(Minghui.org) من در استان هوبی زندگی می‌کنم که مرکز اپیدمی ویروس‌کرونا است. افراد بسیاری تب بالا و علائمی شبیه ویروس دارند. محله‌های مجاور نیز به‌شدت تحت‌تأثیر این بیماری همه‌گیر قرار گرفته‌اند.

قبل از سال نوی چینی با دخترعمویم تماس گرفتم و دریافتم که خانواده عمویم نیز آلوده شدند. پس از اینکه تأیید شد عمویم به ویروس کرونا مبتلا شده، به‌دلیل کمبود تخت در بیمارستان پذیرفته نشد. همسر و دو فرزندش دچار تب بالایی شدند و برای درمان به بیمارستان‌های مختلفی مراجعه کردند. با دخترعمویم تماس گرفتم و یادآوری کردم که بگوید: «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.»

قبلاً حقیقت را برای خانواده عمویم روشن کرده بودم و همه آنها از حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) و سازمان‌های جوانان آن خارج شده بودند. احساس می‌کردم که ممکن است آنها واقعاً حقیقت را درباره آزار و شکنجه ندانند، زیرا ما به‌ندرت با هم صحبت می‌کردیم. می‌خواستم هرچه زودتر دو عبارت را به آنها بگویم. نگران بودم و می‌خواستم آنها را ملاقات کنم.

واقعیت این است که از رفتن به خانه آنها می‌ترسیدم. می‌دانم که یک تمرین‌کننده هستم و ویروس توسط انرژی‌ام کشته می‌شود، اما نمی‌خواستم به جایی بروم که افراد بیمار بودند. متوجه شدم که این به آن معنا است که کاملاً به فا و استاد باور ندارم. از طرف دیگر می‌خواستم به‌جای اینکه حقیقت را تلفنی به آنها بگویم، شخصاً به‌طور حضوری با آنها صحبت کنم.

خواهرم در شب سال نوی چینی با من تماس گرفت و گفت که کلیه‌های عموی‌مان از کار افتاده و او درحال مرگ است. او گفت که می‌خواهد با ریشه گل نیلوفر برای عموی‌مان سوپ درست کنیم (یک غذای خوشمزه آسیایی). او گفت که سوپ را برایش درست کرده اما ماشین ندارد که آن را برایشان ببرد. فوراً پیشنهاد کمک دادم. می‌دانستم که استاد این فرصت را برایم نظم و ترتیب داده‌اند.

دخترعمویم نمی‌خواست شخصاً مرا ببیند، زیرا می‌ترسید که ممکن است آلوده شوم. او از من خواست که سوپ را در خیابان بگذارم و او آن‌را برمی‌دارد. به او اطمینان دادم که مشکلی نخواهم داشت، اما او از دیدارم خودداری کرد. اصرار نکردم. یک یادداشت گذاشتم که رویش نوشته بودم: «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» و آن‌را در کنار ظرف سوپ قرار دادم. تلفنی به او گفتم که این دو عبارت زندگی او را نجات می‌دهد و از او خواستم که به سایر اعضای خانواده بگوید که آن عبارات را تکرار کنند.

نمی‌خواستم وارد خانه آنها شوم، بنابراین اصرار نکردم که دخترعمویم را ببینم. خودخواه بودم، زیرا می‌خواستم از خودم حفاظت کنم. این، باور نداشتن صددرصد به فا و استاد بود.

پس از اینکه قصورهایم را دریافتم، با دخترعمویم تماس گرفتم. به او گفتم که می‌خواهم بروم و او را ببینم. برایش توضیح دادم که چرا اگر این دوعبارت را تکرار کند شفا خواهد یافت. همچنین تعدادی مطالب روشنگری حقیقت برای مطالعه و سی‌دی‌هایی برای تماشا به او دادم. به او اطمینان دادم که اگر صمیمانه این عبارات را تکرار کند، قطعاً شفا خواه یافت. درحالی که سرش را تکان می‌داد، بارقه‌ای از امید را در چشمانش دیدم.

درکم این است که اگر ما رودررو با مردم صحبت کنیم، آن تأثیر بیشتری خواهد داشت. همچنین ترسم را از اینکه تلفنم شنود ‌شود، رها می‌کنم. با دخترعموی دیگرم و عمویم و همسرش تماس گرفتم و به آنها گفتم که بگویند: «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» و آنها شفا می‌یابند. آنها نیز موافقت کردند.

درحال حاضر، خانواده عمویم از ویروس‌کرونا شفا یافتند. آنها روحیه خوبی دارند و احساس امیدواری می‌کنند. استاد به‌خاطر نجات نیک‌خواهانه‌تان و برای آگاهی دادن به من سپاسگزارم.

این اپیدمی بسیار ناگهانی ظاهر شد. خیابان‌های شلوغ به یکباره متروکه شدند و شهرهای بسیاری درحال حاضر تبدیل به شهر ارواح شدند. گرچه، فوریت نجات موجودات ذی‌شعور را احساس می‌کنم، اما می‌ترسم و نمی‌توانم از موانع فکری‌ام عبور کنم. قادر نیستم که حقیقت را برای مردم به‌طور با وقاری روشن کنم. مضطرب شدم. می‌دانم که وضعیت روحی‌ام درست نیست. در این لحظه بحرانی باید آرام باشم. باید فا را با ذهنی متمرکز مطالعه کنم، تمرین‌ها را انجام دهم، افکار درست بفرستم، خودم را تزکیه کنم و در این‌صورت می‌توانم از موانع عبور کنم. به این طریق می‌توانم موجودات ذی‌شعور بیشتری را نجات دهم.

این فاجعه هشداری است به مردم جهان و همین‌طور به ما تمرین‌کنندگان. ما تمرین‌کنندگان دافا باید فا را به‌خوبی مطالعه کنیم، تمرین‌ها را انجام دهیم و خودمان را تزکیه کنیم. باید ذهنیتم را تغییر دهم و حقیقت را برای مردم روشن کنم.

این درک من است. لطفاً به هر مطلب نامناسبی اشاره کنید.