(Minghui.org) استاد از ما خواستند که سه کار را انجام دهیم که یکی از آنها فرستادن افکار درست است. در ابتدا نمی‌دانستم چطور این کار را انجام دهم. پس از اینکه به‌تدریج نحوۀ انجامش را یاد گرفتم، آن در اجتناب از محنت‌های غیرضروری به من کمک کرد. توانستم با فرستادن افکار درست برای سایر تمرین‌کنندگانی که دچار کارمای بیماری شده بودند، به آنها کمک کنم.

چشم آسمانی‌ام بسته است، درنتیجه نمی‌توانم بُعدها یا صحنه‌های دیگر را ببینم. احساس نمی‌کردم که آن چقدر قدرتمند است. نمی‌دانستم که آیا افکار درستم مؤثر هستند یا خیر. درواقع دربارۀ تأثیرپذیری افکار درستم شک و تردید داشتم. فکر می‌کنم که بسیاری از تمرین‌کنندگانی که چشم آسمانی‌شان بسته است، ممکن است مسائل مشابهی را تجربه کنند و فرستادن افکار درست را صرفاً به‌عنوان یک وظیفۀ روزانه درنظر بگیرند.

طی 20سال گذشته، استاد مکرراً به ما یادآوری کرده‌اند که باید سه کار را به‌خوبی انجام دهیم. می‌دانستم که هنگام فرستادن افکار درست باید تمرکز داشته باشم، اما هنگام فرستادن افکار درست در چهار زمان سراسری در هر روز، تمرکز نداشتم و هرگز فکر نمی‌کردم که آنها مؤثر هستند.

مشاهدۀ قدرت افکار درست

حدود ده سال پیش، کودک سه ساله‌ام ناگهان تمام بدنش کهیر زد که خارش داشت و قرمز بود. مادرم تمام شب مراقبش بود.

روز بعد، بدنش متورم و کهیر بدتر شد. می‌خواستم که همراه با شوهرم که او نیز تمرین‌کننده است، برایش افکار درست بفرستم. اما همسرم موافق نبود و به من ملحق نشد. با اینکه کمی ناراحت بودم با خودم فکر کردم: «می‌توانم خودم افکار درست بفرستم.» سپس با اینکه نمی‌توانستم چیزی ببینم، با تمام قدرت ذهنم را بر فرستادن افکار درست متمرکز کردم.

روز بعد در کمال تعجب مشاهده کردیم که کهیر فرزندم کاملاً ناپدید شده است.

قدرت شگفت‌انگیز فرستادن افکار درست را تجربه کردم. احساس می‌کنم به این ‌خاطر آن مؤثر بود که ذهنم متمرکز بود و باور داشتم که می‌توانم این کار را انجام دهم.

اما در تزکیه‌ام کوشا نبودم و درنتیجه برای مدتی طولانی، هنوز فرستادن افکار درست را جدی نمی‌گرفتم.

چهار سال پیش، تمرین‌کنندۀ خانمی دچار کارمای بیماری شدید و به بیمارستان منتقل شد. هر روز پس از تمام شدن کارم به ملاقاتش می‌رفتم. او درد شدیدی داشت و خالصانه می‌خواستم کمکش کنم. به هیچ چیز دیگری فکر نکردم و فقط به فرستادن افکار درست برایش تمرکز کردم. او گفت که به‌محض اینکه شروع [به فرستادن افکار درست] کردم، درد متوقف شد.

بعداً به من گفت که افکار درست همه مؤثر نیستند. تعجب و فکر کردم که شاید به‌خاطر این است که نیتم خالص بود و نیک‌خواهی بزرگی برایش داشتم.

پس از آن تجربه، توانایی‌ام در فرستادن افکار درست افزایش یافت. می‌دانستم که قدرتی الهی دارم. ازآنجاکه استاد این توانایی را به من دادند، لازم است که از آن استفاده کنم. حتی اگر نتوانم آن را ببینم یا احساس کنم، قاطعانه باور دارم که قدرتی الهی دارم. به خودم یادآوری کردم که هنگام فرستادن افکار درست تمرکز کنم. گاهی حواسم پرت می‌شد، اما قادر بودم آن را درک کنم و فوراً مجدداً تمرکز می‌کردم.

با اینکه چشم آسمانی‌ام بسته است و نمی‌توانم بُعدهای دیگر را ببینم، استاد بسیار به من دلگرمی دادند. گاهی احساس می‌کردم که میدان انرژی قوی است و بدنم داغ می‌شد. گاهی احساس می‌کردم که بسیار عظیم شدم. در زمان‌های دیگر می‌توانم احساس کنم که موجودات منفی در میدان افکار درستم کم می‌شوند. همچنین قلمروی نیک‌خواهی را احساس کردم.

آنچه اینجا مایلم به‌اشتراک بگذارم روندی است که از آن گذر کردم. در ابتدا فرستادن افکار درست یک تشریفات بود چراکه قدرتش را احساس نمی‌کردم.  به‌تدریج قدرت فوق‌العاده فرستادن افکار درست را احساس کردم. شروع کردم که به آن توجه کنم و به‌طور جدی افکار درست فرستادم. اگر باور نداشته باشیم که چنین توانایی‌هایی داریم، آنگاه آیا به استاد ایمان داریم؟ درنتیجه این ذهنیت توانایی‌های‌مان را مسدود می‌کند.

در لحظۀ بحرانی کمکم به استاد در اصلاح فا، بیایید همگام با فرایند اصلاح فا ادامه دهیم و خالصانه برای نجات موجودات ذی‌شعور افکار درست بفرستیم.