‌گرفتیم. مطابق استانداردهای فا نبودیم و نیک‌خواهی‌مان برای ازبین بردن عوامل شیطانی که پلیس را کنترل می‌کرد، کافی نبود. بنابراین نمی‌توانستیم نجات‌شان دهیم.

بعد از دو دهه وقتی می‌دیدم برخی از عاملان آزار و شکنجه هنوز تمرین‌کنندگان فالون دافا را تحت آزار و شکنجه قرار می‌دهند، نمی‌دانستم که چرا هنوز با مجازات روبرو نشده‌اند. فکر می‌کردم که مجازات ممکن است به جلوگیری از آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان کمک کند، اما اکنون می‌بینم که از عاملان آزار و شکنجه رنجش و نفرت به دل داشتم. درحالی که یک تمرین‌کننده باید نسبت به آنها نیک‌خواهی داشته باشد، چراکه آنها به خودشان آسیب می‌رسانند و باید در قبال اعمال‌شان پاسخگو باشند. باید سخت‌تر تلاش می‌کردم تا کمک‌شان کنم از مشارکت در آزار و شکنجه دست بردارند.

وقتی با مردم درباره آَزار و شکنجه صحبت می‌کردم و آنها گوش نمی‌دادند، تمایل داشتم از آنها دور شوم. خودخواهانه، فقط به ایمنی خودم فکر می‌کردم و فرصت‌های بسیار زیادی را برای نجات مردم از دست می‌دادم.

من و یکی از همکاران سابقم رابطه دوستانه و خوبی با هم نداشتیم. دلیلش به قبل از شروع تزکیه‌ام در فالون دافا برمی‌گشت. او بعداً در شرکت دیگری شغل جدیدی پیدا کرد. یک روز به شرکتش رفتم و با همکارش در آن دفتر، درباره فالون دافا صحبت کردم. او پس از شنیدن حرف‌هایم، گزارشم را به پلیس داد. نزدیک بود دستگیر شوم. بعداً مطلع شدم که او بر اثر سرطان سینه درگذشته است. فکر کردم به‌دلیل اینکه گزارشم را داد، با مجازات روبرو شد. با نگاه به گذشته، احساس خیلی بدی درباره خودخواهی‌ام دارم- او نیز موجودی ذی‌شعور با رابطه تقدیری با من بود، اما نیک‌خواهی کافی برای ارتباط با او و نجاتش را نداشتم.

استاد بیان کردند:

«و درطول این آزار و شکنجه حتی بیشتر این‌گونه است، اما بجای توسعه افکار درست، اجازه داده‌اید مقدار عظیمی از نفرت و کینه جمع‌ شود. ح‌ک‌چ شرور واقعاً پست و فرومایه است و در آینده نزدیک قطعاً ازبین خواهد رفت. اما آیا می‌دانید یک شخص بد کیست و یک شخص خوب کیست؟ اگر ذهن‌تان با کینه و نفرت پر شده باشد، همگی درباره این بیندیشید: شخص چه نوع موجودی خواهد بود؟ و این خود را در رفتارتان و حتی در ظاهرتان نشان خواهد داد و مردم، بدی و شرارت را در شما خواهند دید.» («آموزش فای ارائه‌شده در کنفرانس فای سان فرانسیسکو 2014»)
«... هر کسی که با شما مخالفت می‌کرد از بین برده می‌شد، از میان آن می‌گذشتید و... حتی یک موجود هم باقی نمی‌ماند. اگر در تمام مسیر آن را به این صورت انجام می‌دادیم، آیا در زمانی که کار را تمام کرده بودیم همه چیز را نابود نکرده بودیم؟ از این رو، مریدان دافا فقط زمانی که از عهده برمی‌آیند که مسیر خود را به شکلی درست بپیمایند می‌توانند موجودات ذی‌‏شعور را نجات دهند. و فقط آنگاه، در حالی که موجودات را نجات می‌دهید، می‌توانید موفق بیرون بیایید. این اندازه سخت است. این چیزی است که نجات موجودات ذی‌‏شعور را این‌‏قدر سخت می‌سازد. بعضی افرادی که نمی‌دانند درباره‌ چه صحبت می‌کنند ممکن است بگویند که "می‌خواهند موجودات ذی‌‏شعور را نجات دهند"، اما در واقع هیچ تصوری درباره‌ این ندارند که نجات موجودات درگیر چه چیزهایی می‌شود.» («آموزش فای بیستمین سالروز»)

در روند نجات هم‌تمرین‌کنندگان، بر اساس فا می‌دانستیم که باید آن موجودات ذی‌شعور را در سیستم اجرای قانون و سیستم قضایی نجات دهیم، اما وقتی آن افراد با تمرین‌کنندگان شرورانه و غیرعقلانی رفتار می‌کردند، به‌سرعت اینطور فکر می‌کردیم که آنها را نمی‌توان نجات داد.

از آن زمان به بعد می‌دانستم که عاملان آزار و شکنجه نیز موجودات ذی‌شعوری هستند که جان خود را به خطر انداخته‌اند و به دنیای انسانی فرود آمده‌اند. آنها به فالون دافا و تمرین‌کنندگانش اعتماد کرده‌اند تا هنگام گم‌ شدن در دروغ‌های همیشگی حزب کمونیست چین، آنها را نجات دهند، اما من به ترسم اجازه می‌دادم تا مانع شود به بهترین نحو عمل کنم و آنها را نجات دهم. شاید هم‌تمرین‌کنندگان زیادی مانند من وجود داشتند و شیطان از شکاف‌های ما سوءاستفاده می‌کرد تا اوضاع را بدتر سازد.

قدرتِ نجات مردم از فا می‌آید

بعد از سال‌ها تزکیه به بلوغ رسیده‌ایم. می‌دانیم که وقتی حقیقتاً فا را درک کنیم، روشنگری حقیقت خود را بهبود بخشیم، از رنجش و نفرت رها شویم، افکار درست‌مان ظاهر می‌شود و قادر خواهیم بود مردم را نجات دهیم.

به یکی از همسایگانم دستور داده بودند كه من و خانواده‌ام را تحت نظر داشته باشد. او برای به‌دست آوردن پاداش مالی، حتی با ادعاهای جعلی گزارش‌مان را می‌داد. از او رنجش به دل نمی‌گرفتم و همچنان با او و خانواده‌اش با نیک‌خواهی رفتار می‌کردم و درباره آزار و شکنجه به او می‌گفتم.

یک روز درحالی که کمرش قوز کرده بود، نزدم آمد و گفت که به‌خاطر مشارکت در آزار و اذیت با مجازات روبرو شده است- او از وسیله نقلیۀ در حال حرکتی به زمین افتاده بود. خوشحال بود که پس از عمل جراحی زنده مانده است. قول داد كه دیگر هرگز تمرین‌كنندگان فالون گونگ را تحت آزار و اذیت قرار ندهد. خیلی برایش خوشحال شدم.

وقتی بار نخست به اردوگاه کار اجباری فرستاده شدم، از نگهبانان رنجش به دل گرفتم. فکر می‌کردم آنها بسیار شرور هستند و همگی باید به‌خاطر کارشان مجازات شوند. از آنجا که هیچ گونه نیک‌خواهی نسبت به آنها نداشتم، متحمل بدترین شکنجه‌ها شدم. با چند باطوم الکتریکی به صورتم شوک وارد شد و بعد از آن شکنجه‌ها، چهره‌ام را نمی‌شد تشخیص داد. وقتی بار دوم به اردوگاه کار اجباری منتقل شدم، دیگر نفرت نداشتم و با همه نگهبانان با نیک‌خواهی رفتار می‌کردم. این بار نگهبانان و رئیس بدنام یک گروه طوری عمل کردند که گویا همگی تغییر کرده‌اند- با من بسیار خوب رفتار می‌کردند و هیچ کسی با من بدرفتاری نمی‌کرد.

درست مانند آنچه استاد به ما آموخته‌اند:

«محیط توسط وابستگی‌های بشری شما شکل می‌گیرد.» («آموزش فا در کنفرانس فای بین‌المللی نیویورک بزرگ 2009»)

هر وقت به افرادی فکر می‌کنم که براثر ویروس کرونای ووهان فوت کرده‌اند، همکارم که براثر سرطان سینه درگذشت و آن دسته از افرادی که از آنها دست کشیدم، به گریه می‌افتم. برای آنها احساس پشیمانی می‌کنم. به این دلیل که خودم را خوب تزکیه نمی‌کردم، آنها جان خود را از دست دادند. چگونه می‌توان بدون اینکه ابتدا خودخواهی را ازبین برد، جذب اصول حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری شد؟

از این پس، کاملاً رنجش و خودخواهی و نیز وابستگی‌هایم به شهرت، قدرت و منفعت را رها خواهم کرد. آن دسته از عوامل شیطانی را نیز ازبین می‌برم که مانع می‌شوند موجودات ذی‌شعور را نجات دهم. نیروهای کهن مردم را نابود می‌کنند و ما نمی‌توانیم عقب بیفتیم. دقیقاً زمان آن است که رهایی را به مردم ارزانی داریم و نجات‌شان دهیم.

بیایید زمان باقی‌مانده را گرامی بداریم، هر دقیقه و ثانویه را غنیمت شماریم و باقی سفر را به‌خوبی طی کنیم.

مطالب فوق درک‌هایم در این مقطع زمانی هستند. لطفاً به هر مطلب نادرستی اشاره کنید.