(Minghui.org) درود استاد و همتمرینکنندگان
من در سال ۲۰۰۲ در خانواده تمرینکننده فالون دافا متولد شدم، اما هنگامی که من و خواهر دوقلویم به دنیا آمدیم، تنها دو تمرینکننده دافا، یعنی پدربزرگ و مادربزرگم، که در سال ۱۹۹۸ شروع به تزکیه کردند، در خانه نبودند. آنها مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند. گرچه مادرم دافا را در سال ۱۹۹۸ آموخته بود، اما بهطور حقیقی تزکیه نمیکرد. در اواخر سال ۲۰۰۳، مادربزرگ و پدربزرگمان به خانه بازگشتند و برای شروع مجدد تزکیه یک دوره زمانی را سپری کردند. در سال ۲۰۰۵، مادربزرگم شروع کرد به ما دو نفر بیاموزد که اشعار هنگ یین استاد را ازبر کنیم و اغلب جوآن فالون را برای ما میخواند.
دو بار گمشدن در جهان بشری
وقتی برای اولین بار به دبستان رفتم، بهطور واقعی تزکیه دافا در را شروع نکردم. ما به پیشاهنگان جوان چین پیوستیم، یک سازمان جوانان که با حزب کمونیست چین (حکچ) در ارتباط است و در جامعه عادی انسانی گم شدیم. ما دورتر و دورتر از دافا بزرگ شدیم. در آن زمان نهتنها فردی متظاهر بودم بلکه نگرشی منفی هم داشتم. اغلب با خواهرم درباره چیزی بسیار کوچک بهعنوان معناداربودن بحث میکردم. پس از ورود به کلاس سوم، مادرم مسیر تزکیه را در پیش گرفت، بنابراین من و خواهرم شروع به تزکیه در مسیر آنها کردیم. اما، نمیدانستم چگونه تزکیه کنم و مسئله مربوط به وابستگیها را درک نمیکردم.
پس از ورود به سال سوم دبیرستان، بیشتر فا را مطالعه کردم و شروع به استفاده از اصول فا برای ارزیابی رفتار و افکارم کردم. همچنین هدف از تزکیه و نحوه تزکیه جدی را تشخیص دادم. بهعنوان یک مرید دوره اصلاح فا، نه تنها باید خودم را برای برآوردهکردن الزامات دافا تزکیه میکردم، بلکه باید حقیقت را نیز گسترش میدادم. برای برآوردهکردن الزاماتی که فا برای مریدان دافای دوره اصلاح فا تعیین میکند، باید وابستگیهایم را از بین میبردم. بعد از داشتن این آرزو که وابستگیها را از بین ببرم، استاد از دهان مادربزرگم استفاده کردند تا به من تذکر دهند. مادربزرگم به من گفت: «استاد بیان کردند: "فا ميتواند تمام وابستگيها را درهم شكند..."» («مداخله را دور کنید»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۲)
مادربزرگم همچنین مرا تشویق كرد که فای استاد را ازبر کنم. او درحال ازبرکردن جوآن فالون بود. من بسیار مشتاقانه در جستجوی موفقیت بودم و پشتکار هم نداشتم، بنابراین بهجای جوآن فالون شروع به ازبرکردن مقالات و اشعار هنگ یین و نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر کردم و فقط وقتی وقت زیادی داشتم فا را ازبر میکردم. یک روز، بهطور اتفاقی مستقیماً صفحه مربوط به مقاله «مداخله را دور کنید» را باز کردم. استاد فا را برای ما آشکار کردند: «فا ميتواند تمام وابستگيها را درهم شكند، فا ميتواند تمام شيطانها را منهدم كند، فا ميتواند تمام دروغها را متلاشي كند و فا ميتواند افكار درست را نيرومند كند.» «مداخله را دور کنید»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۲)
فای استاد عزم مرا برای مطالعه بیشتر فا تقویت کرد. سرانجام، فا وابستگی اساسی مرا از بین برد و بهطور حقیقی شروع به تزکیه کردم.
به یاد دارم که در سال اول دبیرستان، مدرسه مراسم ورود گروه پیشاهنگان جوان چین را برگزار کرد. معلم کلاس ما از من خواست که اگر تمایل دارم به نمایندگی از کلاسمان در مراسم آمادهسازی شرکت کنم. از خودم پرسیدم: «آیا باید به معلمم بگویم که قبلاً از حزب خارج شدهام و توضیح دهم که چرا از آن کنارهگیری کردم؟» پس، آیا باید حقیقت درباره دافا را به او بگویم و این واقعیت که من یک تمرینکننده دافا هستم؟ اما، مغلوب ترس شدم. فقط به معلمم گفتم که این گروه را ترک کردهام و میخواهم خودم را کاملاً از حزب جدا کنم. معلم به من گوش داد و پیشنهاد کرد که فقط آنچه را که برایم خوب است انجام دهم. فکر کردم که مطمئناً آنچه را که برای من مفید است انجام خواهم داد. شما کسی هستید که به دست حکچ فریب خوردهاید. قصد داشتم چیزهای دیگری بگویم، اما معلمم مجبور بود کار کند. اکنون با مرور آن، درک میکنم که شینشینگم در سطح بالایی نبود، بنابراین هیچ تلاشی برای روشنگری حقیقت نکردم و همچنین معلمان و همکلاسیهایم چیزی از من نپرسیدند.
در سال دوم دبیرستان، مدرسه ما دانشآموزان پایه هشتم را وادار به گوشدادن به یک سخنرانی کرد تا دانشآموزان را برای پیوستن به لیگ جوانان کمونیست بسیج کند. معلم جدید کلاس ما از من خواست که اگر میخواهم به لیگ بپیوندم. گفتم که عضو آن نمیشوم. بعداً، چند مسئول مدرسه که درباره من نظر خوبی داشتند پیشنهاد کردند که به لیگ بپیوندم. آنها گفتند که در آینده هنگامی که افراد بهدنبال شغل هستند یا میخواهند وارد کالج شوند، پیوستن به لیگ به نفع آنها خواهد بود. به آنها گفتم كه «حضور در ليگ هيچ فايدهاي ندارد، بهويژه براي افرادي مثل من كه میخواهم به خارج از كشور بروم.» ازآنجاكه هنوز میترسيدم، دليل واقعي را براي آنها توضیح ندادم. اما، هرچیزی علتی دارد، مسئولان مدرسه بهخاطر یک موضوع کوچک بهدنبال دانشآموزان در کلاس معمولی نمیروند، اما آنها سراغ من آمده بودند. واضح و مبرهن است که آنها برای آگاهی از حقیقت در اینجا بودند. ازآنجاکه سال گذشته فرصت روشنگری حقیقت برای معلمم را هدر داده بودم، مجبور شدم به آنها اطلاع دهم که چرا اینبار از عضویت در گروه امتناع کردم.
بنابراین، بهدنبال مسئول پایه تحصیلی رفتم که برایم بسیار فرد خوشایندی بود و گفتم: «آقا، من روشی را تمرین میکنم، درحالیکه حزب کمونیست موجودی ملحد است. من باور دارم که خوبی پاداش دریافت میکند، درحالیکه پلیدی با مجازات روبرو میشود. حکچ کارهای بسیار بدی انجام داده است تا بشریت را نابود کند. کسانی که به حزب میپیوندند دراینخصوص شریک جرم هستند. حکچ همچنین مردم چین را فریب داده است. پدربزرگ و مادربزرگم درباره قحطی بزرگی که در جریان گامی عظیم به جلو اتفاق افتاد، نابودی فرهنگ سنتی که در طول انقلاب فرهنگی رخ داده است و سرکوب خونین در میدان تیانآنمن پکن در تاریخ ۴ ژوئن ۱۹۸۹ به من گفتند. حکچ هرگز درباره آن چیزی نمیگوید؛ درعوض، اعضای حکچ فقط میگویند که حکچ خوب است .... بهطور خلاصه، من نمیخواهم بخشی از آنها باشم.»
معلمم لبخندی زد و گفت که او نیز روشی را تمرین میکند. او همچنین گفت که من فرد بسیار متفکری هستم و این امکان را به من داد تا در هیچ فعالیتی که مربوط به حزب باشد شرکت نکنم. سرم را به علامت تأیید تکان دادم و شروع به برنامهریزی کردم درخصوص اینکه چگونه با معلمان دیگر صحبت کنم. بعداً متوجه شدم که مسئول پایه تحصیلی ما آنچه را که به سایر معلمان گفته بودم قبلاً گفته بود. وقتی دوستانم از من درباره این موضوع سؤال کردند، به آنها درباره جنایاتی که حکچ مرتکب شده بود گفتم، اینکه پیوستن شخص به حزب به این معنا است که زندگیاش را در اختیار آن گذاشته است و برخی حقایق اساسی دیگر را نیز گفتم. گرچه هنوز کاملاً ترس داشتم، همه چیز بهخوبی پیش رفت. میدانم که استاد از من محافظت میکنند و مورد تشویق قرار میدهند تا در بهترین مسیری که استاد برایم ترتیب دادهاند قدم بردارم و هرگز دوباره خودم را گم نکنم.
اما، پس از فرونشاندن طوفان «پیوستن به لیگ»، مطابق انتظارات نبودم و در تزکیه سست شدم. یک سال تمام از دست رفت. در آن سال شیفته بازیهای تلفن همراه و چیزهای جدید در روند زندگی مردم عادی شدم. دروغ میگفتم و به مردم کمک میکردم در امتحانات تقلب کنند. حتی سعی کردم برای خودم ورقهای تقلب درست کنم. این روند تا پایان نیمسال اول کلاس نهم ادامه داشت. از آن زمان به بعد پافشاری میکردم كه فا را مطالعه كنم و تمرينات دافا را انجام دهم. مادربزرگم چهار سال پیش شروع به چاپ و توزیع مطالب اطلاعرسانی درباره دافا مانند هفتهنامه مینگهویی در خانه کرد. شروع به کمک به او در چاپ و توزیع این مطالب کردم.
درپیشگرفتن مسیری که استاد نظموترتیب دادند و ازبینبردن وابستگیها
گرچه من اینقدر ضعیف عمل کردم، استاد هرگز مرا رها نکردند و در تمام اوقات از من مراقبت کردند. استاد همچنین فرصتهای بسیار خوبی را به من ارائه دادند. در اواسط سال ۲۰۱۷، مادرم، خواهرم و من به سان فرانسیسکو نقل مکان کردیم.
در روز دوم پس از ورود به سان فرانسیسکو، برای روشنگری حقیقت با مادرم به مکانی دیدنی رفتیم. از آن زمان، تمام آنچه را که استاد از تمرینکنندگان خواسته بودند انجام دادم. کاملاً فهمیدم که تزکیه در دوره اصلاح چقدر جدی است.
در آغاز، جرئت نمیکردم بهصورت رو در رو کار روشنگری حقیقت را انجام دهم، بنابراین تصمیم گرفتم تمرینات دافا را نشان دهم. گرچه در ایالات متحده دربارهام گزارش داده نمیشد یا مورد آزار و اذیت قرار نمیگرفتم، اما هنوز هم از افرادی میترسم که درباره من صحبت میکنند. برخی از مردم حمایتشان را از ما ابراز میکردند، درحالیکه عدهای چهرههایشان را برمیگرداندند. اغلب تحتتأثیر رفتار افراد قرار میگرفتم، اما بیشتر تمرینکنندگان باتجربه تحتتأثیر هیچ رفتار منفی قرار نمیگرفتند.
به خودم گفتم که نباید از توهم موجود بین افراد عادی که حقیقت را نمیدانند سردرگم شوم. تعدادی وابستگی یا افکار عقاید بشری دارم که باید آنها را از بین ببرم. نباید فکر کنم که این شخص حقیقت را درک نمیکند، در عوض، باید فا را بیشتر مطالعه کنم و افکار درستم را تقویت کنم. بعد از مدتی احساس کردم دیگر نمیتوانم ساکت باشم. مجبور بودم مادهای را که باعث ترسم شده بود ازبین ببرم و وابستگیهایم را از بین ببرم و شروع به اشاعه حقیقت کنم. بنابراین، افکار درست فرستادم تا ترسم را رها کنم.
درحال حاضر، همیشه فای استاد را به خاطر میآورم:
«نه آسمان و نه زمین
هیچیک نمیتوانند مسیر اصلاح فای مرا مسدود کنند
اما قلب بشری مریدان میتواند»
(«سختیها»، هنگ یین جلد سوم)
تا زمانی که شخصی که با او صحبت میکنم علاقهمند به تمرین یا نمایش ما باشد، این شعر استاد را تکرار میکنم:
«رحمت میتواند زمین و آسمان را هماهنگ کند، بهار را بیاورد
افکار درست میتواند مردم دنیا را نجات دهد»
(«فا جهان را اصلاح میکند»، هنگ یین جلد دوم)
سپس، درحالیکه دارای افکار درست در ذهنم هستم، با او صحبت میکنم.
روشنگری حقیقت
وقتی در دانشکده هستم، از فرصتهای صحبتکردن برای روشنگری حقیقت استفاده میکنم. سال گذشته در کلاس انگلیسی، معلم ما پروژهای بهنام «مقاله ویژه» را راهاندازی کرد. هر دانشجو باید درباره آنچه برایش اتفاق افتاده بود برای كلاس سخنرانی كند. با شنیدن درباره آن به خودم گفتم: چه فرصت فوقالعادهای. من از این فرصت استفاده خواهم کرد تا درباره زیباییهای فالون دافا و کشتار مداوم تمرینکنندگان دافا در چین به دانشجویان آمریکایی بگویم.
نمیتوانستم برای اطلاعرسانی به آنها درباره حقیقت صبر کنم و یک ماه قبل از سخنرانی شروع به تهیه پیشنویس متن کردم؛ اولین تجربهام در طی شرکت در یک راهپیمایی را نوشتم. توضیح دادم که چرا این راهپیمایی در «۲۰ژوئیه» برگزار شد، درباره انرژی مثبت منتقلشده ازسوی افراد شرکتکننده در راهپیمایی و واکنش مثبت تماشاگران نوشتم. اینکه که وقتی خسته میشدم، به آن تمرینکنندگان دافا فکر میکردم که در چین مورد آزار و شکنجه قرار گرفتهاند و هر روز با زندگی و مرگ روبرو هستند و اینکه چگونه ناگهان احساس میکردم که خستگیام واقعاً چیزی نیست. همچنین نوشتم که تمرینکنندگان دیگر همدیگر را ترغیب میکنند که تسلیم نشوند و غیره. پس از اتمام نوشتن، برای اطمینان از کیفیت نگارش، از مادرم خواستم كه به من در خواندن آن كمك كند و برخی از پیشنهادات را برای تجدیدنظر ارائه داد. در همان زمان، وبسایت مینگهویی به زبان انگلیسی را نیز مرور کردم.
در روز سخنرانی، احساس کردم بسیاری از موجودات روشنبین بزرگ به من کمک میکنند. سخنرانی باکیفیت بالایم را بااحساس به پایان رساندم. سایر دانشجویان با دقت گوش میدادند، برخی حتی اشک میریختند. همانطور که استاد بیان کردند: «اغلب این را گفتهام: اگر آن را از صمیم قلب برای خاطر شخص دیگر انجام دهید و در سمت شما هیچ [فکری از] خدمت به خود وجود نداشته باشد، کلام شما میتواند طرف دیگر را تا حد گریه تحت تأثیر قرار دهد.» («آموزش فا در روز جهانی فالون دافا»)
پس از سخنرانی، بازخوردهای مثبت بسیاری از سوی سایر دانشجویان دریافت کردم. بعضی از افراد روی یادداشت کوتاهی برایم مینوشتند: «این الهامبخش است، دلگرمکننده است.» دیگران گفتند: «متشکرم که این موضوع را با ما به اشتراک گذاشتید.»
میدانم که روند نجات موجودات ذیشعور نیز روند رهایی از وابستگیها و کنارگذاشتن افکار و عقاید بشری است. نتایج اهمیت کمتری دارند. درحقیقت، وقتی ذهنم پاک و درست باشد، نتیجه خوب خواهد بود. همانطور که استاد زمانی بیان کردند: «هیچ چیز طلب نکردن و بهطور طبیعی بهدستآوردن» (آموزش فا در کنفرانس در اروپا)
بعداً با خیلی از همکلاسیها بهخوبی دوست شدیم، ازجمله یک همکلاسی که وقتی کلاس پنجم بود از سرزمین اصلی چین به ایالات متحده آمده بود.
پروژههای دافا: مشکل در دستیابی به موفقیت
در گروه مارش تیان گوئو ترومبون مینوازم. درحال حاضر درخصوص نواختن این ساز موسیقی عملکرد بسیار خوبی دارم. تئوری موسیقی و ریتم اجرایم بد نیستند. وقتی برای اولین بار وارد گروه شدم، هیچگونه ساز موسیقی که بخواهم یاد بگیرم پیدا نکردم، اما آنچه را که مادربزرگم گفته است، به خاطر آوردم و میدانستم که به این گروه پیوستم تا درحال اعتباربخشی به فا، بتوانم خودم را تزکیه کنم.
در آن روز رهبر گروه برحسب اتفاق در سان فرانسیسکو بود. او ما را مورد امتحان قرار داد و پيشنهاد كرد كه ما طبل کوچک را بنوازیم. فکر کردم که این نوع طبل خیلی سنگین است، بنابراین من به رهبر و تمرینکنندهای که مسئول گروه است گفتم که میخواهم ترومپت بنوازم. از زمانی که تمرینکنندهای به من گفت استاد قبلاً ترومپت مینواختند، فکر میکردم که ترومپت نوعی ساز مقدس است. نواختن ترومپت سختتر از آن چیزی بود که فکر میکردم و بعد از یک ماه تلاش برای دمیدن در آن، فقط چند تا از ابتداییترین نتهای میان رده را میتوانستم بنوازم و تن صدایش بد بود. علت آن در سطح بشری این بود که ماهیچههای اطراف دهانم خیلی ضعیف و ظرفیت ریههایم اندک بود.
ازآنجاکه طی چنین مدتی طولانی پیشرفت قابل توجهی نداشتم، به ترومبون رو آوردم. ترومبون به قدرت عضلانی بسیار کمتری نیاز داشت، اما از الزامات بسیار بالاتری درخصوص زیروبمی صدا برخوردار است. من شش سال پیانو کار کرده بودم، بنابراین پیدا کردن زیروبمی صدای مناسب برای من آسان بود. درابتدا، نه هیچ پیشرفتی در تزکیه داشتم و نه افکار و عقاید بشریام را از بین برده بودم. علاوهبر این، هر هفته فقط چند ساعت تمرین میکردم، بنابراین هنوز نمیتوانستم آن را بهخوبی بنوازم. در طی روندی طولانی، درباره رهاکردن فکر کردم. پس از آن، فکر کردم که باید وابستگیهایم را رها کنم، افکار و عقاید بشریام را بیرون بریزم و وقت بیشتری را برای تمرین ساز صرف کنم. در طی کل مراحل تمرین، بارها و بارها قدرت فا را احساس کردم. علاوهبر این، موجودات ذیشعور در بدنم که مرا به سمت جلو سوق میدادند، مشتاقانه امیدوار بودند که بتوانم ترومبون را به خوبی بنوازم. سرانجام پس از یک سال و نیم، آزمون را گذراندم.
بعداً، زمانی که در گفتگوی مطالعه فای گروهی حضور داشتم، موضوع از بهاشتراکگذاری تجربه تزکیه به سمت نوازندگی سازهای موسیقی سوق داده شد. آنها به آزمون برای گزینش قبل ملحقشدن به راهپیمایی اشاره کردند و مادرم گفت که شگفتزده شد وقتی که من قبل از خواهرم در آزمون برای گزینش موفق شدم. شواهد او مبنیبر این بود که خواهرم پایه و اساس بهتری دارد، زیرا میتواند پیانو را بهتر از من اجرا کند و درحال حاضر میتواند گامهای موسیقی را با کلارینت اجرا کند، درحالیکه من در تلاش برای بهبود کیفیت تکنتهایی هستم که روی ترومبون مینوازم.
در ابتدا، چیزی را احساس نکردم، اما بهتدریج، همه به این گفتگو پیوستند و چنین و چنان گفتند و درباره اینکه چقدر ساز خواهرم سخت است و ساز من چقدر ساده است صحبت کردند. درکل، عوامل متعددی باعث شده است که چرا آزمون را زودتر گذراندم- ساز من آسان است. وابستگیهایم ظاهر شدند و ناگهان از کوره در رفتم: چرا نمیگویید که تلاش زیادی کردهام؟ چرا درک نمیکنید که درنتیجه ازبینبردن وابستگیهای من است؟ آنقدر ناراحت شدم که میخواستم فوراً ناپدید شوم.
وقتی به خانه برگشتم، سختیهایی را که تجربه کرده بودم به یاد آوردم و شروع کردم به گریهکردن. فکر میکردم که توانستم امتحان را سپری کنم زیرا به اندازه کافی تلاش کردم. بهطور جدی به درون نگاه کردهام، افکار و عقاید بشری را از بین بردم، شینشینگم را بهبود بخشیدم و برای تمرین این ساز سخت تلاش کردم. تحت کنترل وابستگیهایم، شروع به جمعآوری اطلاعات کردم تا ثابت کنم که یادگیری سازم مشکل است و مادرم را متهم کردم که در قبال آنچه گفته است احساس مسئولیت نمیکند. استدلال كردم كه او هرگز به گروه توجه نمیكرد و متوجه نبود كه چند بار وابستگیهایم را بهطور دردناکی از بین بردم و ترومبون را با جدیت تمرین كردم. من همچنان به بیرون نگاه میکردم و خواهرم ناگهان گفت: «مریدان دافا به درون نگاه میکنند، آیا تو مرید دافا هستی؟»
متوجه نبودم که این فرصتی برای من است که تا بتوانم وابستگیهایم را تزکیه کرده و از بین ببرم، استاد از دهان خواهرم استفاده کردند تا به من تذکر دهند. بهوضوح میدانستم که این فرصتی برای من است که بتوانم شینشینگم را بهبود بخشم، اما هنوز به کاستیهایم فکر نکرده و حتی به بیرون نگاه میکردم. در را بستم و شروع کردم به نگاه به درون. متوجه شدم که به شهرت وابستگی دارم، میترسیدم از اینکه دیگران مرا به دیده تحقیر نگاه کنند. هنوز حسادت دارم، این بدان معنی است که از خودم محافظت میکنم. از انتقاد میترسم، اما از ستایش لذت میبرم. مهمتر از همه، به درون نگاه نمیکردم اما سخت میکوشیدم کارهایی را که دیگران نامناسب انجام دادهاند، پیدا کنم. من فرصت برای بهبودم را از دست دادم! چه کار وحشتناکی انجام داده بودم. پشیمان شدم از اینکه مسیری را که استاد برای بهبود شینشینگم ترتیب داده بودند طی نکرده بودم. باید در آینده هر فرصتی را ارزشمند درنظر بگیرم و از این پس نباید از هیچیک از وابستگیهایم محافظت کنم.
روشنگری حقیقت با افکار درست و از بین بردن وابستگیها
تمرینکنندگان باید حقیقت را برای مردم عادی روشن کنند تا بتوانند توسط دافا نجات پیدا کنند. در طول تعطیلات تابستانی، عمدتاً از طریق رسانههای اجتماعی با ارسال اطلاعاتی درباره دافا، مصاحبه با همتمرینکنندگان توسط سه شرکت رسانهای که توسط همتمرینکنندگان ایجاد شده بود یا برخی از مقالات وبسایت مینگهویی، برای اشاعه حقیقت به مردم چین استفاده میکردم. وقتی مقالاتی را ارسال میکردم یا مطلبی را ارائه میدادم، اغلب آنها را در گروههایی قرار میدهم که تعداد زیادی از افراد معمولی به آنها دسترسی دارند.
تجربه به من فهماند که هنگام روشنگری حقیقت باید هر کاری را طبق فا انجام دهم، و هدف باید مشخص باشد.
استاد بیان کردند:
«به همین دلیل است که مریدان دافا باید حقیقت را روشن کنند. هدف [از آن]، رها شدن از دروغهای شیطان، فراهم کردن امکانی برای مردم که چهره واقعی ح.ک.چ را ببینند، زدودن گناهان مرتکب شده توسط مردم علیه خدایان و بوداها، و بهاین ترتیب نجات دادن مردم دنیا است.» («هدف نهایی روشنگری حقیقت»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر جلد سوم)
تلفن همراهم ابزاری است که از آن برای ورود به رسانههای اجتماعی استفاده میکنم. برای تزکیهکنندگانی که از تلفنهای همراهشان بهخوبی استفاده میکنند، تلفنهای همراه به آنها در اعتباربخشی به فا کمک میکنند. اما اگر از آن برای اهداف دیگر استفاده شود، وابستگیهای ناخواسته یک تزکیهکننده را تقویت میکنند. بسیاری از مریدان جوان، بهطور تماموقت تلفن همراهشان را در دست دارند. بنابراین برخی از آنها طی مدتی طولانی هیچ پیشرفتی درخصوص تزکیه نداشتند، برخی حتی انجام سه کار را متوقف کردند. هنگامی که تلفن همراه خریداری کردم، فکر نمیکردم که تحت کنترل آن قرار گیرم، فقط فکر میکردم که داشتن تلفن همراه بسیاری از مسائل را بسیار سادهتر میکند.
بعد از خرید تلفن همراه، ابتدا رسانههای اجتماعی و بعداً بازی موبایل را دانلود کردم. بهتدریج، بازیکردن و رسانههای اجتماعی زمان زیادی را از اوقات گرانبهایم را به خود اختصاص داد و در تزکیهام سست شدم. احساس پشیمانی کردم و تصمیم گرفتم که اعتیاد به تلفن همراهم را ترک کنم. اما، گفتن سادهتر از عملکردن به آن است. وقتی سعی میکردم وابستگیام درخصوص اعتیاد به بازی با تلفن یا تماشای فیلم را از افکارم پاک کنم، آنها از بین میرفتند اما بعداً دوباره برمیگشتند. بنابراین زمان زیادی را صرف خلاصشدن از اعتیاد به تلفن همراه کردم. پس از چند بار جدال و کشمکش، توانستم از آن رها شوم. اکنون تلفن همراهم به ابزاری برای اعتباربخشی به فا برایم تبدیل شده است.
ترککردن استفاده از تلفنهای همراه کار دشواری نیست. شبیه به ترک سیگار است.
استاد بیان کردند:
«اگر واقعاً بخواهید تزکیه کنید، شدیداً توصیه میکنم که از همین امروز سیگارکشیدن را ترک کنید و تضمین میکنم که بتوانید این کار را انجام دهید. در میدان این کلاس، هیچکسی فکری برای سیگارکشیدن ندارد. اگر بخواهید آن را ترک کنید، تضمین میکنم که بتوانید آن را انجام دهید و اگر دوباره سیگار بکشید، مزه درستی نخواهد داشت. اگر این سخنرانی را در کتاب بخوانید، همین اثر را خواهد داشت. البته اگر به تزکیهکردن علاقهای ندارید، خوب است و شما را متوقف نمیکنیم. اما اگر میخواهید یک تزکیهکننده باشید، فکر میکنم بهتر است آن را ترک کنید.» (سخنرانی هفتم، جوآن فالون)
وقتی در دافا ذوب شدم، دافا همه عوامل شیطانی و وابستگیهای ناپاکم را زدود. تا زمانی که کسی بخواهد ترک کند، قادر به ترککردن خواهد بود. اگر کسی نخواهد کنارهگیری کند، در آینده پشیمان خواهد شد. زمان کند نمیشود تا منتظر ما بماند، باید کوشاتر باشیم و عقب جا نمانیم.
استاد بیان کردند: «در مورد شما، مریدان دافا، هرچه به انتها نزدیکتر میشود بهتر باید مسیرتان را بپیمایید، و از وقت برای تزکیهی خوبِ خودتان استفاده کنید.» («مریدان دافا باید فا را مطالعه کنند»، آموزش فا در کنفرانس جلد ۱۱)
فکر میکنم که من کسی هستم که باید برای جبران عقبافتادگی تلاش کنم. میخواهم بهترین سعیام را اانجام دهم تا به استاندارد مریدان در دوره اصلاح فا دست یابم.
استاد کارهای بسیاری برایم انجام دادهاند. در این مرحله آخر از دوره اصلاح فا فقط میتوانم فا را مطالعه کنم. براساس برآوردهکردن الزامات، هر کاری را که استاد از تمرینکنندگان میخواهند انجام میدهم.
متشکرم، استاد و همتمرینکنندگان!
(ارائهشده در کنفرانس فا در سان فرانسیسکو ۲۰۱۹)
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.