(Minghui.org) در سپتامبر2019 از سرزمین اصلی چین به استرالیا نقل مکان کردم. چند روز بعد، یکی از دوستانم مرا به صاحب شرکتی معرفی کرد که اتفاقاً چینی بود. یک هفته بعد از شروع کار در شرکتش، به او گفتم که من فالون گونگ را تمرین می‌کنم و به استرالیا آمدم زیرا من و خانواده‌ام در چین به‌شدت تحت نظر بودیم.

از رئیسم پرسیدم که آیا او نگران است که من فالون گونگ را تمرین می‌کنم. او گفت ازآنجاکه در چین نیستیم، هیچ فشاری وجود ندارد، اما او با فالون گونگ موافق نبود. از او علتش را پرسیدم و او گفت یکی از همکاران مادرش که فالون گونگ را تمرین می‌کرد درگذشت زیرا به بیمارستان نرفت. او همچنین تمرین‌کننده‌ای را می‌شناخت که احساس می‌کرد به‌طور غیرمنطقی عمل کرده است. اوضاع را با قیاس توضیح دادم. هر چقدر معلمی کار خود را خوب انجام دهد، همیشه شاگردان خوب و بد وجود دارند. گفتم که استاد به ما یاد داده‌اند که با حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری زندگی کنیم، اما این بستگی به شاگردان دارد که چقدر خوب این اصول را به‌کار می‌گیرند. او موافقت کرد.

به او گفتم كه قبلاً تومور مغزی، بیماری قلبی و برخی بیماری‌های دیگر داشتم اما با تمرین فالون گونگ سالم شدم. او باتعجب گفت: «واقعاً؟» گفتم زنده بودنم آن را اثبات می‌کند. او با شک به من نگاه کرد. از آن زمان از هر فرصتی استفاده کردم تا درباره آزار و شکنجه و فواید فالون گونگ به او بگویم.

یک روز رئیسم از من پرسید، «شما گفتی که حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) سقوط خواهد کرد، اما چگونه ممکن است این اتفاق بیفتد؟ آن ارتش و تبلیغات را کنترل می‌کند.»

پاسخ دادم: «اتحاد جماهیر شوروی سابق بسیار قدرتمند بود، اما یک شبه فروپاشید. ح‌ک‌چ اقدامات شرورانه بسیاری مرتکب شده و افراد بسیاری را در جنبش‌های سیاسی و آزار و شکنجه‌ها کشته است. آن تمرین‌کنندگان فالون گونگ را به دلیل اعضای بدن‌شان کشته است. آسمان چگونه می‌تواند چنین حزب اهریمنی را نابود نکند؟ و اگر این اراده آسمان است، چگونه کسی می‌تواند جلوی آن را بگیرد؟»

او گفت: «درست است، پدرم کارمند بازنشسته‌ای است. او در انقلاب فرهنگی مورد آزار و شکنجه قرار گرفت. چیز خوبی برای گفتن درباره حزب کمونیست ندارم.»

فهمیدم که رفتارم نقش مهمی در شکل گیری تصورش از فالون گونگ بازی کرده است. تمام تلاش خود را کردم که کارم را به خوبی انجام دهم و خودم را مطابق با استانداردهای دافا بسنجم. بسیاری از مشتریان ما قبل از سال نوی چینی هدایایی را به ما دادند، اما من از سهم خود صرف‌نظر کردم و اجازه دادم که رئیسم این هدایا را به بچه‌های خود بدهد. او می‌خواست در پایان سال به من پاداش بدهد، اما آن را نیز رد کردم.

یک روز یکی از اشعار استاد را برای رئیسم خواندم. وقتی روز بعد او را دیدم، به من گفت که در شش ماه گذشته از بی‌خوابی رنج می‌برد، اما شب گذشته پس از خواندن شعر استاد به آرامی خوابید. او گفت شش ماه بود که خوب نخوابیده است!

از آن روز تقریباً هر روز اشعار استاد را برایش می‌خوانم. او گفت که آنها را خیلی دوست دارد. یک روز گفت اگر همسرش اعتراض نمی‌کرد، فالون گونگ را از من یاد می‌گرفت. به او گفتم زمان سرنوشت‌ساز خواهد بود. هر هفته روزنامه اپک تایمز را با او به‌اشتراک می‌گذاشتم و به او توصیه کردم تلویزیون ان‌تی‌دی را تماشا کند.

بعد از اینکه رئیس از حقیقت فالون گونگ آگاه شد، تصمیم گرفت که از عدالت حمایت کند. او از من پرسید که آیا او می‌تواند در مواقع خطر «فالون دافا خوب است» را تکرار کند. گفتم کار درستی است. هر دو لبخند زدیم. برایش خوشحال شدم.

رئیسم امیدوار بود که بستگانش در چین فرصتی برای آگاهی از حقایق فالون گونگ داشته باشند. او برخی اطلاعات را به گروه وی‌چت خود ارسال کرد، که باعث بروز آشفتگی در بین اعضای خانواده‌اش شد. عده‌ای به او توهین کردند و برخی دیگر از او حمایت کردند. او در برابر حملات هواداران ح‌ک‌چ آرام باقی ‌ماند و با استفاده از حقایق و منطق برای آنها دلیل و برهان ‌آورد. وقتی احساس ناامیدی می‌کرد با من صحبت می‌کرد. او را تشویق کردم که محکم در سمت عدالت بایستد. او گفت که مردی قوی از شمال شرقی چین است و از حملات آنها هراسی ندارد.

سرانجام شرکتش را ترک کردم، به محل کار دیگری رفتم اما ما هنوز هم دوستان خوبی هستیم و در ارتباط هستیم. گاهی اوقات دورهم جمع می‌شویم و تبادل نظر می‌کنیم. حتی با اینکه او هنوز تزکیه را شروع نکرده است، به امید کمک به بستگان و دوستانش همچنان به ارسال اطلاعات سانسور نشده به چین ادامه می‌دهد.

او از جانب همسر و دوستانش دچار دردسرهایی شده است. همسرش با او دعوا كرده و به او هشدار داده است كه به دليل حمايت از دافا نمی‌تواند به دیدن والدينش در چين برود. او از همسرش سؤال كرد كه آیا در سمت عدالت و درستی ایستاده یا تسلیم خواسته ح‌ک‌چ شده است. او گفت که قتل افراد بی‌گناه توسط ح‌ک‌چ را نادیده نخواهد گرفت و از همسرش خواست که به انتخابش احترام بگذارد. اگرچه حساب وی‌چتش تحت نظر است، اما او شجاعانه حقیقت را منتشر کرده است.

او پس از تماشای فیلم پنجاه دقیقه ابدی، به من گفت كه معتقد است من به زندگی‌اش آمده‌ام تا حقیقت را برایش توضیح دهم.

هنگام نوشتن این مقاله، پیامی از او دریافت کردم. او نوشت: «شما این فرصت را برایم فراهم کردید تا ماهیت اهریمنی ح‌ک‌چ را به‌وضوح ببینم و آنچه را که برای بقیه زندگی‌ام حیاتی و معنادار است انجام دهم. من یک فرد عادی هستم، اما می‌خواهم از عدالت حمایت کنم. این تنها راه زندگی کردن براساس وجدانم است. فرد خوبی خواهم بود و از حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری پیروی خواهم کرد. کاری که شما تمرین‌کنندگان فالون گونگ انجام می‌دهید، می‌تواند مردم و جهان را تغییر دهد.»