(Minghui.org) در سال 2018 من و پدرم قبل از شروع سال نوی چینی، دوبیتی‌های فالون دافا را روی درب ورودی منزل قرار دادیم. دوبیتی‌ها و طراحی‌های فرخنده آنها زیبا، رنگی و شاد به نظر می‌رسیدند.

این اشعار حاوی پیام‌هایی مانند «فالون دافا خوب هستند» و «حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» بود. بسیاری از مردم متوقف شدند که به دوبیتی‌ها نگاه کنند و درباره آنها اظهار نظر کردند.

وقتی روز بعد با عروسم درحال پختن غذا بودیم، صدای پدرم را شنیدیم که فریاد می‌زند: «این دوبیتی‌ها روی زمینه سفیدرنگ نوشته شده، مردم فکر می‌کنند که من فوت کردم!» (در بسیاری از فرهنگ‌های آسیایی، رنگ سفید، رنگ عزاداری است.) و ادامه داد که: «ضمناً این پیام‌ها بسیار صریح هستند! آیا نمی‌ترسید که آنها شما را به زندان ببرند؟»

نتوانستم خودم را مهار کنم و پاسخ دادم: «مسئولان دهکده و همسایگان می‌دانند که من فالون دافا را تمرین می‌کنم. نیازی به پنهان کردن آن نیست. شما یک تمرین‌کننده نیستید، پس چرا می‌ترسید؟»

عصبانیت او بیشتر شد و گفت که ممکن است کسی گزارش مرا به مقامات بدهد.

می‌دانستم که او وحشت‌زده است و باید از ناراحتی او جلوگیری کنم. با خودم فکر کردم که تمرین‌کنندگان باید از خود گذشتگی داشته باشند و اول به فکر دیگران باشند.

گفتم: «پدر، اگر واقعاً می‌ترسید یا فکر می‌کنید که آنها مناسب نیستند، می‌توانید دوبیتی‌ها را پایین بیاورید. این دوبیتی‌ها دیروز تمام‌وقت روی در بودند و بسیاری از مردم قبلاً آنها را دیده‌اند. بنابراین، اگر اکنون آنها را پایین بیاورید، چه فکر می‌کنند؟ چگونه آن را توضیح می دهید؟»

وقتی او پاسخ نداد، من گفتم: «پدر، من فکر می‌کنم که باید بگذاریم دوبیتی‌ها آنجا بماند. اگر شما آنها را بردارید، همسایگان احتمالاً ما را مسخره می‌کنند. اگر واقعاً نگران هستید، سال بعد هر چه را شما دوست دارید آنجا خواهیم گذاشت.»

می‌دانستم که واکنش او آزمایشی است برای دیدن اینکه آیا قلب من تحت تأثیر قرار می‌گیرد یا خیر. سخنان او بر روی من تأثیری نداشت و توانستم سریع فکر خود را تغییر دهم.

نمی‌خواستم او را اذیت کنم و باعث شوم که او مرتکب اشتباهاتی علیه دافا شود. از دافا بسیار سپاسگزارم که به من خردی داده است تا یک منازعه را با آرامش حل و فصل کنم.

نگران بودم که پدرم احساس تنهایی کند. بنابراین پس از سال نو، او و خانواده‌ام را به رستوران بردم و غذای مورد علاقه او را سفارش دادم. سعی کردم خودم را جای او قرار دهم و همه ما اوقات خوبی داشتیم.

از استاد لی (بنیانگذار فالون دافا) تشکر می‌کنم که به من کمک کردند که کمتر خودخواه باشم و اول به دیگران فکر کنم.

پدرم بعداً به من گفت: «بارها به دوبیتی‌ها نگاه کردم و هر بار که کلمات را تکرار می‌کردم «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» باعث می‌شد احساس خوبی داشته باشم!»

واقعاً از شنیدن آن خوشحال شدم!