(Minghui.org) اخیراً یک‌هزار یوآن برای کمک به هزینه تولید جزوه‌های فالون دافا کمک کردم. تمرین‌کننده مسئول تولید جزوه‌ها در منطقه ما، خانم دونگ، در ابتدا از پذیرش پولم امتناع ورزید، اما اصرار کردم و گفتم: «من درآمد دارم و این کمترین کاری است که می‌توانم انجام دهم. لطفاً آن را بپذیرید.»

خانم دونگ گفت که به تازگی هزار یوآن به آنها داده شده است و داستان خانم لیان را برایم تعریف کرد.

خانم لیان و خانم دونگ هر دو اهل یک روستا بودند. در دهه 1940 زندگی در حومه شهر دشوار بود. خانم لیان در زمان کودکی، اغلب بیمار بود و به مدرسه نمی‌رفت. او در چهارده سالگی به یک بیماری عجیب مبتلا شد. او از نظر روحی بیمار درنظر گرفته نمی‌شد اما غالباً دچار گیجی و سردرگمی می‌شد و قادر به مراقبت از خود نبود.

اهالی روستا به او به دیده تحقیر نگاه و غالباً از او سوءاستفاده می‌کردند. خانواده خانم لیان به نوعی توانستند برای او یك شوهر پیدا كنند. طولی نکشید که او صاحب یک پسر و یک دختر شد.

فرزندان خانم لیان بزرگ شدند و ازدواج کردند. هیچ کسی در خانه به او احترام نمی‌گذاشت و اغلب اوقات فقط در صورتی که غذایی باقی مانده بود او را صدا می‌کردند تا غذا بخورد. او شکایت نمی‌کرد و به نوعی موفق شد به زندگی ادامه دهد.

وقتی خانم لیان تمرین فالون دافا را شروع کرد، خودآگاه اصلی‌اش بیدار شد و سلامتی‌اش بهبود یافت. روزی او در حین خواندن متن اصلی دافا، جوآن فالون، روی کتاب خوابش برد. وقتی از خواب بیدار شد می‌توانست هر کلمه‌ای را از رو و ازبر بخواند.

آزار و شکنجه فالون دافا توسط حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) در سال 1999 آغاز شد. خانم لیان متزلزل نشد. خانواده‌اش توسط تبلیغات ح‌ک‌چ شستشوی مغزی شده بودند و از تمرین او حمایت نمی‌کردند. آنها فکر می‌کردند که یک فرد عادی کاری را که دولت چین ممنوع کرده است انجام نمی‌دهد.

او با خانواده‌اش جر و بحث نکرد. خانم لیان هرگز انتظار چیزی از کسی نداشت. او با زیر و رو کردن سطل‌آشغال‌ها زندگی خود را می‌گذراند. همانطور که پا به سن گذاشت واجد شرایط دریافت یک دستمزد تأمین اجتماعی ناچیز شد، اما به‌سختی می‌توانست زندگی‌اش را بگذراند. خانم لیان برای تکمیل درآمد خود، گل و سبزیجات پرورش می‌داد و می‌فروخت، که بسیاری از آنها به سرقت می‌رفت.

پس خانم لیان از کجا هزار یوان بدست آورد که اهدا کند؟

پزشکان تشخیص دادند که عرس خانم لیان به سرطان گلو مبتلا شده است. او توانایی پرداخت هزینه‌های درمانی را داشت، اما تشخیصی که برای بیماری‌اش دادند امیدبخش نبود.

خانم لیان با شنیدن این خبر به دیدنش رفت. او به آرامی با عروسش صحبت کرد، گفت: «چیز مهمی برای گفتن دارم. لطفاً به من گوش کن، سپس اینجا را ترک خواهم کرد.»

او گفت: «من سلامتی خود را بدست آوردم و مشکل روانی‌ام نیز از بین رفت. همه شما آن را دیدید. فالون دافا برای نجات مردم اینجا است. باور کن، اگر ازصمیم قلب عبارات «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را تکرار کنی، بهتر می شوی.» خانم لیان حرف‌هایی که باید می‌گفت را بیان کرد و رفت.

عروسش ناامید شده بود، بنابراین تصمیم گرفت آن را امتحان کند. طولی نکشید که حالش بهتر شد. وقتی برای معاینه به بیمارستان بازگشت، به او گفته شد که دیگر سرطان ندارد. آن ازبین رفته بود!

عروسش با چشمان اشک‌آلود به خانه مادرشوهرش رفت و گفت: «من در تمام این سال‌ها کاری برای شما نکردم، اما شما با من خیلی مهربان بودی. بدون خرج کردن یک ریال، بهبود یافتم. متشکرم!»

خانم لیان پاسخ داد: «باید به جای آن از دافا و استاد لی هنگجی تشکر کنی. ایشان تو را نجات دادند.»

عروس سرش را تکان داد. او توانست خوبی‌های دافا و نیک‌خواهی تمرین‌کنندگان فالون دافا را درک کند. او 500 یوآن را در دست مادرشوهرش قرار داد و گفت: «مادر، من در تمام این سال‌ها هرگز به شما چیزی ندادم. این چیزی است که امروز با خود دارم، لطفاً آن را بپذیر.»

دختر خانم لیان نیز حضور داشت و بسیار تحت تأثیر قرار گرفت. او نیز 500 یوآن در دست مادر خود قرار داد.

از آن زمان، تمام خانواده خانم لیان نظر خود را نسبت به دافا تغییر دادند و اکنون از او حمایت می‌کنند.

کمک مالی خانم لیان اینگونه تأمین شد.

خانم دونگ از قبول کل مبلغ امتناع کرد، اما خانم لیان اصرار ورزید. اکثر مردم درباره صرف یک هزار یوآن برای یک وعده غذایی یا یک دست لباس فکر هم نمی‌کنند و آن را بلافاصله خرج می‌کنند. اما برای خانم لیان، هزار یوان مبلغ زیادی بود. اولین فکر او استفاده از آن برای یک پروژه بود تا به دیگران درباره خوبی‌های فالون دافا بگوید.