(Minghui.org) درود استاد محترم! درود هم‌تمرین‌کنندگان!

وقتی چهار ساله بودم تمرین فالون دافا را با والدینم آغاز کردم. من و خواهرم مراقبت مداوم استاد را عمیقاً احساس کرده‌ایم. مادرم، من و خواهرم را به مدت هشت سال هر یکشنبه برای مطالعه فا و انجام تمرینات به مدرسه مینگهویی می‌برد. ما احساس می‌کنیم که از این محیط تزکیه بسیار بهره برده‌ایم.

استاد همیشه از ما مراقبت می‌کنند

وقتی خواهر کوچکم سه ساله بود حادثه‌ای اتفاق افتاد. او ناگهان گلویش را گرفت و با صدای بلند گریه کرد. مادرم حدس ‌زد که امکان دارد او چیزی را برداشته و در دهانش گذاشته است. او به‌آرامی به پشتش زد و از من خواست که عبارت «فالون دافا خوب است» را با او تکرار کنم. خواهرم ناگهان یک خلال دندان خون‌آلود را از دهانش به بیرون تف و بلافاصله گریه را متوقف کرد. ما تعجب کردیم که چرا خواهرم خلال دندان بلعیده بود. پدربزرگم اشاره کرد که احتمالاً او تمیز کردن دندان با خلال دندان را از بزرگترها تقلید می‌کرده است. مادرم متوجه شد که چقدر این موضوع جدی است. اگر او فهمیده بود که خلال دندان در گلویش گیر کرده است، او را به بیمارستان می‌فرستاد. همه ما احساس کردیم که دافا شگفت‌انگیز است.

وقتی کودکستان می‌رفتم، میزبان نمایشی در مدرسه بودم. متأسفانه، شب قبل از اجرا دچار علائم بیماری شدم و مرتب به توالت می‌رفتم و استفراغ می‌کردم. وقتی صبح بیدار شدم، حالم خوب بود. مادرم پرسید که آیا می‌خواهم در منزل بمانم یا به مدرسه بروم. فوراً گفتم که می‌خواهم به مدرسه بروم.

مادر مرا به مدرسه برد و برای تماشای اجرا ماند. معلمین به‌خاطر اجرای خوبم تحسینم کردند. هیچ کسی نمی‌توانست بگوید که تمام شب را بیمار بودم. پس از اجرا، مادرم با عجله مرا نزد پزشک برد. پزشک شگفت‌زده شد و گفت حتی باوجودی‌که تمام شب را استفراغ کردم حالم خوب است.

من و مادر متوجه شدیم که استاد بدنم را پالایش می‌کردند. قبل از شروع تمرین، اغلب بیمار بودم و مقدار زیادی دارو مصرف می‌کردم. یک بار تبم آنقدر بالا بود که مجبور شدم به اورژانس بیمارستان منتقل شوم. چند روز در بیمارستان بستری بودم. بعداً متوجه شدم که استاد به من کمک می‌کردند که بدنم پاک شود زیرا آنتی‌بیوتیک زیادی مصرف کرده بودم.

استاد کمک می‌کنند که وابستگی‌هایم ازبین بروند

من به سگ‌ها علاقه خاصی داشتم. وقتی ده ساله بودم تصمیم گرفتم که حیوان خانگی داشته باشم. غالباً از مادر می‌پرسیدم که آیا می‌توانم یک توله سگ داشته باشم. او با زحمت و دقت زیاد توضیح می‌داد که پرورش حیوان خانگی نیز یک وابستگی است. با این‌حال، هنوز دنبال توله‌های دوستداشتنی بودم.

یک روز که درحال انجام مدیتیشن بودم به‌سختی تمرکز کردم. نمی‌توانستم فکر توله‌ها را از سرم بیرون کنم، اینکه اگر حیوانی داشتم، زندگی جالب‌تر می‌شد. آن شب، غلت می‌زدم و می‌چرخیدم و نمی‌توانستم بخوابم. قادر نبودم فکر بزرگ کردن یک سگ را متوقف کنم. می‌دانستم که آن وابستگی بدی است، اما نمی‌دانستم چگونه از آن خلاص شوم. تصمیم گرفتم که بلند شوم و به پدر و مادرم بگویم که نمی‌توانم بخوابم.

آنها از من خواستند به رختخواب برگردم. برگشتم و دراز کشیدم. ناگهان یک نور خیره‌کننده در مقابلم روشن شد. در آن لحظه، یک بودای طلایی درخشان را دیدم که استاد بزرگوار و نیک‌خواه‌مان بودند! ایشان ساکت در مقابلم ایستادند. استاد چند ثانیه بعد ناپدید شدند و من به خواب رفتم.

صبح روز بعد، توانستم فکر نگه‌داری یک سگ خانگی را از سرم بیرون کنم. چند روز بعد وقتی توله سگی را دیدم، مشتاق نبودم که با عجله پیشش بروم و سرش را نوازش کنم. متوجه شدم که استاد به من کمک کردند تا وابستگی‌ام را ازبین ببرم. سپاسگزارم استاد که کمک کردید علاقه‌ام در داشتن یک سگ را رها کنم.

استاد کمک کردند وابستگی‌ام به تلفن‌های همراه ازبین برود

تقریباً هر دانش‌آموز کلاس ششم یک تلفن همراه دارد. به آنها رشک می‌بردم. مادر همیشه درخواستم برای خرید تلفن همراه را رد می‌کرد. اوایل سال جاری، معلم‌مان از ما خواست تا شماره تلفنش را در لیست تماس‌مان اضافه کنیم طوری‌که اگر هر چیزی را درک نکردیم یا اشکالاتی درباره تکالیف‌مان داشتیم، به او پیام بدهیم. از آن به‌عنوان بهانه‌ای استفاده کردم تا اجازه مادرم را برای خرید تلفن همراه بگیرم. وقتی آن را گرفتم، پنهانی با آن بازی می‌کردم. مادرم نمی‌دانست.

یک ماه پیش، به‌طور تصادفی تلفنم افتاد. وقتی آن را برداشتم، صفحه کاملاً سیاه بود. احساس بسیار بدی داشتم. مادرم می‌دانست که تلفنم آسیب دیده است و از من خواست که به درون نگاه کنم. او به من یادآوری کرد که هر چیزی برای یک تزکیه‌کننده اتفاق بیفتد تصادفی نیست. من تمرین‌کننده هستم، استاد از من مراقبت می‌کنند. متوجه شدم که استاد باید مرا آگاه کرده باشند که با تکنولوژی مدرن وسوسه نشوم. در آن لحظه توضیحات مادرم را به‌طور کامل درک نکردم.

آنچه بعداً اتفاق افتاد باعث شد متوجه شوم که درباره اشاره استاد حق با مادرم بود. تلفنم آسیب دیده بود، ازاین‌رو دیگر قادر نبودم که برنامه‌های مورد علاقه‌ام را تماشا کنم. نمی‌توانستم آنها را در گوشی‌ام ببینم، اما وقتی در طول تعطیلات منزل بودم، می‌توانستم آنها را در تلویزیون تماشا کنم. اندکی پس از شکستن گوشی‌ام، صفحه تلویزیون ناگهان سیاه شد. ازآنجاکه به تلویزیون دست نزده بودم، علت آن را نفهمیدم.

فکر می‌کردم وقتی مادرم از این موضوع مطلع شود، سرزنشم ‌کند. درعوض، او با خوشحالی پرسید: «چرا درون خودت را جستجو نمی‌کنی؟ استاد به تو یادآوری کردند که به تلفن همراه و تلویزیون وابسته نباشی، اما تو هنوز آن را درک نمی‌کنی.»

ناگهان متوجه حرف‌های مادرم شدم. از آن پس، در مطالعه فا کوشاتر بودم. یک هفته بعد وقتی میزم را مرتب می‌کردم، به‌طور تصادفی کنترل تلویزیون را فشار دادم. در کمال تعجب تلویزیون روشن شد و به‌طور عادی کار ‌کرد. متوجه شدم که بعد از رها کردن وابستگی‌ام تلویزیون به حالت عادی برگشت.

درک ارزش واقعی تزکیه

به‌مدت چند ماه در تزکیه‌ام جدی نبودم. هر وقت خانواده‌ام شب‌ها با همدیگر فا را مطالعه می‌کردند وانمود می‌کردم که خیلی تکلیف دارم. زمان رفتن به مکان تمرین امیدوار بودم که باران ببارد و درنتیجه تمرین کنسل شود. زمان مطالعه فا تمرکز نداشتم، کلمات را جا می‌انداختم یا آنها را اشتباه تلفظ می‌کردم.

یک روز در کلاس مینگهویی، خانم شو ماجرایی درباره افرادی که غذا را اصراف می‌کردند به ما گفت. شخصی برای غذا ارزش قائل نبود و از زمان کودکی مقدار زیادی غذا اصراف می‌کرد. وقتی درگذشت، به جهنم رفت. تمام غذایی را که دور ریخته بود اکنون فاسد بودند، اما او مجبور بود به زور آن را بخورد.

آن ماجرا باعث شد احساس بدی داشته باشم، زیرا وقتی کم سن و سال بودم غالباً غذا را هدر می‌دادم. وقتی درباره این موضوع به مادرم گفتم، او گفت که استاد خیلی واضح درباره این موضوع صحبت کردند. او گفت هر زمان وقت آزاد دارم باید سخنرانی‌های استاد را بیشتر مطالعه کنم.

درباره تزکیه از مادرم سؤالات زیادی می‌پرسیدم. متوجه هستم که دافا چقدر ارزشمند است و اکنون فا را جدی‌تر مطالعه می‌کنم و تمرینات را در مکان تمرین انجام می‌دهم.

از اشاراتی که استاد به من عطا کردند، تجربیات بسیاری دارم. همیشه حضور استاد را احساس می‌کنم که از من محافظت می‌کنند. از نیک‌خواهی و مراقبت استاد در تمام این سال‌ها قدردانی می‌کنم.

سپاسگزارم استاد! سپاسگزارم هم‌تمرین‌کنندگان!

(ارائه شده در کنفرانس فای 2019 سنگاپور)