(Minghui.org) زندگی‌ام دشوار است، اما از طریق مطالعه فا پی‌برده‌ام که مأموریتم مهم است، اینکه تزکیه خود ما می‌تواند به‌طور چشمگیری بر خانواده و دوستان ما تأثیر بگذارد. به‌طور مثال، پدر شوهرم پس از 21 سال زندگی با تمرین‌کنندگان دافا، سرانجام پس از مشاهده تغییراتم یک تزکیه‌کننده شد.

یک پیش زمینه کوچک

شوهرم یک برادر کوچکتر دارد. مهم نیست که چه اتفاقی می‌افتاد، شوهرم همیشه می‌گفت: «من فقط یک برادر کوچکتر دارم.» آنچه او صراحتاً بیان می‌کرد این بود که مهم نیست به‌عنوان زن برادر چه چیزی را تجربه می‌کنم، باید تحمل كنم و به‌عنوان یک هم‌تمرین‌کننده باید مهربان باشم.

همه افراد خانواده ما فالون دافا را تمرین می‌کردند، به جز پدرشوهرم. او اغلب می‌گفت: «او در دائو تزکیه نمی‌کند، اما در دائو است.»

در این کشور خارجی که اکنون همه ما در آن زندگی می‌کنیم، انتظار می‌رود که ما جاری‌ها باهم صمیمی باشیم. ما از یک شهر آمده‌ایم و هم‌تمرین‌کننده نیز هستیم، اما نمی‌دانم روابط تقدیری ما چقدر پیچیده است، زیرا به نظر می‌رسد که باید آزمونی را پس از آزمون دیگر پشت سر بگذارم و آخرین آزمون به مدت سه سال طول کشید.

می‌خواهم با یادآوری سال نو چینی 2016 وقتی پدرشوهر و مادرشوهرم هزاران مایل را برای دیدن نوه‌های‌شان طی کردند، شروع کنم.

شام شب سال نو

من و همسرم به‌ شغل آشپزی مشغول هستیم تا از امرار معاش کنیم. ما نه تنها مسئول گرداندن زندگی خانواده پنج نفره خودمان هستیم، بلکه به خانواده برادر شوهرم نیز کمک می‌کردیم. در شب سال نو چینی در سال 2016، من و همسرم برای کار بیرون رفتیم. برادرشوهرم قول داد که او همه چیز را در خانه آماده می‌کند تا من بتوانم طبق معمول هنگام رسیدن به خانه آشپزی را انجام دهم.

من و همسرم تا ساعت 9 شب از کار به خانه برنگشتیم. هیچ چیز آماده نشده بود. جاری‌ام به‌طور ناشیانه درحال گرم کردن باقی مانده ناهار بود. چرا؟ نمی‌دانستم. به پدرشوهر و مادرشوهر مسن و بچه‌های گرسنه‌ام نگاه کردم. اگرچه فقط سه ساعت خوابیده بودم، اما مجبور شدم همه چیز را از ابتدا آماده کنم، اما سرانجام قبل از نیمه شب همه چیز را آماده کردم.

آن شام شب سال نو بسیار غیرمعمول بود. علاوه بر دو خانواده ما والدین شوهرم نیز حضور داشتند که تمام راه را از چین به کشورمان سفر کرده بودند که ما را ببینند، به‌علاوه ما دو تمرین‌کننده چینی را برای جشن گرفتن در کنارمان دعوت کرده بودیم. هرچند که فقیر بودیم، تمام تلاشم را کردم که بتوانم تعداد بیشتری بشقاب غذا آماده کنم، یکی از آنها حاوی هشت میگو بود. تعداد نفرات‌مان 14 نفر بود، که شامل پنج کودک می‌شد، اما هیچ کسی به میگو دست نزد. همه درباره اینکه چقدر غذا خوب است اظهار نظر کردند.

شاید به این دلیل که وابستگی به شوق و اشتیاق بیش از حد داشتم شنیدم جاری‌ام به دخترش می‌گوید: «ببین چطور زن عمویت به تو نگاه کرد؟» دلیلش این بود که دختر بزرگترش اولین کسی بود که میگو خورد.

در واقع حتی متوجه خوردنش نشدم، پس چرا او این حرف را زد؟ چرا او این تهمت را به من زد؟ نمی‌توانستم به همه کارهایی که قبلاً انجام داده بود فکر نکنم. فراموش کردم که یک تزکیه‌کننده هستم و تحمل نکردم. بنابراین گفتم: «چرا این طور است که حتی با دهان پر، نمی‌توانی صحبت نکنی؟»

وقتی سرم را بالا آوردم، مادرشوهرم را دیدم که در چشمانش اشک جمع شده بود و حالت چهره شوهر و برادرشوهرم اینطور به‌نظر می‌رسید که گویی در حال گفتن این به من بودند: «چطور توانستی در این روز خاص حرفی اینقدر خودخواهانه و شرم‌آور بزنی؟»

برای عوض کردن حال و هوای جمع (اگرچه هنوز خشمگین بودم) وانمود کردم که آرام هستم و با فنجان نوشابه در دستم، به طرف جاری‌ام رفتم و گفتم: «متأسفم. نباید این را می‌گفتم. بیا به افتخار تو نوشیدنی های‌مان را بنوشیم، من از تو عذرخواهی می‌کنم.» او گفت: «نمی‌خواهم به افتخار من نوشیدنی بنوشید.» دوباره شرمنده شدم و این پایان شام شب سال نوی چینی 2016 بود.

وقتی میز را تمیز می‌کردیم، برادر کوچکتر شوهرم به من گفت: «آیا همه درباره اینکه چقدر خوب تزکیه می‌کنی صحبت نمی‌کنند؟ باتوجه به کاری که الان انجام دادی چطور می‌توانی بگویی که به‌خوبی تزکیه کرده‌ای؟ تو آن آزمون را نگذراندی.» شوهرم کلمه‌ای نگفت، بلکه چهره‌ای عبوس داشت و حتی پسر بزرگترم گفت: «چرا این مناسبت را در نظر نگرفتی؟ به نظر می‌رسد به هیچ چیز اهمیت نمی‌دهی. چرا به این فکر نکردی که پدربزرگ و مادربزرگ چه احساسی دارند؟» من چیزی نگفتم، اما اشک از چهره‌ام سرازیر شده بود.

به مادر شوهرم گفتم: «مادر، متأسفم، اشتباه کردم. چرا تحمل نکردم؟» مادرشوهرم نقل قولی را از استاد لی بیان کرد:

«اما معمولاً وقتی تضادی پیش می‌آید اگر شما را برانگیخته نکند به‌حساب نمی‌آید، اثری ندارد و شما قادر نیستید به واسطه آن رشد کنید.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

سپس او گفت: «عزیزم، برای تو آسان نیست، تو خیلی سخت کار می‌کنی. هر روز فقط سه ساعت می‌خوابی. می‌دانم که احساس کردی که به اشتباه متهم شده‌ای.»

گذر زمان

تزکیه آسان نیست. پس از آن، هر کسی زندگی خودش را داشت و سرش به کار خودش بود. استاد چندین بار مرا آگاه کردند و من نیز فهمیدم که باید همه آن وابستگی‌ها را ازبین ببرم. اگرچه درک کردم، اما بازهم نتوانستم از وابستگی به حفظ ظاهر رها شوم.

اگر غذای خوبی درست می‌کردم، معمولاً از بچه‌هایم می‌خواستم که مقداری را به خانواده برادرشوهرم برسانند.

امسال یعنی سال 2019، مادرشوهرم 70 ساله شد. او ناگهان دچار مشکلاتی در راه رفتن شد، اگرچه پس از مطالعه فا و فرستادن افکار درست بهبود یافت. سپس خانواده شوهرم هزاران مایل را برای دیدن ما سفر کردند. نتوانستم به جاری‌ام فکر نکنم. از آنجا که من در خانه نبودم، او باید می‌آمد که از پدرشوهر و مادرشوهرم مراقبت کند.

وقتی از محل کار به خانه برگشتم، از مادرشوهرم سؤال کردم که آیا جاری‌ام آمده است. مادر شوهرم گفت: «نه» و من احساس دلسردی کردم. اکنون به مدت سه سال است که چندین آزمون را که استاد برایم نظم و ترتیب داده بودند نگذراندم. وابستگی‌ام را پنهان می‌کردم و نمی‌خواستم به آن بپردازم.

حدود یک ماه بعد، پس از اینکه خانه را تمیز و غذا را آماده کردم، فا را ازبرخواندم، جلوی عکس استاد زانو زدم و گفتم: «مدت‌هاست که با احساسات خانوادگی دست و پنجه نرم می‌کنم. اصلاح فا به مرحله آخر رسیده است، اما من هنوز این وابستگی را ازبین نبرده‌ام. خانواده ما به دلیل من دچار جدایی شده است و نمی‌توانیم یک بدن را تشکیل دهیم. این یک شکاف بزرگ است.

وقتی فا را در اماکن گردشگری اشاعه می‌دهم و آنجا به افراد کمک می‌کنم از ح.ک.چ خارج شوند و وقتی تماس‌های تلفنی روشنگری حقیقت برقرار می‌کنم، می‌توانم با شهامت با آن روبرو شوم و بدون توجه به اینکه آنها چه بگویند یا چقدر بد مرا تهدید می‌کنند مردم را با نیک‌خواهی نجات می‌دهم. می‌دانم که مأموریتی دارم و از استانداردهای یک تزکیه‌کننده آگاه هستم و می‌دانم که اشتباه کردم. می‌خواهم با استاد به خانه برگردم. می‌خواهم یک مرید شایسته باشم و آزمون‌های خود را قبول شوم. استاد، لطفاً به من قدرت ببخشید.»

به عکس استاد نگاه کردم و به نظر رسید قاب عکس دو بار به صدا درآمد، گویی دوبار گفت: «بسیارخوب» تا مرا دلگرم کند.

ایستادم و عکس استاد را دیدم که در آنجا نشسته‌اند و با آرامش و نیک‌خواهی به من نگاه می‌کردند. اگرچه فقط چند ثانیه طول کشید، اما احساس آرامش فوق العاده‌ای داشتم. با اشک‌های سپاسگزاری، به خانه جاری‌ام رفتم و آموزه‌های استاد را به خودم یادآوری کردم:

«تزکیه چیزی است که در بحبوحه سختی‌ها انجام می‌دهید. آنها شما را آزمایش خواهند کرد که آیا می‌توانید احساسات و امیال‌تان را قطع کنید و آیا می‌توانید آن‌ها را سبک بگیرید اگر به این چیزها وابسته باشید نمی‌توانید تزکیه‌تان را تمام کنید. هرچیزی علت خود را دارد. چرا انسان‌ها می‌توانند انسان باشند دقیقاً به‌خاطر اینکه انسان‌ها احساسات دارند. مردم فقط به‌خاطر احساسات زندگی می‌کنند.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)
«اگر احساسات را قطع نکنید نمی‌توانید تزکیه کنید. اما اگر از احساسات بیرون بیایید هیچ کسی نمی‌تواند شما را تحت تأثیر قرار دهد و وابستگی‌ها عادی نمی‌توانند شما را نوسان دهند. آنچه جایگزین می‌شود نیک‌خواهی بوده که باشکوه‌تر است.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

وقتی به خانه جاری‌ام رسیدم، از او حالش را پرسیدم و سپس گفتم: «این‌ها همه تقصیر من بود. به عنوان یک تزکیه‌کننده من کسی بودم که اشتباه کردم و با معیارهای دافا مطابقت نداشتم. حتی به‌عنوان یک جاری معمولی خوب عمل نکردم- اشتباه کردم. امروز بیا یک ناهار تجدید دیدار بخوریم. چیزی که مدت‌ها است در انتظارش بودیم»

بعد از ناهار، موافقت كردیم كه تمام خانواده ما روز بعد با هم فا را مطالعه كنند.

تغییر ناگهانی‌ام پدرشوهرم را تحت تأثیر قرار می‌دهد

چهار نفر از ما حضور داشتند، اما من پنج نسخه از جوآن فالون را همراه خودم بردم. سپس پدر شوهرم را دیدم. معمولاً لحظه‌ای که می‌گفتیم می‌خواهیم فا را مطالعه کنیم، محل را ترک می‌کرد. آن روز او جایی نرفت. نسخه‌ای از جوآن فالون را به او دادم و گفتم: «لطفاً به ما بپیوندید.»

پدر شوهرم گفت: «بسیار خوب!» همه لبخند زدند، اما اشک در چشمانم جمع شد و فکر کردم: «متأسفم، پدر. اگر من قبلاً احساسات- آن عقیده و تصور بشری، آن وابستگی- را رها کرده بودم، ممکن بود شما سه سال پیش تزکیه را شروع می‌کردید.»

شوهرم گفت: «این نظم و ترتیب خاصی توسط استاد است. تبریک می‌گویم.» مادرشوهرم گفت: «عزیزم، تو واقعاً خوب تزکیه می‌کنی. هربار که پشت تلفن باهم صحبت می‌کردیم، احساس می‌کردم که شین‌شینگ‌ خود را بالا برده‌ای. می‌خواهم از تو تشکر کنم. اتفاقات ناخوشایندی رخ داده است، اما دافا معجزه‌آسا است و استاد بسیار نیک‌خواه هستند. چه کسی تصور می‌کرد که تغییراتی که در تو بوجود آمده است بتواند به پدرشوهرت کمک کند بعد از 21 سال تزکیه را شروع کند؟ این واقعاً خبر بسیار خوبی برای خانواده ما است، این عالی است. استاد از شما سپاسگزارم!»

پدرشوهرم که اغلب صحبت نمی‌کرد، گفت: «این دافا عالی است. تغییر در عروسم مرا متحیر کرد. این فا حتی می‌تواند چنین شخص مغروری را تغییر دهد! من هم می‌خواهم تزکیه کنم.» همه ما کف دست خود را به‌هم فشردیم تا به استاد ادای احترام کنیم. استاد از شما سپاسگزارم!

استاد بیان کردند:

«"چون اینجایی تا مرا نجات دهی، اول باید قدردانی‌‏ام را نسبت به تو ابراز کنم و من کاری را که از دستم بر بیاید برای آسان‌‏تر کردن آن انجام خواهم داد"—اصلاً شبیه این نیست. از نگاه آنها، "اگر تو باید مرا نجات دهی، اول باید به سطح من برسی و باید قبل از اینکه بتوانی مرا نجات دهی این مقدار از تقوای عظیم را داشته باشی. بی‌‏چنین تقوای عظیمی، بدون رسیدن به مقام من، چطور می‌‏توانی نجاتم دهی"؟ بنابراین کاری می‌‏کنند که بلغزید و زمین بیفتید، رنج بکشید و وابستگی‌‏هایتان را از بین ببرید، بعد از این، با تقوای عظیم‌‏تان که بنا گذاشته شده است، شما تا آن سطح تزکیه کرده‌‏اید و قادرید آنها را نجات دهید. این آن‌‏طوری است که می‌‏خواهند باشد.» (مریدان دافا باید فا را مطالعه کنند)

پدرشوهرم غالباً می‌گفت: «در دائو تزکیه نمی‌کنم، اما در دائو هستم.» در مرحله نهایی اصلاح فا، پدرشوهرم تزکیه‌کننده شد. خانواده ما به لطف نیک‌خواهی عظیم استاد، هماهنگ شده‌اند!

استاد بیان کردند:

«بروید و خودتان را واقعاً تزکیه کنید- وقتی در تضادی می‌‏افتید یا به مشکلی برمی‌‏خورید باید به خودتان نگاه کنید و ببینید که چه چیزی اشتباه است و از خود بپرسید که چطور باید آن را اداره کنید، از فا برای ارزیابی امور استفاده کنید. آیا نمی‌‏گویید که این تزکیه است؟» (مریدان دافا باید فا را مطالعه کنند)
«وقتی چیزی که شما را به‌‏هم می‌‏ریزد اتفاق می‌‏افتد، چیزی که عصبانی‌تان می‌‏کند پیش می‌‏آید، یا نفع شخصی‌‏ای در خطر می‌‏افتد، یا منیت‌‏تان ضربه می‌‏خورد، آیا قادر هستید که به درون نگاه کنید و خودتان را تزکیه کنید، دنبال کاستی خود بگردید و حتی وقتی که خود را در چنین وضعی می‌‏یابید و شما مقصر نیستید، آیا قادر هستید که این رویکرد را داشته باشید که، "اوه، درک می‌‏کنم- باید در زمینه‌‏ای خوب عمل نکرده باشم. یا اگر واقعاً کار اشتباهی نکرده‌‏ام، شاید این‌‏طور است که در حال صاف کردن کارمایی هستم که بدهکارم. قصد دارم که این را خوب اداره کنم و آنچه را که لازم است، تسویه کنم". و همین‌‏طور که پیوسته با چنان چیزهایی روبرو می‌‏شوید، پیوسته خود را باید تزکیه کنید. پس، اگر تزکیه‌‏کننده‌‏ای بتواند امور را به این صورت اداره کند، از اصول حقیقی برای تزکیه‌‏ی خودش استفاده کند، آنگاه آیا چیزهای ناخوشایندی که در دنیای عادی تجربه می‌‏کنید خوب نیستند؟» (مریدان دافا باید فا را مطالعه کنند)

این بار آزمون خانواده را پشت سرگذاشتم، به این واقعیت آگاه شدم که تزکیه و رفتارمان بر دوستان، اقوام و همسایگان ما تأثیر خواهد گذاشت. این امر به ویژه هنگامی اهمیت دارد که اعضای خانواده خودمان تصمیم می‌گیرند که تزکیه دافا را شروع کنند.