(Minghui.org) در سال 1994 تمرین‌کردن فالون دافا را آغاز کردم. در اینجا مایلم برخی رویدادهای معجزه‌آسایی را با سایرین به اشتراک بگذارم که در طول دوره تزکیه‌ام در فالون دافا با آنها روبرو شده‌‌ام.

استاد لی دردمان را تسکین دادند و بدن‌مان را پاکسازی کردند

دافا بیماری‌هایم را درمان کرد

از کودکی به بیماری معده و بیماری مجاری صفراوی مبتلا بودم که باعث دور‌های مکرری از معده‌درد و اسهال می‌شد. برای درمان به بیمارستان‌های بزرگ استانی و پکن می‌رفتم، به بسیاری از پزشکان متخصص مراجعه می‌کردم و انواع داروها را امتحان می‌کردم، اما همه تلاش‌هایم بیهوده بود. با وجود اینکه نوجوان بودم، بدنم مانند جسم پیرمردی ضعیف بود.

در تاریخ 2مارس1994 در یکی از کلاس‌های استاد لی هنگجی، بنیانگذار فالون دافا، در شیجیاژوانگ شرکت کردم. استاد حرکات تمرین را در صبح به ما آموختند و در عصر درباره اصول دافا سخنرانی کردند. بدن بسیاری از شرکت‌کنندگان پاکسازی و بیماری‌های مزمن‌شان درمان شد، ازجمله خودم. آن شب، با ناراحتی شدید به اتاق هتل برگشتم، درحالی‌که دچار گرفتگی ناحیه شکم، حالت تهوع و تب بودم، اما نمی‌‌ترسیدم زیرا می‌دانستم این به معنای پاکسازی بدنم است. بیماری‌های مختلفم یک‌شبه ناپدید شد. در زمان کوتاهِ یک روز به فردی کاملاًمتفاوت تبدیل شدم.

در گذشته نمی‌توانستم غذاهای خام، سرد و تُند بخورم. حتی نوشیدن آب سرد باعث درد شدید شکم و اسهالم می‌شد. این علائم گاهی بسیار شدید بودند و مجبور می‌شدم برای درمان به بیمارستان مراجعه کنم. بعد از اینکه دافا بیماری‌هایم را درمان کرد، وضعیت سلامتی‌ام بهبود یافت و توانستم هر چیزی را که دوست دارم، مصرف کنم.

دوستانم پس از شرکت در کلاس‌های فالون دافا شفا می‌یابند

در تاریخ 2ژوئن1994، همراه گروهی از دوستان و یکی از همکاران از محل کارم، در یکی دیگر از کلاس‌های استاد لی در ورزشگاه هوینانتینگ در جینان شرکت کردم. همکارم به گاستریت مزمن مبتلا بود که تأثیر بسیار زیادی بر سلامتی‌اش می‌گذاشت. پس از کلاس‌های 8روزه سخنرانی، بدنش پاکسازی شد، سلامتی‌اش را به دست آورد و درنتیجه عمیقاً قدردان دافا شد.

دوستم شو نیز در این کلاس سخنرانی شرکت کرد. او اعتیاد شدیدی به الکل داشت، با هر وعده غذایی الکل می‌نوشید و حتی آن را به غذا ترجیح می‌داد. این جریان منجر به نزاع‌های مکرر او با همسر و خانواده‌اش می‌شد. با وجود این، هرچقدر هم که تلاش می‌کرد، نمی‌توانست ترکش کند. پس از شرکت در این کلاس بلافاصله نوشیدن الکل را کنار گذاشت که خانواده‌اش را خیلی خوشحال کرد. همسرش اغلب از استاد فالون دافا تشکر می‌کرد که به شوهرش در ترک اعتیادش کمک کرده‌اند.

به‌دست‌‌آوردن سلامتی پس از سه ماه تمرین‌کردن دافا

دوستم لی در سال 1993 دچار حمله قلبی شدیدی شد. اگرچه پزشكان موفق شدند زندگی‌‌اش را نجات جدهند، اما حمله قلبی چنان ضعیفش كرد كه به مراقبتِ مداوم همسرش نیاز داشت. او پس از شنیدن درباره بهبودی معجزه‌آسایم، به فالون دافا علاقه‌مند شد. نسخه‌ای از کتاب فالون گونگ را برایش ارسال کردم و حرکات تمرینات را به او آموختم. او با جدیت شروع کرد هر روز فا را مطالعه کند و تمرینات را انجام دهد.

پس از یک ماه توانست از خانه خارج شود و به کلاس‌های تمرین گروهیِ صبحگاهیِ ما بپیوندد. پس از سه ماه، سلامتی‌اش به‌حدی بهبود یافت كه می‌توانست با سه‌چرخه همسر و نوه‌اش را به بازار ببرد. همسرش نیز متعاقباً تمرین‌کردن دافا را آغاز کرد و خانواده‌اش قدردان فالون دافا هستند.

اعضای خانواده از مزایای فالون دافا بهره‌مند می‌شوند

یکی از عمه‌هایم تومور بدخیمی در گردنش داشت که باعث می‌شد نتواند چیزی بخورد، چیزی بیاشامد و حتی به‌درستی نفس بکشد. پزشکان در بیمارستان تأکید داشتند که سرطانش پخش شده است و درمان بیشتر را بیهوده می‌دانستند. آنها به پسرعمه‌ام توصیه کردند که مادرش را به خانه ببرد و خودش را برای بدترین اتفاقات آماده کند. عمه‌ام که دیگر نمی‌توانست درد و ناراحتی را تحمل کند، متعاقباً سعی کرد با حلق‌آویز‌کردن خودش دست به خودکشی بزند. خوشبختانه پسرعمه‌ام به‌موقع به خانه رسید و نجاتش داد.

پس از اینکه از تلاش عمه‌ام برای خودکشی مطلع شدم، به خانه‌اش رفتم. صورتش کشیده و لاغر شده و تومور بسیار بزرگی هنوز روی گردنش بود. توصیه کردم: «فقط یک راه برای نجات زندگی‌تان وجود دارد. عبارات "فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است" را خالصانه تکرار کنید و استاد فالون دافا نجات‌تان خواهد داد.» عمه‌ام عبارات را روی تکه‌ای کاغذ یادداشت و شروع کرد خالصانه تکرارشان کند. یک هفته بعد به دیدارش رفتم و دیدم که کاملاً بهبود یافته است. وقتی منزل عمه سپاسگزارم را ترک می‌کردم، مسافت قابل‌توجهی را با پای پیاده همراهی‌ام کرد و فقط پس از اینکه اصرار کردم برگردد، خداحافظی کرد و برگشت.

همسر برادر کوچکم به بیماری روماتیسم قلبی مبتلا بود که باعث ضعف و تنگی نفسش می‌شد. در پاییز یک سال، وضعیتش به‌حدی روبه‌وخامت گذاشت که در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان بستری شد. درحالی‌که بستری بود، پزشکان متوجه شدند به فیبروز ریه نیز مبتلا است که باعث درد شدید و مشکل تنفسی‌اش می‌شد.

صورتش رنگ‌پریده و مایل به آبی شده بود، چراکه به‌طور مداوم و دردناکی سرفه می‌کرد و خلط از ریه‌هایش بالا می‌آورد. سخنرانی‌های فای صوتی استاد در گوانگژو را برایش گذاشتم و او با دقت به آنها گوش داد. آن شب توانست راحت بخوابد. پس از سه روز، به‌حدی بهبود یافت که توانست از بیمارستان مرخص شود. حالا دیگر هر دو خواهر و برادرم فالون دافا را تمرین می‌کنند.

استاد زندگی‌ام را نجات دادند

صدمات جزئی پس از سانحه با دوچرخه

یک روز در سال 2017، از بازار به خانه برمی‌گشتم و از پل عریضی عبور می‌کردم. در امتداد این جاده متروک دوچرخه‌سواری می‌کردم که ناگهان سه‌چرخه‌ای موتوری جلویم ظاهر شد. نتوانستم به‌موقع توقف کنم و با صدایی آزاردهنده با سه‌چرخه تصادف کردم. با دوچرخه برقی‌ام به‌شدت به زمین خوردم و سبزیجات و میوه‌هایم همه جای زمین پخش شد.

راننده سه‌چرخه نگاهی به من انداخت و پرسید: «حال‌تان خوب است؟» درحالی‌که از آن زمین‌خوردن حیرت‌زده بودم،بدون هیچ فکر بیشتری پاسخ دادم: «حالم خوب است، می‌توانید بروید.» راننده به‌محض شنیدن پاسخم به‌سرعت آنجا را ترک کرد. به‌آرامی بلند شدم، دوچرخه برقی‌ام را از روی زمین بلند و سپس خریدهایم را از روی زمین جمع کردم. این سانحه آنقدر صدمه شدیدی به دوچرخه برقی‌ام وارد کرد که مجبور شدم آن را به تعمیرگاه بفرستم.

سه روز بعد همسرم نگاهی به رانم انداخت و پرسید چه اتفاقی افتاده است. با بررسی بیشتر کبودی بزرگی را پشت رانم پیدا کردم. با وجود شدت سانحه فقط جراحاتی جزئی داشتم. استاد فالون دافا زندگی‌ام را نجات دادند.

نجات از سانحه اتومبیل و روشن‌کردن حقیقت برای راننده

در اوایل بهار سال 2018، سوار دوچرخه برقی‌ام شدم تا به دیدار یکی از دوستانم بروم. درحالی‌که چراغ راهنما سبز بود، در حال عبور از یک تقاطع بودم که ناگهان هشیاری‌ام را از دست دادم.

وقتی به هوش آمدم، خودم را در آغوش جوانی دیدم که گریه می‌کرد و می‌گفت: «آقا، مرا نترسانید.» به اطراف نگاهی کردم و دوچرخه برقی‌ام را چهار یا پنج متر آن طرف‌تر دیدم. اتومبیل کوچکی نیز سه یا چهار متر آن طرف‌تر پارک شده بود. فهمیدم که دچار یک سانحه رانندگی شده‌ام. راننده گریه‌کنان می‌گفت: «همه‌اش تقصیر من است، همه‌اش تقصیر من است.» کم‌کم افراد زیادی دورمان جمع شدند. برخی توصیه می‌کردند که با آمبولانس تماس بگیریم، درحالی‌که برخی دیگر می‌گفتند باید با پلیس تماس گرفت. پیرمردی رو به من کرد و گفت: «از او جبران خسارت بخواه.»

خیالِ رانندۀ وحشت‌زده را راحت کردم و گفتم: «نترس. حالم خوب است و ازآنجاکه تمرین‌کننده فالون دافا هستم، هیچ پولی برای جبران خسارت نمی‌خواهم.» راننده جوان درحالی‌که مرتب خودش را سرزنش می‌کرد، مرا به خانه‌ام رساند. به او توصیه کردم در آینده با دقت بیشتری رانندگی کند. از این فرصت استفاده کردم و حقیقت را درباره آزار و شکنجه فالون دافا نیز برایش توضیح دادم و کمکش کردم از حزب کمونیست چین خارج شود. آن جوان در پایان، با خوشحالی از فالون دافا و استادش تشکر کرد.

آرزویم برای مردم این جهان

در ژوئیه1999، جیانگ زمین آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان فالون دافا را در چین آغاز کرد. رسانه‌ها دروغ‌هایی به‌شدت افتراآمیز را درباره فالون دافا منتشر می‌کردند. بسیاری از تمرین‌کنندگان به‌منظور روشنگری حقیقت و اثبات بی‌گناهی فالون دافا، برای دادخواهی به مقامات، با عجله به پکن رفتند. من هم به آنها پیوستم. در راه بازگشت، فالون غول‌پیکری را در آسمان دیدم که پرتوهایی طلایی را روی ما می‌تاباند و روشن‌مان می‌کرد. آن فالون دنبال‌مان کرد و فقط پس از بازگشت به شهر، ناپدید شد. اکنون بیش از بیست سال است که در فالون دافا تزکیه کرده‌ام. امیدوارم مردم دنیا به حقیقت آگاه شوند و خوبی فالون دافا را درک کنند.