(Minghui.org) با گذشت سال‌ها، متوجه شدم که هر آنچه در مدرسه و در جامعه تدریس می‌شد، اروپامحور است. بسیاری از مواردی را که در مدرسه تدریس می‌شد زیر سؤال بردم و شروع به تحقیق درباره علم و منطق و تاریخ آفریقا کردم. سؤالات بی‌پاسخ بسیاری در مورد زندگی و جهان داشتم.

زجر کشیدن از اختلال استرس پس از سانحه

در سال 2013، در حالی که مشغول کار در خارج از کشور به عنوان پیمانکار دفاعی ارتش ایالات متحده بودم، عطش خاموش‌نشدنی برای کسب دانش در من ایجاد شد. شروع به خواندن بسیاری از کتاب‌ها، تماشای مناظره‌ها و گوش دادن به سخنرانی کردم. فهمیدم وقتی آفریقایی‌ها را مجبور کردند برده باشند، مسیحیت به آنها تحمیل شد. شروع به در میان گذاشتن یافته‌هایم در فیسبوک کردم تا دیگران حقیقت ماجرا درباره مسیحی شدن آفریقایی را بدانند. اظهارنظرهایی که افراد در پست‌هایم  می‌گذاشتند بسیار دو قطبی بودند. برخی از افراد از من حمایت می‌کردند و برخی دیگر با من مخالفت بودند و به‌نظر می‌رسید از گفته‌هایم ناراحت شده‌اند. می‌خواستم بدانم مذهب اجداد من چه بوده، اما نمی‌دانستم که در آفریقا از کجا آمده‌ام یا قبلاً کدام مذاهب در آفریقا بوده‌اند.

هنگام خدمت در ارتش در خارج از کشور، علائم اختلال استرس پس از سانحه در من شکل گرفت. تا مرز فروپاشی ذهنی رفتم. شروع به نوشیدن زیاد کردم زیرا فشار روانی خیلی زیاد بود و تحمل آن برایم خیلی سخت بود. مدتی بعد، وقتی از یک فروشگاه بیرون می‌رفتم، در وسط شهر دچار تشنج شدم. نمی‌توانستم با تمام این فشارها در خارج از کشور بمانم. تصمیم گرفتم آنجا را ترک کنم تا با مادرم در تگزاس زندگی کنم. در سال 2015 پس از 10 سال کار در خارج از کشور در ارتش به تگزاس بازگشتم.

با اختلال استرس پس از سانحه شدید به آمریکا بازگشتم. کابوس‌های من شروع شد. هر وقت به خواب می‌رفتم، به‌طور مداوم کابوس‌هایی شدیدی درباره حضور در ارتش داشتم که در آنها پایگاه ما توسط سربازان دشمن یا توسط تروریست‌های مسلح محاصره شده بود، یا من در جایی پنهان شده بودم و می‌توانستم صدای دشمنان را بشنوم که در حال جستجوی آن منطقه بودند، صدای‌شان نزدیکتر و نزدیکتر می‌شد تا اینکه از خواب بیدار می‌شدم و تمام بدنم خیس عرق شده بود. هر شب چند بار از کابوس‌ بیدار می‌شدم، در حالی که تمام بدنم، سرم، سینه‌ها، پاها و کف پاهایم خیس عرق شده بود. به‌خاطر این کابوس‌ها دوست نداشتم بخوابم، بنابراین آنقدر الکل می‌نوشیدم تا به خواب بروم اما مدت کوتاهی بعد، از این کابوس‌های شدید از خواب بیدار می‌شدم. این یک چرخه معیوب از پارانویا در طول روز بود، و شب‌ها با این ترس‌های وحشتناک در طول خواب مواجه می‌شدم.

وقتی به تگزاس بازگشتم نتوانستم کار پیدا کنم و به همین دلیل چند ماه اول را در ساخت و ساز کار کردم تا اینکه به‌عنوان یک مأمور امنیتی به من پیشنهاد کار شد. وقتی کار خود را در آنجا شروع کردم هنوز اختلال استرس پس از سانحه شدیدی داشتم. با گذر زمان، به آرامی به کار در آنجا عادت کردم، اما هرگز با کسی درباره زندگی شخصی‌ام صحبت نکردم. من یک فرد الکلی بودم و از هر فرصتی برای سیگار کشیدن استفاده می‌کردم.

یک کتاب معجزه آسا تغییری را ایجاد می‌کند

حتی با وجود اتفاقات اطرافم، هنوز هم مصمم بودم که به جستجوی کسب دانش ادامه دهم. دائماً کتاب می‌خواندم و به سخنرانی‌ها و مباحث مربوط به تاریخ آفریقا و جنبه‌های مختلف جامعه آفریقایی‌آمریکایی گوش می‌دادم. کماکان بسیاری از آنچه که می‌آموختم را در رسانه‌های اجتماعی به‌اشتراک می‌گذاشتم و با هر کسی که با گفته‌هایم مخالف بود بحث می‌کردم. می خواستم به جستجوی دانش خود در سطح دانشگاه ادامه دهم، اما نتوانستم هیچ دانشگاهی را در آمریکا پیدا کنم که تاریخ آفریقا را از طریق دوره‌های آنلاین تدریس کند. اکثر آنها فقط تاریخ آفریقایی‌آمریکایی را تدریس می‌کردند که با برده‌داری اروپایی‌ها آغاز می‌شد.

یک روز در اوایل سال2017، یکی از دوستانم به من کتاب جوآن فالون (کتاب اصلی روش فالون دافا) را ایمیل کرد. تصمیم گرفتم آن را بخوانم. معمولاً یک کتاب را خیلی دقیق می‌خواندم و هر کلمه‌ای را که درک نمی‌کردم جستجو می‌کردم و بعد از اینکه کتاب را کاملاً می‌فهمیدم، آن را کنار می‌گذاشتم و شروع به خواندن کتاب بعدی می‌کردم. جوآن فالون با سایر کتاب‌هایی که خوانده بودم متفاوت بود. نتوانستم آن را کاملاً درک کنم. هرچه بیشتر آن را کندوکاو می‌کردم، درکم عمیق‌تر می‌شد. مطالب خیلی جدید و جالب بود.

در هنگام خواندن کتاب و مقاله در تلفن همراهم یا وقتی در فیسبوک گشت و گذار می‌کردم، سیگار می‌کشیدم. یک روز سعی کردم هنگام خواندن جوآن فالون بر روی تلفنم سیگار بکشم، اما واقعاً نتوانستم درهنگام خواندن سیگار بکشم زیرا دود سیگار باعث می‌شد احساس بدی پیدا کنم. استنشاق دود برایم مشکل بود و برخلاف آنچه که معمولاً هنگام خواندن کتاب و مقالات دیگر در تلفنم سیگار می‌کشیدم، حالت تهوع پیدا کردم. فکر کردم این خیلی عجیب است. روز بعد دوباره در حین خواندم جوآن فالون سعی کردم سیگار بکشم و دوباره همان تجربه را داشتم، احساس کردم نمی‌توانم سیگار بکشم. اما وقتی شروع به خواندن مطلب دیگری کردم، این احساس از بین می‌رفت و می‌توانستم بدون هیچ مشکلی دوباره در حین خواندن سیگار بکشم.

تمرین فالون دافا را به‌مدت 30 روز امتحان کردم

بعد از اینکه خواندن جوآن فالون را تمام کردم، به خودم گفتم که قصد دارم 30 روز تمرین فالون دافا را انجام دهم و ببینم آیا این صحیح است یا نه. می‌خواستم ببینم آیا بهبود اخلاق و افکارم واقعاً بدن و محیط اطرافم را تغییر می‌دهد یا نه. انتظار داشتم که تغییرات جزئی یا ظریفی را ببینم، اما این طور نبود. از آن لحظه به بعد، از زمانی که تمرین فالون دافا را شروع کردم، هرگز رؤیای جنگیدن با شخص دیگری را به‌هیچ‌وجه نداشته‌ام یا با کابوس‌ از خواب بیدار نشده‌ام. اختلال استرس بعد از سانحه و پارانویا من کمی طول کشید تا از بین برود اما در طی چند ماه محو و به‌طور کامل برطرف شد.

شروع به خواندن تمام نوشته‌های دیگر استاد لی هنگجی کردم که به‌صورت آنلاین برایم قابل دسترسی بود. تمام نوشته‌های ایشان را بسیار عمیق یافتم. سخنان ایشان مانند سایر نویسندگان نبود. ایشان وارد جزئیات بسیار زیادی می‌شدند. با خودم فکر کردم: «اگر ایشان در حال دروغ گفتن بودند، تا این حد با جزئیات وارد موضوعاتی نمی‌شدند که ممکن است توسط علم ثابت نشوند. اگر ایشان حقیقت را نمی‌گفتند، در اینجا از توضیح دادن دست می‌کشیدند.» از دانش ایشان شگفت‌زده شدم.

اولین باری که پنج تمرین فالون دافا را در خانه امتحان کنم، قبل از شروع، سردرد بسیار شدیدی داشتم. احساس تشنگی، ضعف و سردرد می‌کردم. وقتی تمرینات را تمام کردم، مثل یک شخص جدید احساس باورنکردنی داشتم. انرژی زیادی داشتم و به‌نظر می‌رسید که سردردم به‌طور جادویی ناپدید شده است. فکر کردم چطور از این حرکات ساده چنین اتفاقی امکان‌پذیر است؟ رفتم تا به همسرم بگویم. در حالی که با او صحبت می‌کردم انرژی در بدنم به حدی بود که در حالی که ایستاده بودم و با همسرم صحبت می‌کردم، دست دیگرم در حال مرتب کردن و چیدن وسایل روی کمد بود. سپس خانه را تمیز کردم و بلافاصله سگ‌هایم را بیرون بردم و به اطراف محله رفتیم. نمی‌توانستم باور کنم که درست کمی قبل سردرد و احساس ضعف شدیدی داشتم، و بعد از انجام تمرینات چه احساس خوبی داشتم و چقدر پرانرژی شده بودم.

یک شب که به برخی از سخنرانی‌ها و نوشته‌های استاد گوش می‌کردم، همه چیز در ذهنم کنارهم قرارگرفت و بیشتر و بیشتر می‌فهمیدم. ناگهان صدای غیرقابل کنترل شادمانی از درونم بیرون آمد و فهمیدم که این اتفاق در تزکیه برایم حقیقی است! در واقع تمام افکار و اعمالم  در این روش جدید زندگی که  یاد گرفته‌ بودم جزئی از تزکیه شمرده می‌شد و باعث خوشحالی‌ام می‌شد. قبل از این فکر نمی‌کردم تا زمانی که به کسی آسیب نرسانم، درست یا نادرست عمل کردنم واقعاً مهم باشد.

همانطور که به خواندن تمام سخنرانی‌ها و نوشته‌های استاد ادامه دادم، تمام سؤالاتم درباره زندگی و جهان یک به یک پاسخ داده شد. احساس کردم زندگی‌ام با همه چیز در جوآن فالون مشابهت دارد. دیگر نیازی به جستجوی دانش ندارم و خیلی بیشتر از آنچه تصور می‌کردم، یاد گرفته‌ام. این همان چیزی بود که در جستجویش بودم. حتی سؤالاتی داشتم که از وجودشان آگاه نبودم و به آنها  پاسخ داده شد. هرگز بازپیدایی را چیزی باورپذیر درنظر نگرفته بودم و هرگز کسی را که به آن معتقد باشد یا حتی درباره آن صحبت کند، نمی‌شناختم. اما طرز توضیح آن در کتاب بسیار منطقی و قابل درک است. هرچه بیشتر به آن بپردازم، بیشتر از آن دور می‌شوم.

تغییر باور نکردنی

بعد از گذشت یک هفته یا همین حدود از شروع تمرین، به آینه نگاه کردم و چیزی توجهم را به‌خود جلب کرد. نمی‌توانستم به آنچه را با چشمانم می‌دیدم باور کنم. از اینکه چهره‌ام جوانتر به نظر می‌رسید، شوکه شدم. آنجا ایستادم و با تعجب در آینه نگاه کردم.

استاد بیان کردند:

«این دلیل آن است که چرا از آن مرحله به بعد به‌طور طبیعی پیر نمی‌شوید و سلول‌های شما نمی‌میرند، از این رو برای همیشه جوان باقی خواهید ماند. در طول تزکیه‌تان جوان به‌نظر می‌آیید و درنهایت به مرحله‌ای می‌رسید که بیش از این پیر نمی‌شوید.» (جوآن فالون، سخنرانی دوم)

حدود شش ماه بعد از شروع تمرین نوشیدن الکل را کنارگذاشتم و حدود چهار ماه بعد از آن سیگار را ترک کردم. قبلاً چندبار سعی کرده بودم سیگار را ترک کنم اما ناموفق بود. با قدرت فالون دافا توانستم از پس آن برآیم، و اکنون بیش از دو سال است که به سمت الکل نرفته‌ام یا سیگار نکشیده‌ام.  احساس بهتری به زندگی خود دارم.

قبل از شروع تمرین فالون دافا، لاستیک‌های اتومبیلم هر دو ماه یک‌بار ساییده و صاف می‌شدند و تعویض آنها بسیار گران بود. به‌نظر می‌رسید هر وقت می‌توانستم مقداری پول پس‌انداز کنم لاستیک‌های ماشینم نیاز به تعویض داشت. اکنون این نوع اتفاقات متوقف شده است و لاستیک‌هایم سال‌ها است که ساییده یا صاف نشده‌اند. به‌نظر می‌رسد بیشتر از حد معمول دوام داشته‌اند. حتی کفش‌هایم را مثل گذشته نمی‌پوشم. پیش از این، کفش‌های کاری‌ام اغلب به‌دلیل راه رفتن و گشت‌زنی بسیار فرسوده و پاره می‌شد. حتی وقتی پول اضافی نداشتم مجبور بودم آنها را با چسب بچسبانم. اکنون که فالون دافا را تمرین می‌کنم، کفش‌های کاری‌ام به‌ندرت نیاز به تعویض دارند.

سابقاً همیشه پشه‌ها مرا نیش می‌زدند. هر بار که بیرون می‌رفتم، سعی می‌کردم از گزند آنها اجتناب کنم و آنها مرا تعقیب می‌کردند و چند بار مرا  نیش می‌زدند و جای نیش‌ها به‌شدت می‌خارید. کمی قبل از اینکه تمرین را شروع کنم، به‌یاد دارم که در بیرون نشسته بودم و به پاهایم نگاه می‌کردم که سه پشه را دیدم که همه یکباره یک پایم را نیش زدند.  شب‌های زیادی بعد از اینکه پشه‌ها هنگام خواب مرا نیش می‌زدند از خواب بیدار می‌شدم. این موضوع مرا چنان اذیت کرده بود که قصد داشتم اولین فرصتی که کسب کردم از تگزاس دور شوم. از زمانی که تمرین فالون دافا را شروع کردم‌، حتی پشه‌ها دیگر مرا به‌ندرت نیش می‌زنند. تقریباً در سه سال فقط یک یا دو بار پشه‌ای مرا نیش زده است.

من و همسرم حداقل یک بار در هفته درباره مسائل مختلف جر و بحث می‌کردیم. حالا آخرین باری را که بحث کردیم نمی‌توانم به‌خاطر بیاورم. رابطه ما خیلی بهتر شده است. رابطه‌ام با مادرم نیز بسیار بهبود یافته است. قبلاً همیشه جر و بحث داشتیم و اگرچه با او زندگی می‌کردم، گاهی اوقات روزها با او صحبت نمی‌کردم. یاد گرفته‌ام که نیک‌خواه باشم و اکنون درنظرمی‌گیرم که حرف‌هایم چه احساسی را در او ایجاد می‌کند.

همسرم به‌مدت 10 سال تقریباً هرهفته دچار میگرن می‌شد. وقتی تمرین فالون دافا را شروع کردم، میگرن همسرم برطرف شد و از آن زمان تاکنون میگرن نداشته است، اگرچه در ابتدا فالون دافا را تمرین نمی‌کرد.

استاد بیان کردند:

«ما به نجات خود و نجات دیگران، نجات همه موجودات ذی‌شعور اعتقاد داریم. بنابراین وقتی فالون به طرف داخل می‌چرخد، خود شخص را دجات می‌دهد و وقتی به طرف خارج می‌چرخد، دیگران را نجات می‌دهد. وقتی به طرف خارج می‌چرخد انرژی را به بیرون می‌فرستد و به دیگران دفع می‌رساند. و با این کار، افرادی که در محدوده میدان انرژی شما قرار دارند، همگی نفع می‌برند و ممکن است احساس بسیار خوبی داشته باشند. هر کجا که باشید، خواه در خیابان قدم بزدید، در محل کار، در خانه یا هر جای دیگر باشید، این تأثیر را بر دیگران خواهید داشت. ممکن است بدن افرادی را که در محدوده میدان انرژی شما قرار دارند ناآگاهانه تنظیم کنید، زیرا این میدان می‌تواند تمام حالت‌های غیرطبیعی را اصلاح کند.» (جوآن فالون، سخنرانی سوم)

وقتی همسرم تمرین فالون دافا را شروع کرد، بواسیرش کوچک شد و دیگر نیازی به عینک نداشت. در زمانی که تمرین را شروع کرده بود می‌توانست بدون عینک کاملاً واضح  ببیند، اما بعداً تمرین را متوقف کرد. او دوباره تمرین را از سر گرفت و اکنون بیشتر کوشا است.

تزکیه در محیط کار

از زمانی که تمرین فالون دافا را شروع کردم، در کار اطمینان بیشتری پیدا کردم. دو بار ترفیع یافتم و اکنون مدیر گزارش امنیتی هستم. من 25 مأمور امنیتی را در دو مجتمع جداگانه مدیریت می‌کنم و آموزش می‌دهم که چهار ساختمان مختلف را پوشش می‌دهند. همچنین اطمینان حاصل می‌کنم که تمام پُست‌های امنیتی 24 ساعت شبانه روز و هفت روز در هفته پر باشند. من هر روز یک جلسه مختصر برای ارائه اطلاعات و دستورالعمل‌ها دارم، گروه امنیتی‌مان را در مواقع اضطراری رهبری می‌کنم و این همه کار را بدون کوچکترین خشم یا اضطراب انجام می‌دهم. دیگر مشکل استرس دائمی ذهنی و احساسی یا پارانویایی را که قبل از شروع تمرین فالون دافا دچارش بودم ندارم.

من و همسرم با دو ترفیع و افزایش حقوق، توانستیم از خانه مادرم نقل مکان کنیم و  یک آپارتمان خوب در یک منطقه بسیار خوب بگیریم.

هر مأمور جدیدی که می‌گیریم، مطمئناً با او درباره فالون دافا صحبت می‌کنیم. یک مأمور امنیتی که تمرین فالون دافا را شروع کرد پیش از آن حدود دو سال مبتلا به دیابت بود و پس از شروع تمرین بیماری‌اش برطرف شد. پزشکش نمی‌توانست این را باور کند و حتی به او گفت که از مصرف داروی دیابت خودداری کند زیرا دیگر دیابت نداشت. او قبلاً خشم بسیاری داشت و اکنون بسیار آرام است. او گفت زندگی خانوادگی‌اش بسیار بهبود یافته است. او به من می‌گوید که خانواده‌اش نمی‌توانند باور کنند که او چقدر بهتر شده است و دیگر از دست آنها عصبانی نیست.

همسر یکی دیگر از همکارانم نمی‌توانست شب‌ها بخوابد. بعد از اینکه درباره فالون دافا به اوگفتم، او به همسرش گفت و او تمرینات را امتحان کرد. همسرش بعد از سال‌ها برای اولین بار تمام طول شب را خوابید.

پیمانکار دیگری در محل کار بیش از دو ماه زانودرد داشت و نمی‌توانست زانو بزند. او یک نصاب شبکه است، بنابراین این مسئله کارش را تحت تأثیر قرار داده بود. درباره فالون دافا به او گفتم و او تمرینات را انجام داد و زانویش فوراً بهبود یافت و او دوباره توانست زانو بزند و بدون هیچ مشکلی از نردبان بالا و پایین برود.

وقتی برای اولین بار مدیر شدم، گاهی مرتکب اشتباه می‌شدم و وقتی احساس می‌کردم مورد بی‌احترامی یا بی‌انصافی قرارگرفتم، مخصوصاً وقتی این مسئله به‌طور غیرمنتظره‌ای روی می‌داد، احساساساتی و ناراحت می‌شدم. اکنون آموخته‌ام که قبل از اینکه به افراد پاسخ دهم مکث کنم و حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری را به‌یاد آورم. آموخته‌ام که وقتی شخصی مطابق با حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری رفتار کند نمی‌تواند مرتکب اشتباه شود.

تأثیرات معجزه‌آسای انجام تمرین‌ها

در تمام زندگی آلرژی فصلی داشتم. هر سال که فصل بهار فرا می‌رسید، آلرژی‌هایم باعث عطسه، آبریزش بینی و خارش چشم‌هایم می‌شد. وقتی آبریزش بینی‌ام  به‌دلیل آلرژی شروع می‌شود، متوقف نمی‌شود. تمام روز دائماً از طریق دهان نفس می‌کشم و بینی‌ام را پاک می‌کنم. اکنون با وقوع ویروس حزب کمونیست چین (ویروس کرونا)، افراد در محل کار به‌خصوص حساس شده‌اند که چه کسی بینی‌اش را می‌گیرد، عطسه و سرفه می کند. و هر کسی بینی خود را می‌گیرد، باعث غوغای بزرگی می‌شود و افراد با قیافه‌های متعجب کلمات نامحترمانه بیان می‌کنند.

هنگامی که قبل از کار تمرینات را  انجام می‌دهم، آلرژی‌های فصلی‌ام حتی وقتی که مقدار گرده بسیار زیاد است به‌طرز جادویی از بین می‌روند. اما اخیراً تمرینات در دو نوبت جداگانه انجام می‌دادم و قبل از کار انجام نمی‌دادم. هر روز فقط پس از گذشت دو ساعت، مجبور بودم کار خود را زودتر ترک کنم، زیرا دچار آبریزش بینی مداوم می‌شدم. خیلی مشکل است که کسی در این مواقع بینی خود را بگیرد یا عطسه کند.

بار سوم که قبل از کار تمرینات فالون دافا را انجام ندادم، دوباره به‌شدت دچار آلرژی شدم. وقتی این اتفاق می‌افتاد روز خوبی برایم رقم نمی‌خورد. قرار بود مأموران امنیتی کمتری نسبت به حالت عادی داشته باشیم و برای کمک به انجام کارها، واقعاً نیاز است که در محل کار حضور داشته باشم. صبح‌ها یک جلسه کوتاه با مأموران امنیتی داشتم زیرا نمی‌خواستم متوجه شوند که آبریزش بینی‌ دارم. چند بار به توالت رفتم تا مخفیانه بینی خود را بگیرم. سپس به دفتر اعزام نیرو رفتم زیرا در حال آموزش مأموری جدید بودم. واقعاً نمی‌توانستم با او صحبت کنم، زیرا برای پنهان کردن آبریزش بینی‌ام سرم را می‌چرخاندم. چندین بار جلسه را ترک کردم تا مخفیانه بینی خود را بگیرم و برای ادامه آموزش دوباره به دفتر اعزام برگشتم. سعی کردم آبریزش بینی‌ام را پنهان کنم، اما غیرقابل کنترل بود. تنها کاری که می‌توانستم درباره آن فکر کنم این بود که به خانه بروم تا تمرینات را انجام دهم و هرچه سریعتر به کار خود برگردم.

از استاد کمک خواستم و بعد یادم آمد که یک اتاق مدیتیشن و دعا در ساختمان وجود دارد. به کارآموز گفتم که به‌زودی برمی‌گردم. یک ساعت تمرین مدیتیشن را انجام دادم و آبریزش بینی‌ام  بلافاصله متوقف شد و با احساس فوق‌العاده و انرژی جدید برای بقیه روز به دفتر اعزام برگشتم بدون اینکه عطسه کنم یا تودماغی حرف بزنم. واقعاً از حساسیت‌های فصلی خود سپاسگزارم زیرا به من کمک کرده است که در انجام تمرینات کوشا‌تر باشم.

تکریم همیشگی استاد

نمی‌دانستم که دوره آزمایشی 30 روزه‌ام برای امتحان فالون دافا تاکنون به مدت سه سال ادامه یافته است. بیماری اختلال استرس پس از حادثه‌ام کاملاً بهبود یافته است و اعتماد به نفسم را بازیافته‌ام و دیگر به پارانوئید مبتلا نیستم و از این پاندمی نجات پیدا کردم. درک می‌کنم که در جهان چه اتفاقی در حال روی‌دادن است و چرا اکنون در این دوران بی‌سابقه، ترسی از مبتلا شدن به این ویروس ندارم و چیزهای زیادی تحربه کردم که قابل بیان نیست.

تکریم، قدردانی و احترامم به استاد با کلمات قابل بیان نیست. وصف‌ناپذیر است. استاد برای اینکه از هر یک از ما مراقبت کنند و راه بزرگ را به ما نشان دهند، روز‌به‌روز، دقیقه به دقیقه حتی در موارد کوچک ما را راهنمایی می‌کنند و نیک‌خواهی عظیم‌شان را نشان می‌دهند. احساس افتخارم از اینکه مرید دافا در طول دوره اصلاح فا باشم، اینکه در این دوره خاص فرستاده‌ای برای نجات باشم فراتر از کلمات است.

تمام تلاش خود را خواهم کرد تا که با انجام خوب سه کار و زندگی کردن مطابق با استاندارد یک تمرین‌کننده فالون دافا، احترام و قدردانی خود را به استاد نشان دهم.

استاد از شما سپاسگزارم! هه‌شی