(Minghui.org) من مدیر مهندسی هستم که مجوز ملی درجه یک در معماری را کسب کردم. از نظر دوستانم، شغل و حقوقم رشکآور است. اما چه کسی میتواند تصور کند که من 23 سال قبل بیکار و افسرده بودم؟ اگر بهخاطر فالون دافا نبود، زنده نبودم.
زندگی قبل از تمرین فالون دافا
من در خانواده کشاوزر فقیری بزرگ شدم. والدینم مرا به مدرسه فرستادند، و امیدوار بودند که به دانشگاه بروم و سرنوشتم تغییر کند. من بهترین دانشآموزِ کلاس بودم. اما در دبیرستان بهخوبی عمل نکردم و در دانشگاه پذیرفته نشدم. والدینم بسیار ناامید شدند و من بهطور جدی به فکر خودکشی افتادم.
بعداً، در مدرسه فنیحرفهای پذیرفته و در رشته تکنیکهای رایانهای مشغول تحصیل شدم. بعد از دو سال، کار اداری بهظاهر خوبی به من پیشنهاد شد که به مهارتهای رایانهای نیاز داشت. بعداً متوجه شدم که کارخانه در آستانه ورشکستگی است. مجبور بودم بهعنوان منشی کار کنم و بهعنوان کارگر تولیدی، کار طاقتفرسایی به من داده شد، این کارها هر دو نیمه وقت بودند. حقوقم بهسختی برای امرار معاش کافی بود. شش ماه بعد، کارخانه ورشکست شد. من یکی از اولین گروههای کارگرهای بیکار در موج بیکاری در اواخر 1990 در چین بودم.
والدینم برای تحصیلاتم پول زیادی قرض کرده بودند. رؤیایشان محقق نشده بود. احساس میکردم در شهر گم شدم. ازاینرو به خانهای در حومه شهر برگشتم. نه تنها نتوانستم طبق انتظار پدر و مادرم برای خانوادهام درآمد کسب کنم، بلکه هدف آزار و اذیت اهالی روستا نیز قرار گرفتم. اغلب به فکر خودکشی میافتادم. دچار افسردگی شدیدی شدم. هنگامیکه کوچک بودم، یک فالگیر به مادرم گفت که من آینده روشنی دارم. ما هر دو درک نمیکردیم که چرا واقعیت آنقدر بیرحم بود.
تمرین کردن، رها کردن تمرین و بازگشت به فالون دافا
وقتی در بدترین دوران زندگیام بودم، دختر عمویم فالون دافا را به من معرفی کرد و به من گفت این فای بودا است. او همچنین نسخهای از جوآن فالون، کتاب اصلی فالون دافا را به من داد. مادربزرگم یک بودایی صادق است. من از زمان کودکی با او کتاب مقدس را خوانده بودم و عبادت میکردم. ازاینرو وقتی شنیدم که آن فای بودا است، هیجان زده شدم.
به گروه محلی مطالعه فا پیوستم. در ابتدا احساسات شدیدی نداشتم و چیزهای زیادی را در کتاب درک نمیکردم. اما به دلایل نامعلومی، بعد از اینکه یک هفته کتاب را خواندم، افسردگیام از بین رفت. قلبم دیگر سنگین نبود، بلکه پر از احساس شادی بود. همه چیز در زندگیام تغییر کرد.
بعد از سه ماه به شهر بازگشتم و یک شغل اداری پیدا کردم. هر روز صبح و شب با همکارانم به محل تمرین محلی میرفتم. زندگیام غنی و شاد بود.
پس از شروع آزار و شکنجه فالون دافا در ژوئیه1999، در تزکیه سست شدم. ازدواج کردم و در سال2000، تزکیه را کاملاً کنار گذاشتم. ازآنجاکه چند مورد سقطجنین داشتم، شوهرم صحبت طلاق را پیش کشید. دوباره افسرده شدم. علاوهبراین به مشکلات کبد، طحال و کلیه نیز مبتلا شدم.
به دافا فکر کردم و به زمانیکه تزکیه میکردم، چقدر خوشحال بودم. بنابراین همتمرینکنندهای را پیدا کردم. او بسیاری از مطالب روشنگری حقیقت را به من داد. مطالب را که نگه داشته بودم، دستهایم میلرزیدند. در دستهایم احساس گرما میکردم. خیلی هیجان زده شده بودم.
وقتی کتاب جوآن فالون را برداشتم، بلافاصله چرخش فالون (چرخ قانون) و یک میدان انرژی قوی را در تمام بدنم احساس کردم. این حس به مدت یک هفته طول کشید. شگفتزده شده بودم. مکان تمرین محلی را پیدا کردم و تمام حرکات تمرین را دوباره یاد گرفتم. هر روز صبح به مطالعه گروهی فا میپیوستم.
تصمیم گرفتم مطالب روشنگری حقیقت را تولید کنم. ازآنجاکه رایانه نداشتم، زمان زیادی را صرف ساختن بنری کردم با مضمون: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است». کلمات قرمز و پسزمینه طلایی، زیبا و چشم نواز بودند. آن را روی درختی در خیابانی شلوغ آویزان کردم. آن روزها در آنجا ماند، مردم را بیدار و اهریمن را سرکوب کرد.
همچنین نشان یادبود با عبارت «فالون دافا خوب است.» تولید کردم. دیویدی و بروشور نیز توزیع میکردم. هر شب برای نصب پوسترهای روشنگری حقیقت بیرون میرفتم.
پس از مدتی، همتمرینکنندهای رایانهای را به گروه محلی مطالعه فا اهدا کرد. مایاد گرفتیم که چگونه طرحهای نشان یادبود را از وبسایت مینگهویی دانلود و آنها را تولید کنیم. من از سال2003 تا 2004 بیكار بودم، بنابراین تمام كاری كه هر روز انجام میدادم مطالعه فا و روشنگری حقیقت بود.
بعد از گذشت شش ماه متوجه شدم که باردار هستم. ما صاحب فرزندی سالم شدیم. بار دیگر، استاد لی (بنیانگذار) در یک بحران کمکم کردند و خانوادهای شاد و هماهنگ به من بخشیدند.
در سال2005، شغل حسابداری را در یک شرکت متعهد پیدا کردم. از اولین روز کاری، آموزههای استاد را دنبال کردهام:
«از وقتی این کارگران فالون دافا را یاد گرفتهاند، همگی صبح زود به کارخانه میآیند و دیرتر هم به خانه میروند. آنها با پشتکاری زیادی کار میکنند و بدون توجه به اینکه مسئول آنها چه کاری را برای آنها معین میکند، ایراد نمیگیرند و برای علایق شخصی رقابت نمیکنند.) (سخنرانی ششم، جوآن فالون)
اغلب کار دو یا سه نفر را انجام میدادم. هشت مدیر از بخشهای مختلف از عملکردم تقدیر کردند. شرکت حدوداً 100 کارمند دارد. موفق شدهام 90 درصد از همکارانم را متقاعد کنم که از حزب کمونیست چین (حکچ) و سازمانهای وابسته به آن خارج شوند. غالباً کارمندهای جدید داریم. حقیقت را برای هر تازهواردی روشن میکردم. بسیاری از آنها بعد از خروج از حزب شرکت را ترک کردند، آنگاه افراد جدیدی استخدام میشوند.
مواجهه با یک آزمون
شوهرم در سال2006، برای کار به شهر دیگری منتقل شد. شش ماه بعد از خانمی تماسی تلفنی دریافت کردم. او گفت که با شوهرم رابطه داشته و باردار است. شوهرم سعی داشت او را متقاعد کند که جنین را سقط کند، زیرا سعی میکرد که آن رابطه را مخفی کند. ازاینرو او به من زنگ زد. شوکه شدم، اما فوراً آموزههای استاد لی درباره کشتن را بهخاطر آوردم، اینکه درنتیجه کشتن کارما جمع میشود. میدانم که یک موجود تحت نظم و ترتیبات موجودات الهی به این دنیا میآید. اگرچه نمیتوانستم واقعیت را بپذیرم، بهوضوح به او گفتم که او باید آن کودک را نگه دارد. گفتم: «اگر شما نمیخواهی آن کودک را بزرگ کنی، من میخواهم. اما نباید جنین را سقط کنی.»
تلفنی حقیقت را برای او روشن کردم و از او خواستم که از حزب خارج شود. به او گفتم که چرا سقط جنین اشتباه است و هدف واقعی انسان بودن چیست.
قلبم خیلی آرام نبود، حقیقت را کاملاً روشن نکردم، اما او هرگز دیگر به من زنگ نزد. شوهرم با من ماند و هرگز دیگر هیچ ارتباطی با او نداشت. همتمرینکنندهای گفت که فکرم برای نجات کودک، خانوادهام را نجات داد. میدانستم که اگر بهخاطر آموزههای استاد نبود، در چنین لحظه آزاردهندهای نمیتوانستم دیگران را درنظر بگیرم.
همیشه شینشینگ را حفظ کنید
در سال2010، یک ساخت و سازی به من پیشنهاد شد، شغلی که در آن بیتجربه بودم. از فا یاد گرفتم که در هر زمینهای در جامعه بشری به مریدان دافا احتیاج است. بنابراین شروع به خواندن کتابهای مرتبط کردم، و در طی ساعات خارج از کارم در این زمینه اطلاعاتی کسب کردم.
به همه همکارانم گفتهام که من تمرینکننده فالون دافا هستم و صراحتاً حقیقت را برای آنها روشن کردهام. بیشتر آنها حزب را ترک کردهاند. کارم بازرسی تولید است. بسیاری از شرکتهای ساختمانی غالباً سعی میکنند به بازرسان رشوه بدهند. اما من شینشینگم را حفظ کردهام، و هرگز رشوهای نپذیرفتهام. حتی در طول سال جدید و تعطیلات مهم دیگر که رؤسای ما اجازه میدهند هدایای شرکتهای ساختمانی را بپذیریم، من باز هم آنها را رد کردهام. چند بار، مدیرم سعی کرد مرا متقاعد کند که آنها را بپذیرم. سپس من هدایا را گرفتم، اما از مدیر خواستم آنها را به همكارانم بدهد.
رهبران شرکت به من اعتماد دارند. آنها کاری خوب با حقوقی بالا به شوهرم پیشنهاد دادند. همکاران و رهبران تحت تأثیر معیارهای اخلاقیام قرار گرفتهاند.
در سال2018، بهدلیل تمرین دافا دستگیر شدم. رؤسای شرکت با نیروهای اجرای قانون محلی برای آزادی من صحبت کردند. بعد از آزادی مشکلی برای بازگشت به محل کار نداشتم.
در مواجهه با تلاشهایی برای رشوه دادن در زمینه ساخت و ساز، و در خم رنگرزی بزرگ جامعه عادی بشری، فقط مریدان دافا میتوانند شینشینگ خود را حفظ کنند و تحت تأثیر شهرت و پول قرار نگیرند. همکارانم با مشاهده رفتارم، وقتی این خبر را شنیدند که فلانی و فلانی بهدلیل کسب نامشروع پول دستگیر شدند، غالباً میگویند که آن مقامات فاسد دولتی باید جوآن فالون را بخوانند.
با کمک استاد لی، این آزمون را گذراندم و سال2017، گواهی مهندس معمار برتر ملی را کسب کردم. در سال2018، توسط شرکت بزرگی استخدام شدم. یک کارگر بیکار سابق و بدون مدرک دانشگاهی، با موفقیت تغییر بزرگی در زندگیاش ایجاد کرده بود.
میدانم که تمام موفقیتهایم با کمک استاد حاصل شده است. آموزههای بیکران و عمیق فا مرا از عمیقترین سطح تغییر داده است. یک فرد خودخواه، کوتهفکر و افسرده را به تزکیهکنندهای با وقار تبدیل کرده است، که همیشه نیازهای دیگران را قبل از خودش درنظر میگیرد.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه