(Minghui.org) مادرم بعد از شروع مسیر تزکیهاش در فالون دافا (فالون گونگ) در سال1997، از این تمرین فوقالعاده بهرهمند شده است. پس از اینکه رژیم کمونیستی چین در سال1999 آزار و شکنجه تمرینکنندگان دافا را شروع کرد دستگیر شد و خانه ما چند بار غارت شد. اما، هنگامی که از زندان آزاد شد، همچنان با جدیت تمرین دافا را ادامه داد.
من بعد از شروع آزار و شکنجه متولد شدم. بهیاد دارم که وقتی کوچک بودم، هر وقت مادرم را میدیدم که تمرینات را انجام میداد، کتاب فالون گونگ را باز میکردم و به تصاویر حرکات تمرین نگاه میکردم. خیلی زود به مادرم در انجام تمرینها پیوستم. این تمرین را دوست داشتم.
وقتی مدرسه ابتدایی را شروع کردم، علاقهای به آن نداشتم. معلمان به دانشآموزان یاد نمیدادند كه چگونه انسانهای خوبی باشند. تمرکز آنها معمولاً بر نظم و انضباط، برنده شدن در مسابقات و تمیز کردن كلاسها بود.
روشنگری حقیقت درباره دافا
در کلاس سوم، معلم به دانشآموزان آموزش میداد تا به فالون دافا تهمت بزنند. پس از آن به همکلاسیهایم گفتم که فالون دافا به مردم میآموزد که از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی کنند و اینکه گفتههای معلم نادرست است. بعداً چند نشان یادبود زیبای دافا آوردم و آنها را به همکلاسیهایم هدیه دادم. همچنین به آنها گفتم که تکرار عبارات «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است!» برای آنها برکت به ارمغان خواهد آورد و به آنها کمک میکند تا از خطر دور بمانند. همکلاسیهایم بسیار خوشحال شدند و همه آنها از من تشکر کردند.
در مدرسه راهنمایی، زندگی در خوابگاههای مدرسه را شروع کردم. در آنجا، مدرسه کنترل کاملی بر برنامههای دانشآموزان داشت. هر روز در طول روز هشت کلاس و شبانگاه چهار کلاس داشتیم. ساعتهای مشخصی برای خوردن غذا و خوابیدن وجود داشت. نمیتوانستم تحت چنین محدودیتهایی کتابهای فالون دافا را بخوانم، و نه میتوانستم تمرینها را انجام دهم. در ترم دوم هر شب به آهنگهای تمرینکنندگان دافا گوش میکردم. من آنها را خیلی دوست داشتم! بعضی اوقات با آهنگها خوابم میبرد.
برای اینکه بتوانم محیط تزکیه بهتری داشته باشم، مادرم در سال2017 با مدرسه صحبت کرد و به من اجازه بازگشت به خانه داده شد. پس از آن توانستم کتابهای دافا را بخوانم و روزانه تمرینها را انجام دهم.
بعد از خواندن سخنرانیهای استاد، فهمیدم که یک تمرینکننده در حین تزکیه خود باید وجدان افراد را بیدار کند. از آن زمان، همیشه مطالب روشنگری حقيقت را در کیف مدرسهام میگذاشتم و آنها را به همكلاسیهایم میدادم. بسیاری از همکلاسیها آنها را خواندند و فهمیدند که فالون دافا یک «فرقه اهریمنی» نیست و این آزار و شکنجه غیرقانونی است.
بعد از پایان دوره متوسطه نمیخواستم به دبیرستان بروم. میخواستم بتوانم بهراحتی همراه با مادرم سه کار را انجام دهم که استاد از تمرینکنندگان خواستهاند انجام دهند. تقویمهای مینگهویی را برای همه معلمان سابقم که با آنها در ارتباط بودم ارسال کردم. همه آنها با خوشحالی آنها را پذیرفتند.
یک روز، من و مادرم با دو معلم سابقم مواجه شدیم. مادرم نسخههایی از نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست را به آنها داد. یکی از معلمان گفت که قبلاً آن را خوانده است، بنابراین مادرم کتابچه هدف نهایی کمونیسم را به او داد. او بسیار هیجانزده شد. معلم دیگری هر دو را گرفت.
بسیاری از تمرینکنندگان دافا تمام تلاش خود را برای بیدار کردن وجدان مردم انجام دادهاند. چند وقت پیش، تمرینکنندهای به من گفت که معلم کلاس اخلاق که در کلاس دبستان به دافا افتراء زده بود، اکنون حقایق را درک کرده است و با استفاده از نام واقعی خود از سازمانهای کمونیستی خارج شده است.
خروج از حزب کمونیست
من مطالب روشنگری حقیقت بسیاری را در طی چند سال گذشته بین افراد غریبه و همکلاسیهای قدیمیام توزیع کردهام.
من و مادرم اخیراً در یک مغازه فست فود کار میکنیم. صاحب مغازه میداند که ما دافا را تمرین میکنیم. یک روز بنری را به مغازه آوردیم که روی آن عبارت «فالون دافا خوب است» حک شده بود و صاحب مغازه موافقت کرد که آن را روی دیوار نصب کند. همه مشتریانش میتوانند آن را ببینند. ما همچنین اغلب رادیو مینگهویی را در مغازه پخش میکنیم. صاحب مغازه و پدرش دوست دارند که به آن گوش دهند.
در طول پاندمی ویروس کرونای ووهان، مجموعهای از فیلمهای روشنگری حقیقت را برای صاحب مغازه و خانوادهاش پخش کردم. پدر و همسرش پس از تماشای این فیلم، موافقت کردند که از حزب کمونیست چین (حکچ) خارج شوند. صاحب مغازه، با وجود تماشای فیلمها برای بیش از یک ساعت و درک برخی از حقایق، موافقت نکرد از حزب خارج شود. امیدوارم که او بهزودی موافقت کند که از حزب کمونیست چین خارج شود!
قبل از آزار و شکنجه، پدرم از مادرم بهخاطر تمرین دافا حمایت میکرد، اما پس از دستگیری و آزار و شکنجه مداوم، او ترسید، بنابراین از حمایت خود دست کشید.
سپس گیرندهای را در خانه نصب کردیم تا بتوانیم برنامه تلویزیون انتیدی را تماشا کنیم. پدرم با تماشای برنامههای انتیدی، حقیقت را فهمید و از سازمان جوانان حزب کمونیست چین و پیشگامان جوان خارج شد. از آن به بعد، در هر تعطیلات، پدرم بهترین میوههایی را که میتوانست بخرد، خریداری میکرد و آنها را جلوی عکس استاد میگذاشت. هر وقت بیمار میشد، عبارات «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است!» را تکرار میکرد و همیشه خیلی زود بدون استفاده از هیچ دارویی بهبود مییافت.
در 9سالگی در یک تصادف رانندگی مجروح شدم. در آن زمان پزشکان فکر میکردند ممکن است زنده نمانم و حتی اگر زنده بمانم، بدنم قادر به رشد مناسب نخواهد بود. مادرم از استاد کمک خواست و ما قدرت دافا را تجربه کردیم. نه تنها زنده ماندم بلکه کاملاً عادی رشد کردم. در واقع، من با 175 سانتیمتر قد بهعنوان یک مرد قد بلند محسوب میشوم.
من، مادرم، و همتمرینکنندگان، اکنون به روشنگری حقیقت درباره دافا در این شهر میپردازیم. پدرم در خانه از خانواده ما مراقبت، و همچنین یک مغازه اسنک فروشی را اداره میکند. ما باخوشحالی زندگی میکنیم.
در یکی از تعطیلات اخیر، پدرم خیلی سرش شلوغ شد و نتوانست به دیدن ما بیاید، اما زنگ زد و از ما خواست که از جانب او میوه برای عکس استاد خریداری کنیم.
من برای دافا در این دنیا هستم. استاد همه چیز را به من بخشیدهاند و تنها راه جبران این است که تمام تلاش خود را برای بیدار کردن وجدان افراد بیشتر انجام دهم!