(Minghui.org) اگرچه به‌طور حضوری در کنفرانس تبادل تجربه اپک تایمز و ان‌تی‌دی شرکت نکردم، اما با دقت به تجارب تزکیه هر یک از تمرین‌کنندگان گوش کردم. جو مقدس و باوقار بود. گاهی اوقات تاحد گریه تحت تأثیر قرار می‌گرفتم. همچنین احساس گناه و شرم می‌کردم. فهمیدم که اشتباه کرده‌ام.

تنها نکته‌ای که واقعاً برایم برجسته شد این بود که چگونه تمرین‌کنندگان توانستند منیت خود را رها کنند و برای نجات مردم با هم کار کنند.

تمرین‌کننده‌ای خاطرنشان کرد قضاوت دیگران با معیارهای فا مانند این است که آنها را با چوب کتک بزنید. وقتی این حرف را شنیدم، عرق سرد کردم چون این کاری است که درحال انجامش بودم.

احساس خوبی به خودم داشتم زیرا بیشتر از هر تمرین‌کننده دیگری در چاپخانه اپک تایمز تمرینات را انجام می‌دادم. حتی تمرین دوم یک‌ساعته را انجام می‌دادم.

استاد بیان کردند:

«تا زمانی‌که خودتان ‌را به‌عنوان یک تزکیه‌کننده در نظر بگیرید و از الزامات شین‌شینگی که بیان‌کرده‌ام پیروی‌کنید، در زمانی‌که تمرینات را انجام نمی‌دهید نه‌تنها ناپدید نشده، بلکه تقویت می‌شود. در حقیقت توانِ‌گونگ شما حتی افزایش خواهد ‌یافت. اما به‌رغم این، اگر بیش‌تر از هرکسی تمرینات را انجام دهید ولی در راستای استاندارد شین‌شینگی که قرار ‌داده‌ام عمل ‌نکنید، پس نگرانم تلاش‌تان بیهوده باشد. شما تمرینات را انجام می‌دهید ولی هیچ تأثیری ندارد. مهم نیست چه سیستمی را تمرین می‌کنید، اگر از الزامات آن پیروی نکنید، به احتمال زیاد درحال تمرین‌کردن به‌یک روش شرارت‌آمیز و اهریمنی هستید. اگر تنها چیزهای بد را در ذهن‌تان داشته باشید و فکر‌کنید[چیزهايی شبیه] "فلان و فلان چقدر وحشتناک است. به‌محض این‌که بعضی از توانایی‌ها را به‌دست آوردم حسابش را می‌رسم"، پس حتی اگر درحال یادگیری فالون‌گونگ باشید وقتی این چیزها را به آن اضافه‌کنید و از رهنمودهای من درباره‌ شین‌شینگ پيروي نکنيد، آیا شما درحال انجام روشی شرارت‌آمیز و اهریمنی نیستید؟» (فالون گونگ، فصل 5، پرسش و پاسخ)

یکی از تمرین‌کنندگان گفت که پس از آزادی از اردوگاه کار اجباری، به مدت دو ساعت، هفت کیلومتر را پیاده‌روی می‌کرد تا ده یوان پس‌انداز کند. اما او گفت که اکنون که در رسانه‌ها فعالیت می‌کند، نمی‌تواند سختی‌ها را تحمل کند.

سخنان او مرا به یاد پنج سال گذشته‌ای که در اردوگاه کار اجباری ماسنجیا گذراندم، انداخت. این تجربه دشواری بود و فقط با برکت استاد زنده بیرون آمدم. درحالی که آنجا بودم، جرئت نداشتم با مأموران صحبت کنم، اما اکنون مشکلی در جرو بحث با سرپرست خود ندارم.

تمرین‌کنندگان در هنگ کنگ همچنان گزارش می‌دهند که در میان گلوله‌ها و گاز اشک آور، در میدان نبرد کار می‌کنند، برای نجات موجودات ذی‌شعور در زمان کوتاه کار می‌کنند. اما من فقط محیط راحت خود را می‌خواهم و تمایل دارم کمی بیشتر بخوابم.

تمرین‌کننده دیگری بدون هیچ گونه شکایتی و پشیمانی از شغل پزشکی خارج شد و خود را وقف چاپخانه کرد. من در چاپخانه کار می‌کنم، اما غالباً به فکر شغل دیگری هستم. اگر می‌دانستم چگونه انگلیسی صحبت کنم، مدت‌ها پیش این شغل را ترک کرده بودم.

کار در چاپخانه هیچ حسی از مقدس بودن به من نمی‌دهد. دلیلش این است که متکبر و پر از منیت هستم. خودم را به‌وضوح نمی‌بینم بنابراین نمی‌توانم خود واقعی‌ام را پیدا کنم.

رویارویی با وابستگی‌هایم

تبادل تجربه هر یک از تمرین‌کنندگان قلبم را تحت تأثیر قرار داد. با شناسایی هر یک از وابستگی‌هایم، آن مانند یک ماده منفی که در ذهنم جمع شده بود احساس می‌شد. این ماده همچنان درحال گسترش است، به من سردرد می‌دهد و باعث می‌شود قلبم سریع‌تر بتپد. به‌محض اینکه وابستگی دیگری را شناسایی می‌کردم، استاد بخشی از آن ماده منفی را بیرون می‌کشیدند. با پایان یافتن کنفرانس فا، هر سلول در بدنم درد می‌کرد. به‌نظر می‌رسید که وابستگی‌هایم زنده هستند، افکارم را کنترل می‌کنند و در درونم تقلا می‌کنند. آنها نمی‌خواستند بمیرند.

وقتی به خانه برگشتم می‌خواستم فا را مطالعه كنم و وابستگی‌هایم را از بین ببرم، اما نمی‌توانستم آنقدر آرام باشم كه جوآن فالون را بخوانم. جلوی عکس استاد زانو زدم و گفتم: «استاد، این وابستگی‌ها خود واقعی من نیستند، من آنها را نمی‌خواهم.»

سعی کردم دراز بکشم اما نتوانستم. نمی‌توانستم تمرینات را انجام دهم. بنابراین وارد محیط پروژه تماس تلفنی با چین (مرکز سریع خروج از حزب کمونیست چین) شدم. بلافاصله احساس کردم که با موجی از انرژی مثبت احاطه شده‌ام.

بعد از صحبت با تمرین‌کننده‌ا‌ی که سال‌ها می‌شناسم احساس بهتری پیدا کردم. سپس به محیط نرم‌افزاری پروژه فوق رفتم که آنجا تمرین‌کنندگان تماس تلفنی با چین برقرار می‌کردند و من به گفته‌های آنها گوش ‌کردم.

اگرچه بیش از یک سال بود به آن محیط نرفته بودم، اما بسیاری از اسامی آشنا را دیدم و صداهای آشنای زیادی شنیدم. تمرین‌کنندگان مسیری روشن در شبکه مجازی باز کرده‌اند. در آن لحظه عظمت دافا را حس کردم. ما فا را تا ساعت 1 بامداد ازبرکردیم.

بعد از آن نتوانستم بخوابم، بنابراین نشستم و به سخنرانی‌های شنیداری استاد گوش کردم. وقتی از خواب بیدار شدم، تمام ناراحتی‌هایم از بین رفت. احساس تجدید حیات و سبکی کردم، انگار لایه‌ای از من برداشته شد.

اخیراً به دیدن تمرین‌کننده‌ای رفتم که درحال تجربه کارمای بیماری بود. وقتی به او نگاه کردم، این‌گونه احساس می‌شد که انگار به خود قدیمی‌ام نگاه می‌کنم.

در محل کار، هرگز با دیگران غذا نمی‌خوردم زیرا نمی‌توانستم تحمل کنم که تمرین‌کنندگان درباره مسائل مردم عادی صحبت می‌کنند. به‌خاطر اینکه وقت بیشتری را صرف به‌خاطر سپردن فا نمی‌کردند، به آنها به دیده تحقیر نگاه می‌کردم.

اخیراً با تمرین‌کنندگان سر یک میز نشستم و به صحبت‌های آنها که درباره امور عادی بود گوش کردم. قلبم تحت تأثیر قرار نگرفت. درباره هرچه صحبت کردند برایم مشکلی نبود، اگرچه علاقه‌ای به غذاهای خوشمزه یا لباس‌های خوب ندارم. ما در جامعه مردم عادی تزکیه می‌کنیم و درباره چیزهای عادی صحبت می‌کنیم. این فا است که شرایطی را برای هر موجود تعیین می‌کند، نه من. نتوانستم با آنها همراه شوم چون خودم را بالاتر از آنها قرار می‌دادم.

وقتی تمرین‌کننده‌ای به من یادآوری کرد که قبل از ترک آنجا غذایم را از یخچال بردارم، فهمیدم که او فردی مسئول است. دیگر به تن صدای دیگران توجه نمی‌کنم. اگر او قبلاً این را به من می‌گفت، فکر می‌کردم: «چرا به کار خودت اهمیت نمی‌دهی!»

گاهی اوقات در چاپخانه می‌خوابیدم تا بتوانم تمرینات را بین شیفت انجام دهم. ما اجازه نداریم در چاپخانه زندگی کنیم و وقتی به من گفته شد که نمی‌توانم آنجا بخوابم، بدخلقی کردم.

تمرین‌کنندگان همیشه وقت ندارند که روزانه تمرینات را انجام دهند مخصوصاً وقتی که مشغول کار باشند، اما هنوز شغل خود را انجام می‌دهند. فهمیدم که می‌توانم سطح انرژی خود را حفظ کنم حتی اگر یکبار تمرین را ازدست دهم، بنابراین نیازی به ماندنم در طول شب نیست.

قبلاً «تمرین» را مقدم بر «تزکیه» می‌دانستم، که بر خلاف آموزه‌های استاد و ویژگی‌های جهان است. به همین دلیل رفتارم منفی بود و در همکاری با دیگران مشکل داشتم. اکنون «تزکیه» را مقدم بر تمرین قرار داده‌ام.

اگرچه جمعه گذشته تمرینات را انجام ندادم، بعد از رسیدگی به کار مخزن جوهر خسته نشدم. آن روز بعد از ظهر توانستم 50هزار نسخه روزنامه تحویل دهم.

تمرین‌کننده‌ای می‌خواست از بازی‌های ویدیویی دست بکشد. او به همسرش گفت كه می‌خواهد كنار بگذارد اما به استاد نگفت، زیرا می‌ترسید كه او دوباره به این عادت بد دچار شود. وقتی به استاد قول داد كه آن را کنار خواهد گذاشت، استاد ماده وابستگی را از او خارج كردند. او بازی‌های ویدئویی را متوقف کرد و در عوض هر روز دو ساعت تمرین‌ها را انجام داد.

وقتی تصمیم به نوشتن این مقاله گرفتم، نتوانستم بخوابم و بدنم دچار پالایش شد. انجام پنج تمرین همراه با تمرین‌کنندگان در ساعت 3 بامداد را شروع کرده‌ام و احساسی فوق‌العاده است.

بعد از گوش دادن به مقالات تبادل تجربه در کنفرانس فا، پاکسازی بدنم به‌طور کامل انجام شد. هر یک از آنها سختی‌های دشواری را تجربه کردند. آنقدر قدرتمند بود که افکار و تصورات بشری لجبازانه‌ام را از بین برد. یک تمرین‌کننده پر از وابستگی، قادر نیست نیک‌خواه باشد.

چند روز پیش مقاله‌ای در وب‌سایت مینگهویی، با عنوان «روشن‌بینی به اهمیت رها کردن خودخواهی و همکاری بایکدیگر» را خواندم و احساس كردم كه درباره من صحبت می‌كند.

دو جمله آخر بیان کرد: «آب به‌طور طبیعی به پایین‌ترین نقطه می‌رسد و هرگز رقابت نمی‌کند. آب به‌طور بی‌صدا تمام موجودات زنده را تغذیه می‌کند و در عوض چیزی نمی‌خواهد.»

«همکاری واقعی به معنای کاملاً از خودگذاشته بودن و همکاری واقعی با دیگران است. ما باید منیت خود را رها کنیم و آنچه استاد می‌خواهند را عملی کنیم. به این ترتیب، کارهایی که برای اعتباربخشی به فا انجام می‌دهیم به‌خوبی انجام می‌شود. ما درحال بنا نهادن تقوای‌مان و پیشرفت در این روند هستیم.»

سطح درک من، از سطح درک آن تمرین‌کننده‌ای که آن مقاله را نوشت، پایین‌تر است، اما تمام تلاش خود را می‌کنم. می‌دانم تا زمانی که قلبم را خوب تزکیه کنم، استاد مرا به سطح بالاتر می‌برند.

اصلاح فا تمام نشده است. درحالی که همچنان به بیرون کشیدن خودخواهی عمیق و ریشه‌ای خود ادامه می‌دهم، از نو شروع می‌کنم. عقاید و تصورات بشری خود را از بین خواهم برد و خود واقعی‌ام را پیدا خواهم کرد.