(Minghui.org) من یک تمرین‌کننده فالون دافا در جیاموسی هستم. می‌خواهم چند ماجرا درباره اینکه چگونه اعضای خانواده‌ام با یادآوری و تکرار «فالون دافا خوب است!» بهر‌مند شدند را به‌اشتراک بگذارم و اینکه چگونه تمام خانواده‌ام قدرت فالون دافا و نیک‌خواهی عظیم  استاد را مشاهده کرده‌اند. همانطور که استاد بیان کردند:

«فالون دافا خوب است؛ افکار حقیقی تمام فجایع را تغییر می‌دهند.» (دوبیتی، از هنگ یین4)

مادرزن 92 ساله‌ام بانویی مهربان است و دوست دارد به دیگران کمک کند اما لجباز است و در مهار خودش مشکل دارد. او گفت که شب‌ها می‌ترسد و مجبور است کسی را کنار خود داشته باشد. او مشكل نوشيدن الکل دارد و وقتی بيش از حد مشروب می‌نوشيد، روی زمين دراز می‌كشيد و از رفتن به تختخواب خودداری می‌كرد. او اغلب روی مبل را می‌خراشید و پارچه‌اش را از بین می‌برد. نمی‌توانست یکجا بنشیند و دائماً به این طرف و آن طرف حرکت می‌کرد و اگر چیزی ذهنش را به هم می‌ریخت گله و شکایت می‌کرد. فهمیدم که او احتمالاً به تسخیر روح درآمده است. همسرم به من گفت مادرش از جوانی اینگونه بوده است اما هیچ کسی نتوانسته است به او کمک کند.

مادرزنم یکبار کتاب جوآن فالون را خواند و تمرین‌های فالون دافا را آموخت، اما پس از چند روز آن را کنار گذاشت. بعد از فوت پدرزنم، او به خانه سالمندان نقل مکان کرد و به رفتارهای قدیمی خود ادامه داد. نتوانستم او را متقاعد کنم که به تزکیه ادامه دهد، زیرا فرزندانش به دافا اعتقادی نداشتند. اما هر بار که به او سر می‌زدم، از او می‌خواستم عبارت «فالون دافا خوب است» را به‌خاطر بسپارد و تکرار کند. او خودش نمی‌توانست آن را بخاطر بسپارد، بنابراین بارها و بارها همراه با او تکرار کردم. او چند بار زمین خورد و خود را مجروح کرد بنابراین ما یک پرستار استخدام کردیم تا از او مراقبت کند. او به دستورات پزشک برای استراحت در رختخواب گوش نمی‌داد و اصرار داشت که بلند شود. آسیب‌دیدگی‌اش به او اجازه راه رفتن یا نشستن نمی‌داد، اما او دائماً به این طرف و آن طرف حرکت کرده و از درد ناله می‌کرد.

سرانجام در روزهای مرخصی پرستار فرصتی پیدا کردم که با او تنها باشم. من از او خواستم  «فالون دافا خوب است» را  تکرار کند. او موافقت کرد و به‌طور منظم شروع به تکرار آن کرد. به‌تدریج، او مشروبات الکلی و سیگار را ترک کرد. آسیب‌دیدگی شکمش بهتر شد و موهایش تا حدودی رنگ خود را بازیافت. سرانجام توانست راه برود. از همه مهم‌تر او آرام شد و آرامش‌خاطر پیدا کرد. فالون دافا تغییرات شگفت‌انگیزی را در او به‌وجود آورد!

یکبار مادرزنم ناگهان نمی‌توانست به‌راحتی نفس بکشد یا واضح صحبت کند. چند نفر از اعضای خانواده به دیدنش رفتند. به محض دیدن او، گفتم: «بیایید همه با هم بگوییم «فالون دافا خوب است!» از حرکت لبانش فهمیدم که او آن جمله را با من تکرار می‌کند. پس از دو بار تکرار توانست به‌طور عادی صحبت کند و نیازی به مراجعه به اورژانس نبود. آنقدر حالش خوب شد که خودش توانست به دستشویی برود.

مادرم 89ساله است. اگرچه او هیچ آموزش رسمی ندیده است، اما از ارزش‌های سنتی  پیروی می‌کند و به بوداها اعتقاد دارد. او بسیار دلسوز است و معتقد است که خوبی پاداش داده می‌شود و پلیدی مجازات خواهد شد. او یاد گرفت که چگونه تمرین‌های فالون دافا را انجام دهد، اما ادامه نداد. پس از آزار و شکنجه فالون دافا در سال 1999، او همچنان از دیدن فیلم سخنرانی‌های استاد لی (بنیانگذار) لذت می‌برد. او به من گفت: «آنچه استاد لی بیان می‌کنند بسیار عالی و بسیار درست است!» او آنقدر به استاد احترام می‌گذارد که جلوی عکس استاد عود می‌سوزاند.

یک روز، یکی از همسایگان، تمرین‌کنندگان فالون دافا را برای نصب پوستر مربوط به تبلیغات داروهای جعلی در راهرو ساختمان ما سرزنش کرد. مادرم گفت: «چگونه می توان آن را به گردن فالون دافا انداخت؟»

مادرم قبلاً بیمار و ضعیف بود. بعد از اینکه مدتی ویدئوهای سخنرانی استاد را تماشا و عبارت «فالون دافا خوب است» را تکرار کرد، سلامتی‌اش بهتر شد. کمر خمیده او صاف شد و می‌توانست برخی از کارهای خانه را انجام دهد. بیشتر موهای سفید او سیاه شد. دوست پیرش از او پرسید: «چطور اینقدر جوان مانده‌ای؟»

مادرم در حدود سال نوی چینی 2018 دچار درد قفسه سینه شد. پس از آزمایش سی‌تی‌اسکن و اشعه ایکس، پزشک به من گفت که به احتمال 80 درصد سرطان ریه دارد. به مادرم نگفتم اما مدام به او یادآوری می‌کردم که هر روز عبارت «فالون دافا خوب است» را تکرار کند. هنگامی که نتایج بیوپسی چند روز بعد آماده شد، نشان داد که هیچ سلول سرطانی وجود نداشت. ما خیلی خوشحال شدیم.

همه خواهران و برادرانم می‌دانند که مادرم به دافا اعتقاد دارد و هیچ مخالفتی ندارند که او سخنرانی‌های استاد را ببیند. مادر و هر سه برادرم سیگار را ترک کرده‌اند و از ایمان به دافا بهره‌مند شده‌اند.

یک روز که پدرزنم به دلیل عوارض دیابت در بیمارستان بستری شده بود، هنگام غذا خوردن دچار خفگی شد و نمی‌توانست نفس بکشد یا صحبت کند. وقتی رسیدم بیش از ده نفر از اعضای خانواده‌ام در اتاق بیمارستان بودند. پزشکان و پرستاران به‌سختی روی او کار می‌کردند. وضعیت پدرزنم وحشتناک به‌نظر می‌رسید. من به او گفتم: «عجله کن و بگو «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.» بعد از اینکه چند بار این جملات را با صدای بلند گفت، یک لخته خون سیاه بالا آورد و حالش خوب شد. پرستاران تجهیزات خود را بیرون آوردند. همه از قدرت فالون دافا متحیر شده بودند!