(Minghui.org) دهکده‌ای در فاصله حدود 10کیلومتری جنوب شهرستان محل زندگی‌ام وجود دارد. اغلب بازار کشاورزان خوبی در آنجا تشکیل می‌شود.

یک روز بعد از صبحانه تصمیم گرفتم با دوچرخه برقی‌ام و مقداری مطالب روشنگری حقیقت به بازار کشاورزان بروم.

بعد از اینکه توزیع مطالب را تمام کردم، به خانه برگشتم. در جاده از کنار خانم مسنی می‌گذشتم. با خودم فکر کردم احتمالاً حقیقت را نمی‌داند، بنابراین برگشتم تا با او صحبت کنم. از او پرسیدم که آیا درباره فالون دافا می‌داند؟

او پاسخ داد: «بله با فالون دافا به‌خوبی آشنا هستم. 10 سال پیش درباره آن شنیدم. اکنون 90ساله هستم، اما نگاه کن، سالم و پرانرژی هستم، فقط به این دلیل که به فالون دافا اعتقاد دارم.»

تعجب کردم، زیرا به‌نظر نمی‌رسید 90ساله باشد. فکر می‌کردم 70ساله است.

او گفت: «ده سال پیش کسی به من گفت: "فالون دافا خوب است" و " حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است" و اگر کسی این عبارات را مرتب تکرار کند، به سلامتی دست می‌یابد. از آن زمان به بعد، هر وقت که زمان داشته‌‌ام، این عبارات را تکرار کرده‌ام.»

او در ادامه با هیجان گفت: «چه معجزه‌ای. وقتی هیزم جمع می‌کنم، می‌گویم "فالون دافا خوب است." به‌راحتی می‌توانم دسته‌ای هیزم را از روی زمین بلند کنم.»

او با علامت دست فالون گونگ را تأیید کرد و گفت: «امروزه مردم به چیزهای زیادی اعتقاد دارند و من دافا را باور دارم. منظورم را می‌فهمی؟» پاسخ دادم: «بله خانم. می‌فهمم.» سپس افزود: «آنچه به آن اعتقاد دارم، بهترین چیز است.»

همانطور که قدم می‌زدیم، به جلوی در منزلش رسیدیم. از من دعوت کرد مدتی بعد به دیدارش بروم.

او در خانه‌ای یک‌طبقه با پنج اتاق زندگی می‌کرد. پسرش در سه اتاق در ضلع شرقی و او در دو اتاق در ضلع غربی اقامت داشت. اتاق‌هایش با دیواری از هم جدا شده بودند و او ورودی اختصاصی خودش را داشت. او گفت اگرچه پسرش نزدیک او است، به‌طور مستقل زندگی می‌کند.

بخشی از خانه که متعلق به او بود، تمیز و منظم بود. وقتی می‌خواستم ترکش کنم، مقداری پیازچه به من داد که خودش آنها را کاشته بود. قبول نکردم و گفتم که مقدار زیادی در خانه دارم.

تازه این خانم خوب را ملاقات کرده بودم، اما او مانند دوستی عزیز با من رفتار کرد، چراکه من فالون دافا را تمرین می‌کنم و او از مزایای حمایت از دافا بهره‌مند شده است.

او گفت هر بار که برای خرید به بازار می‌روم، اگر باران شروع شد و دوست داشتم می‌توانم به منزلش بروم و پناه بگیرم.

در راه بازگشت به خانه، درباره این بانوی شاد و خوش‌اقبال فکر کردم. امیدوارم افراد بیشتری با فالون دافا آشنا و به حقیقت آن پی ببرند.