(Minghui.org) در محل کارم، همه می‌دانند که من بسیار ساده و صادق هستم. از نظر آنها، من نمی‌دانم چگونه خودنمایی کنم یا هیچ ارتباطی با افراد سرشناس ندارم. در چین امروز، جایی که همه برای همه چیز رقابت می‌کنند، برای شخصی مانند من بسیار سخت خواهد بود که افزایش حقوق و دستمزد دریافت کنم یا ارتقاء یابم یا با استفاده از ثروت یا روابط، شغل خوبی برای فرزندم پیدا کنم.

اما در کمالِ تعجبِ بسیاری از افراد، نه‌تنها من و همسرم بدون رشوه‌دادن به کسی ارتقاء یافتیم، پسرم نیز شغل خوبی پیدا کرد.

راز ما چیست؟ من به‌عنوان یک تمرین‌کننده فالون دافا، یاد گرفتم که روند طبیعی را دنبال کنم و فهمیدم که فرد آنچه را که سزاوار آن است کسب می‌کند. همانطور که استاد به ما گفتند:

«اگر چیزی مال شما باشد، آن را از دست نخواهید داد. اگر چیزی مال شما نباشد، حتی اگر برایش مبارزه هم کنید، آن را به دست نخواهید آورد.» (سخنرانی هفتم، جوآن فالون)

ترفیع من

بیش از سیصد نفر در شرکت محل کارم شاغل هستند. معمولاً سالانه فقط ۱ تا ۲ ترفیع صورت می‌گیرد. فرد پس از ارتقاء، بیش از ۶۰۰۰ یوآن افزایش دستمزد دریافت خواهد کرد. الزامات برای ارتقاء شامل عملکرد شغلی، بررسی همتایان و ارزیابی سرپرست است. مردم برای ارتقاء هر کاری که لازم باشد انجام می‌دهند، مانند خرید گواهینامه‌های جعلی، دادن هدایا به سرپرست و دعوت از همکاران برای شام.

ازآنجاکه سعی نکردم جمعیت را دنبال ‌کنم، از نظر موقعیت شغلی عقب ماندم. افرادی که بعد از من استخدام شدند همگی ارتقاء پیدا کردند، اما من سال‌ها در همان مقام ماندم. برخی از همكارانم احساس می‌كردند كه این كار ناعادلانه است و از من می‌خواستند كه همان كاری را انجام دهم که دیگران برای ترفیع‌گرفتن انجام می‌دهند. اما من به‌عنوان یک تزکیه‌کننده، می‌دانستم که باید از اصول دافا پیروی کنم و کاری غیر‌اخلاقی یا غیرقانونی انجام ندهم.

همسرم فکر می‌کرد که من باید احمق باشم که برای ارتقاء نمی‌جنگم. به او گفتم نگران نباش؛ اگر مال من باشد، به من برمی‌گردد.

یكی از همكاران كه بسیار به من نزدیك بود نیز پیشنهاد كرد كه باید به سرپرستم رشوه بدهم. «شما یک تکنسین کهنه‌کار با سال‌ها تجربه هستید. از هر فرد دیگری واجدشرایط‌تر هستید. لازم است برایش بجنگید. به‌هر‌حال به شما تعلق دارد. اگر من به‌جای شما بودم، ۲۰هزار یوآن را روی میز سرپرستم می‌گذاشتم و می رفتم. این یک معامله تمام‌شده است!»

لبخند زدم: «شما می‌دانید که نمی‌توانم این کار را انجام دهم.»

یک‌ سال، مطالب مربوط به ترفیعم را آماده کردم، اما تکنسینی ارشد به من نزدیک شد: «نمی‌دانم که آیا شما می‌توانید لطفی به من بکنید. من به‌زودی بازنشسته می‌شوم و به ارتقاء شدیداً نیاز دارم. اگر شما نیز برای ارتقاء درخواست دهید، مطمئناً این فرصت را از دست می‌دهم.» او به‌طور سربسته به من گفت که رقابت را کنار بگذارم و من موافقت کردم.

سال دیگر، دوباره در لیست پرسنل برای دریافت ارتقاء بودم. یکی دیگر از تکنسین‌های ارشد از من خواست که به همان دلیلی که تکنسین دیگر سال گذشته مطرح کرد، اسم خودم را برای دریافت ارتقاء حذف کنم. می‌دانستم که خانواده‌اش از نظر مالی وضعیت خوبی ندارند و اغلب وام می‌گرفتند تا زندگی‌شان را تأمین کنند. بنابراین به درخواستش جواب مثبت دادم.

این موضوع واقعاً باعث ناراحتی‌ام نشد که از منافع ملموس چشم‌پوشی کردم، اما وقتی شنیدم که تکنسین ارشد دوم بعد از اینکه از فرصت ارتقاء خودم صرفنظر کردم تا شانس او برای دریافت آن افزایش یابد، پشت‌سرم چیزهای منفی درباره من و دافا گفت، احساس کردم که قربانی شدم.

به خودم یادآوری کردم که بدون توجه به اینکه چه اتفاقی افتاده بود، به‌عنوان یک تزکیه‌کننده، هیچ دشمنی ندارم و نباید از او متنفر بوده و از او احساس رنجش و دلخوری داشته باشم. با راهنمایی دافا توانستم این کار را انجام دهم و طبق معمول با او نیک‌خواهانه رفتار کنم.

اما معلوم شد که او به‌دلیل ارائه گواهی‌های جعلی بسیار زیاد درباره‌اش گزارش شد و درنهایت ارتقاء شغلی مورد نظر را دریافت نکرد.

چند سال بعد درخواست ارتقاء دادم و به آن دست یافتم. یکی از اعضای کمیته بررسی ارتقاء این سؤال را مطرح کرد که چرا با‌توجه به سال‌ها خدماتم و داشتن مهارت‌های عالی، خیلی طول کشید تا ارتقاء پیدا کنم. به او گفتم که به‌خاطر دیگران این فرصت را رها کردم. او به‌شدت تحت‌تأثیر قرار گرفت. گفت: «شما امروز چیزی را به ما آموختید.»

من از روند بقیه همکاران پیروی نکردم. آنها مرا تحسین کردند که هیچ کاری اضافی برای بدست آوردن ترفیع انجام ندادم. حتی همسرم شگفت‌زده شد.

پسرم و شغل او

بعد از اینکه پسرم از کالج فارغ‌التحصیل شد، کاری نیمه وقت در شهر پیدا کرد. کارش ثابت نبود و به‌سختی می‌توانست از عهده مخارجش برآید. همسرم نگران بود. او غالباً به من شکایت می‌کرد: «خیلی بد است که هیچگونه روابطی با افراد نداریم. چه‌کسی می‌تواند به پسرمان کمک کند تا کار خوب و مطمئنی بدست آورد؟» معمولاً به او می‌گفتم: «نگران نباش. او فردی صادق و درستکار است. او نعمت‌هایش را خواهد داشت. ما باید این موضوع را ساده در نظر بگیریم.»

در روند بزرگ‌کردن پسرم، بیشتر روی رشد تقوا در او تمرکز کردم. اصول فالون دافا را به او آموختم. همچنین به او می‌گفتم كه به‌عنوان یك انسان، باید درستکار، راستگو و مهربان باشد. تا زمانی که این اصول را رعایت می‌کند، نگرانش نیستم.

وقتی فهمیدم که پسرم فقط به‌خاطر اینکه از گفتن دروغ امتناع کرد، شغلی پردرآمد را از دست داد، واقعاً تحت‌تأثیر قرار گرفتم. شرکتی بود که ادعا می‌کرد مکمل‌هایی در زمینه سلامتی و رفاه سالمندان به فروش می‌رساند. وقتی پسرم فهمید که اصلاً اینگونه نیست، شرکت را ترک کرد. او نمی‌خواست سالخوردگان را که به‌سختی کسب درآمد می‌کنند فریب دهد. درست آنجا فهمیدم که او فرد خوبی خواهد بود.

یک روز با یکی از بستگان تماس گرفتم و او درباره پسرم و شغلش سؤال کرد. او گفت که یکی از دوستانش در شرکتی بزرگ کار می‌کند و می‌تواند بررسی کند که آیا آنها استخدام می‌کنند با خیر. پسرم به آنجا رفت و در همان شرکت استخدام شد. آن شرکت بزرگ بود که همراه با حقوقی نسبتاً بالا، تمام مزایا را به او ارائه داد. همسرم شگفت‌زده شد که او دقیقاً همان‌طور که دوست داشت شغل بسیار خوبی به دست آورد!

همسرم و «ارتقاء» او

همسرم در یک کارخانه کوچک کار می‌کرد و شغلش از نظر جسمی بسیار پرزحمت بود. او از طلوع تا غروب آفتاب با دریافت حقوقی بسیار ناچیز کار می‌کرد. او در جستجوی شغلی بهتر با فشار جسمی کمتر بود.

از طریق تزکیه‌ام متوجه تغییرات همسرم شدم، او دوست داشت به دیگران کمک کند، از مادرش به‌خوبی مراقبت می‌کرد و روابط ما بهتر می‌شد.

یک روز، مدیر شرکتم به‌طور غیرمنتظره از من سؤال کرد که آیا همسرم به شغلی که اخیراً اعلام نیاز شده است علاقه‌مند است یا خیر. همسرم برای مصاحبه رفت و سریعاً استخدام شد. محیط کارش بسیار عالی است و حقوق و مزایای او نیز بسیار بالاتر است و همچنین مزایایی نیز دارد. بسیار خوشحال بود: «من هم ترفیع دریافت کردم!»

به‌خوبی می‌دانستم که اینها همه نعمت‌هایی ناشی از تزکیه در دافا است. وقتی کسی مسیر طبیعی را دنبال کرده و از اصول جهانی پیروی کند، برکت دریافت خواهد کرد.