(Minghui.org) معلم مدرسه ابتدایی هستم و فالون دافا را تمرین می‌کنم. تلاش می‌کنم ویژگی‌های اخلاقی‌ام را بهبود بخشم، بنابراین از گرفتن رشوه و هدیه از والدین اامتناع می‌کنم. فقط روی انجام کار خودم، مسئولیت‌پذیری درقبال دانش‌آموزان به‌خوبی تمرکز کرده و با همه با مهربانی رفتار می‌کنم.

هربار که والدین به من هدیه می‌دادند، به آنها می‌گفتم که تمرین‌کننده دافا هستم و استادم به من یاد دادند که از اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری پیروی کنم و نباید هدایا را قبول کنم. [در چین، روشی عادی است که والدین در ازای ایجاد فرصت‌های مطلوب‌تر برای فرزند‌شان، به معلمان هدیه دهند.]

اگر پدر و مادری همچنان اصرار داشته باشند که هدیه‌ای به من بدهد، بعداً تحقیق می‌کردم که قیمتش چقدر است و پول آن را برمی‌گرداندم و حقایق درباره تمرین و آزار و اذیت را برای آنها توضیح می‌دادم. آنها معمولاً پس از آن درک بهتری داشتند و دیگر به من هدیه نمی‌دادند.

همچنین به فروشندگان در کتابفروشی توضیح می‌دادم که رشوه قبول نمی‌کنم. بنابراین فروشندگان از دانش‌آموزانم مبلغ كمتری به‌عنوان هزینه كتاب‌ها دریافت می‌كردند. در ازای پرداخت همان مبلغ پولی که دانش آموزان در سایر کلاس‌ها برای یک جلد کتاب پرداخت می‌کردند، دانش‌آموزانم می‌توانستند سه جلد کتاب خریداری کنند.

به چالش کشیده‌شدن درخصوص یک سؤال امتحانی توهین‌آمیز

استاد لی (بنیانگذار) بیان کردند:

«درحالي كه كار مي‌كنيد، لحن صداي شما، خوش قلبي‌تان و استدلال شما مي‌تواند قلب يك شخص را تغيير دهد، درصورتي‌ كه دستوردادن‌ها هرگز نمي‌توانند. اگر ديگران از عمق وجودشان به‌طور كامل متقاعد نشوند بلكه فقط به‌طور ظاهري اطاعت كنند، زماني كه هيچ كسي در اطراف آنها نيست كه ببيند، هنوز برطبق خواست خودشان رفتار خواهند كرد.» («خوش‌فکری»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

وقتی دانش‌آموزان از قوانین پیروی نمی‌کردند، پس از اینکه عصبانیت، نارضایتی و ناامیدی را رها کردم، کارم بهبود پیدا می‌کرد درحالیکه ارتباطم با دانش‌آموزانم برقرار بود.

یک‌بار با معلم دیگری مراقب امتحانات نهایی بودم. او قصد داشت به‌عنوان دبیر حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) در مدرسه شروع به کار کند.

بعد از اینکه ورقه‌های امتحانی را توزیع کردم، دیدم سؤالی که جوابش بله یا خیر است می‌پرسد: «آیا فالون گونگ یک فرقه است؟» سؤال مذکور را به معلم دیگر نشان دادم و او نیز شگفت‌زده شد. سپس به جواب دانش‌آموزان نگاه کردم و دیدم که همه آنها پاسخ داده‌اند: «بله.»

فکر کردم اتفاقی نیست که با این مسئله روبرو شدم. به‌عنوان یک تمرین‌کننده باید از صداقت و درستی دافا حمایت کنم و اجازه ندهم دانش‌آموزان به‌خاطر دروغ های ح‌ک‌چ مسموم شوند.

به دانش‌آموزان گفتم: «سلام بر همه. این کار به‌طور معمول انجام نمی‌شود، اما می‌خواهم درخصوص سؤال مربوط به فالون دافا موضوعی را با شما در میان بگذارم. اگر مجبورید درباره‌اش قضاوت کنید مبنی‌بر اینکه آیا آن درست است یا نادرست، حداقل باید مسائلی را بدانید. من اینجا هستم تا به شما بگویم که بیش از ۲۰ سال است که فالون دافا را تمرین می‌کنم. مرا به‌عنوان مرجع در نظر بگیرید تا درباره نحوه پاسخ به سؤال قضاوت كنید.

دیدم که همه دانش‌آموزان پاسخ خود را تغییر دادند.

بعداً رفتم تا فرد مسئول امتحانات را پیدا کنم و نامه‌ای روی میز او گذاشتم. امیدوار بودم که تصمیم بگیرد کار درستی را انجام دهد.

چند روز بعد یک نسخه از برگه امتحانی را به دفتر مدیر بردم و سؤال مذکور را به او نشان دادم. او گفت: «ما هیچ جوابی نداریم. افراد مافوق ما سؤالات امتحانی را برای ما ارسال می‌کنند.»

پاسخ دادم: «قصد ندارم شما را تغییر دهم، زیرا وضعیت شما را درک می‌کنم. فقط می‌خواهم شما شاهد باشید. همه ما برای کودکان الگو هستیم و باید در قبال آنها مسئول باشیم. فالون دافا به‌طور غیرمنطقی مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد و دروغ‌ها باعث مسموم‌کردن ذهن دانش‌آموزان ما می‌شود.

ما می‌دانیم که همه فعالیت‌های ح‌ک‌چ همیشه با دروغ شروع می‌شوند. می‌دانم که شما نمی‌توانید هر چیزی را به‌طور گذرا تغییر دهید، اما لطفاً به‌خاطر بسپارید که نیکی بر پلیدی پیروز می‌شود. بگذارید وجدان‌تان شما را راهنمایی کند و به افراد بیشتری کمک کنید تا بدانند که ح‌ک‌چ شیطان است.»

به‌انجام رساندن کار ناتمام

مدیر مدرسه تحت‌تأثیر اداره آموزش و پرورش، کار من و معلمی دیگر را به حالت تعلیق درآورد که او در نهایت به زندان محکوم شد.

همه ۱۰۰ معلم و دوهزار دانش‌آموز در مدرسه حقایق درباره آزار و اذیت را نمی‌دانستند. من به‌عنوان یک تمرین‌کننده، مسئولیت مطلع‌کردن آنها را بر عهده داشتم.

برخی والدین واقعیت‌ها را نمی‌دانستند و درباره من به اداره آموزش و پرورش یا سازمان امنیت دولتی گزارش می‌دادند. سپس از فرصت استفاده کردم تا در اوقات فراغت با مردم رودررو صحبت کنم. بعد از اینکه بقیه دانش‌آموزان را درخصوص آزار و اذیت آگاه کردم، همه آنها باور پیدا کردند: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.»